eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
روايت نحوه _باكري از زبان احمد كاظمي به روايت برادر محسن رضائي : ⬇️⬇️⬇️⬇️ چون حساسيت منطقه را مي‌دانست، رفت آنجا مقاومت کرد. من تلاشي را که او در بدر کرد، در هيچ يک از فرماندهان جنگ نديده بودم. شرايط مهدي خيلي عجيب و پيچيده بود. پشت سرش يک پل پانزده کيلومتري بين جزيره شمالي تا آنجا بود، که با يک بمباران از کار افتاد. از محل پل تا آن کيسه‌اي هم حدود پنج شش کيلومتر راه بود. خود کيسه‌اي که اصلا وضع مناسبي نداشت. مهدي خودش با همان پنج شش نفري که آن جا بودند تا آخرين لحظه مقاومت کرد. من خسته شده بودم. کمي قبل از اينکه سختي ها بيشتر شود رفتم به آقا رحيم و آقاي رشيد گفتم: «شما مواظب بي‌سيم‌ها باشيد تا من ده دقيقه استراحت کنم برگردم.» تاکيد هم کردم که زود بيدارم کنند. ربع ساعت خوابيدم که آمدند بيدارم کردند. به قيافه‌ها نگاه کردم، ديدم فرق کرده‌اند. گفتم: چي شده؟ نگران مهدي شدم، به خاطر حساس بودن کيسه يي. با احمد کاظمي تماس گرفتم، پرسيدم: «موقعيت؟» گفت: «ديگر داريم مي‌آييم عقب. منتها روي پل ازدحام است. وضع ناجوري پيش آمده. مي‌ترسم عراق پل را بزند و هر هفت هشت هزار نفرمان بمانيم اين طرف اسير شويم.» آن پل دوازده کيلومتري داستان عجيبي براي خودش داشت. در آن عقب‌نشيني توانست سه برابر تناژ استانداردش نيرو و ماشين را تحمل کند و نشکند. به احمد گفتم: «مهدي کجاست؟ حالش چطورست؟» گفت: «مهدي هم هست. پيش من است. مسئله ندارد.» ديدم احمد حرف زدنش عادي نيست. رفتم توي فکر که نکند مهدي شهيد شده باشد. گمانم به آقاي رشيد يا آقا رحيم بود که فکرم را گفتم. گفتم: «احساس مي‌کنم بايد براي مهدي اتفاقي افتاده باشد و شما هم مي‌دانيد.» گفتند: «نه، احتمالاً بايد زخمي شده باشد و بچه ها دارند مداوايش مي‌کنند.» گفتم: «تماس بگيريد بگوييد من مي‌خواهم با مهدي حرف بزنم!» طول کشيد. ديدم رغبتي نشان نمي دهند. خودم رفتم با احمد تماس گرفتم گفتم «احمد! چرا حقيقت را به من نمي‌گويي؟ چرا نمي گويي مهدي شهيد شده؟» احمد نتوانست خودش را نگه دارد. من هم نتوانستم سر پا بايستم، پاهام همان طور بي‌سيم به دست، شل شدند. زانو زدم. ساعت‌ها گريه کردم.😔😭 https://eitaa.com/piyroo
📚برای مهندسین بن بستی وجود ندارد آنان یا راهی خواهند یافت٬ یا راهی خواهند ساخت… 💐5 اسفند « روز مهندس» مبارک باد! 🎓مهندس شهید https://eitaa.com/piyroo 🌹🌹🌹🍃🍃🌹🌹🌹
دلم رفیقی میخواهد از جنس که از اربابش علی ابن ابی طالب حضرت ابوتراب یاد گرفت خاکی باشد دلم رفیقی می‌خواهد از جنس که در موقع عملیات عکس فرزند نازنینش رو آوردند گفتن آقا مهدی بچه ت به دنیا اومده اینم عکسش، عکسش رو گرفت گذاشت داخل جیبش گفت الان عملیات واجتره دلم رفیقی می‌خواهد از جنس حاج مهدی اسلامی نسب که تیر به پهلوش میخوره و مانند مادرش بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید میشود دلم رفیقی می‌خواهد از جنس شهید زهرایی که در روز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت من دیگه باید برم و موقعش هست که در آن روز شهید شد بله!!!!! آی کاری کنید برای ما ما در این دنیای پر گناه و شلوغ گم شدیم😭😭 https://eitaa.com/piyroo
