eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃 قبرها را حفر می کند واشک میریزد. جوانانی که دورش حلقه زدند،با اشکهای او اشک میریزند. در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج شهید گمنام در آن به امانت سپرده بشوند؟؟ اینجا فرهنگسرای ، است. روضه میخواند ویکی یکی شهدا را داخل قبر میگذارد... این جوان غوغایی به پاکرده است که نگو و نپرس! چند سال بعد هر جمعه موکتهایی بر دوشش میگذارد و کنار مقبره این شهدا پهن میکند. بلندگوها را در محوطه میگذارد. نجوای خواندنش که همه جا پر میشود، گریه مادران را امان نمیدهد، دیگر میدانند حال وهوای صبح های جمعه ی دیدنی است... یک روز صدایش میکنند و میپرسد؛"داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!" چشم در چشم مادر میدوزد و میگوید؛ میخواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار دربیاورم تا اگر روزی شدم،در شهر خودم غریب نباشم....🍂🍃🍂🍃🍂🍃 شهید https://eitaa.com/piyroo
شهدا و شهید آوینی شخصی در سال90 در قتلگاه شهید اوینی در فکه از شهید اوینی همسری میخواد که همراه خودش باشد و در راه شهدا و.... . این عزیز عادتی که داشته هر روز توی تقویم جیبیش روزا رو خط میزده و اتفاقات مهم زندگیشو مینوشته . روزی که عقد میکنن،میره خونه همسرش بعد از رفتن مهمانها تقویمشو در میاره تا این روز رو ثبت کنه که متوجه یه چیزی میشه اونم این بود( 20فروردین ) سالروز شهادت آوینی گریه اش میگیره و خانمش متوجه گریه اش میشه و براش سوال میشه و از شوهرش علت گریه رو جویا میشه و براش تعریف میکنه، بعد همسرش گریه اش میگیره؛ شوهرش میگه شما چرا گریه میکنی خانمش میگه شبی ک اومدی خواستگاری تا نزدیکای اذان صبح بیدار بودم وقتی که خوابیدم خواب دیدم در فکه کنار هم نشسته ایم و و آوینی اومدند و گفتند هوای شوهرت را داشته باش که در مسیر زندگیتان سختی زیاد خواهد کشید و او را کمک و همیاری کن و..... تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله ........ شهدا دستگیرمان باشید😭💐 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍃🌹قبرها را حفر می کند و میریزد. جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک میریزند. در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج در آن به امانت سپرده بشوند؟؟ 🍃🌹اینجا فرهنگسرای ، است. روضه میخواند ویکی یکی شهدا را داخل قبر میگذارد... این جوان غوغایی به پاکرده است که نگو و نپرس! چند سال بعد هر موکتهایی بر دوشش میگذارد و کنار این شهدا پهن میکند. 🍃🌹بلندگوها را در محوطه میگذارد. نجوای خواندنش که همه جا پر میشود، گریه را امان نمیدهد، دیگر میدانند حال وهوای صبح های جمعه ی دیدنی است... یک روز میکند و میپرسد؛ "داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!" 🍃🌹چشم در چشم مادر میدوزد و میگوید؛ میخواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار دربیاورم تا اگر روزی شدم،در شهر خودم غریب نباشم 🏴 https://eitaa.com/piyroo