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از #شهید_مهدی_باکری جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 #التماس_دعای_فرج ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ #مهدی_باکری #اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا #ملتمس_بهترین‌_دعا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
💢مهریه چه بود؟ ♦️مهریه همسر شهید : ⇜بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد 🎊مهریه همسر شهید : ⇜ سید محسن صفوی ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک سکه طلا 🎊مهریه همسر لبنانی شهید : ⇜یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک چک با مبلغ بسیار پایین مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود. 🎊مهریه همسر شهید : ⇜سلاح کلت کمری شهید و یک جلد قرآن ♦️مهریه همسر شهید : ⇜یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره) 🎊مهریه همسر شهید : ⇜زیارت شهرهای مکه، مدینه، مشهد، سامرا، کربلا، نجف، کاظمین که همگی انجام شده و مهریه ادا شده است. ♦️مهریه شهید : ⇜یک سفر حج 🎊مهریه شهید مدافع حرم : ⇜۱۲۴ هزار صلوات، حفظ قرآن، ۵ سکه طلا و ۱۴ شاخه گل نرگس به عشق امام زمان (عج) 💞😍 https://eitaa.com/piyroo
#برگی_از_خاطرات فرماندهان عراقی می‌گفتند اسم احمد کاظمی،خرازی و باکری که می‌آمد لرزه بر انداممان می‌افتاد. #محسن_رضایی فرمانده کل سپاه در زمان دفاع مقدس در خصوص شهید کاظمی‌می‌گوید: در فتح‌المبین ۲۷۰ کیلومتر مربع زمین آزاد و یازده هزار نفر اسیر گرفته شد، ده‌ها توپخانه بدست آوردیم و نقش احمد کاظمی‌بسیار نقش‌ تعیین‌کننده ای دارد. دومین عملیاتی که باز احمد #کاظمی‌_درخشید_بیت‌المقدس بود عملیات آزاد سازی خرمشهر و عبور از رودخانه کارون چندلشگر باید از کارون عبور می‌کرد یکی از آنها لشگر ۸ نجف بود.اولین سرلشگرهایی که وارد شهر خرمشهر شد، لشگر ۸ نجف و لشگر ۱۴ امام حسین (ع) بود، یعنی حسین و احمد؛ یعنی همان حسینی که احمد در وصیتش گفته بود یکی از درهای بهشت از کنار قبر حسین خرازی باز می‌شود و من را باید همین جا دفن کنید. دو نفر از فرماندهان عراقی راما گرفتیم اینها می‌گفتند وقتی اسم #احمد_کاظمی، #حسین_خرازی و #مهدی_باکری می‌آمد ما لرزه بر انداممان می‌افتاد دعا می‌کردیم و ما روبروی این لشگرها نباشیم چون مطمئن بودیم اینها می‌آمدند و می‌زدند و هیچ کس جلودارشان نبود. ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
! شهادت :۱اسفندماه شهادت : ۶ اسفندماه شهادت : ۸ اسفندماه شهادت : ۱۰ اسفندماه شهادت : ۱۷ اسفندماه شهادت : ۱۸ اسفندماه شهادت : ۲۳ اسفندماه شهادت : ۲۴ اسفندماه شهادت : ۲۵ اسفندماه همه شهدای عزیز بالاخص شهدا اسفندماه را تبریک و تسلیت عرض می نماییم. ضمنا در اسفندماه هفته و هم هست که این موضوع هم به قابلیت این ماه اضافه شده است‌‌‌. https://eitaa.com/piyroo
📚برای مهندسین بن بستی وجود ندارد آنان یا راهی خواهند یافت٬ یا راهی خواهند ساخت… 💐5 اسفند « روز مهندس» مبارک باد! 🎓مهندس شهید https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
عبدالرزاق میراب بیسیمچی شهید باکری می گوید : قبل از عملیات «بدر»، رزمندگان لشکر عاشورا پس از شنیدن سخن «مهدی باکری» عهد بستند تا جان در بدن دارند بجنگند و شهید شوند. قبل از شروع عملیات، » در سخنانی به رزمندگان لشکر عاشورا گفت که هرکس توانایی حضور در عملیات را ندارد به یگان‌های دیگر ملحق شود، اما رزمندگان لشکر عاشورا پس از شنیدن این سخن با عهد بستند تا جان در بدن دارند بجنگند و شهید شوند. به همین جهت شاهد بودیم که در عملیات «بدر»، رزمندگان لشکر عاشورا مردانه پای عهدشان ایستادند و لحظه‌ای «مهدی باکری» را نگذاشتند. «باکری» لحظه به لحظه پیگیر شکستن خط و پیشروی رزمندگان بود. زمانی که خبر شکسته شدن خط به وی رسید، بلافاصله به خط آمد.با آمدن «باکری» به خط مقدم، بسیاری از رزمندگان به شدت نگران شدند که مبادا اتفاقی برای وی بیافتد و او را قسم می‌دادند که به عقب برگردد، اما وی همراه با رزمندگان به پرداخت. زمانی‌که در عملیات «بدر» به «دجله» رسیده بودیم، وی به همراه چندی دیگر از فرماندهان در حال بررسی عبور غواصان از آب بودند که چند رزمنده پس از شنیدن این سخنان، خود به آب زدند، اما به دلیل شدت بالای جریان آب این کار مقدور نشد. زمانی که « » آن‌ها را دید که به آب زده اند، گفت: «مگر من به شما دستور عبور از دجله را داده بودم که این کار را کردید» و آن‌ها در پاسخ گفتند «همان‌طوری که قبل از شروع عملیات با شما عهد بسته بودیم که تا پای جان در عملیات شرکت کنیم و به فرامین شما گوش دهیم، این اقدام ما نیز در راستای همان عهد و پیمان بود» https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🔰کمک مؤمنانه شهید آقا ♨️شهردار ارومیه که بود، دوهزار و هشت صد تومان حقوق می گرفت. یک روز بِهم گفت « بیا این ماه هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.» همه چی را نوشتم ؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد دوهزار و ششصد و پنجاه تومان. بقیه ی پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند. گفت « اینم کفاره ی گناهای این ماهمون.» 🚩 https://eitaa.com/piyroo
مهدی باکری.mp3
13.5M
🕊 عاشقانه شهدا🍃 📚 نیمه پنهان ماه 🍃به روایت همسر شهید ❤️ 🌷 یادش با ذکر - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
‍ شهرداری که رفتگر شد اوایل انقلاب بود و شهردار اورمیه. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود وقتی که شهردار ارومیه بود بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده بود. مهدی گروه های امدادی را اعزام کرد و خودش هم به کمک سیل زدگان رفت. آب وارد خانه پیرزنی شده بود و کف اتاقها را گرفته بود، در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می‌کرد، پیرزن به مهدی گفت: «خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی، نمی‌دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست، ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت» و مهدی فقط لبخند میزد... 25 اسفند سالروز شهادت اولین شهردار
می گفت: « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...» یه بار توی جلسه‌ی فرماندهان داشت روی کالک، شرایط منطقه رو توضیح می‌داد؛ یه دفعه وسطِ صحبت صداش قطع شد. از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد عذر خواهی کرد؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدم ... https://eitaa.com/piyroo
توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo