eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
34.8هزار عکس
16.2هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -سلام جناب رئیس. آقای مهرابی منتظرتون هستن.بله. قبل از اینکه منشی حرفی بزند در اتاق باز شد و ماکان با خوشحالی گفت: _می بینم اینجا نورانی شده و دست پشت ارشیا گذاشت و او را به اتاقش هدایت کرد. بعد رو به منشی گفت: -به ملکی بگو دو تا قهوه بیاره اتاق من. -چشم آقای رئیس. ماکان در را که بست. منشی دوید طرف آبدارخانه و سرش را برد داخل -آقای ملکی؟بله؟دوتا قهوه ببر اتاق رئیس. و خودش دوید توی اتاق ترنج. -ترنج؟ ترنج سرش حسابی گرم بود و اصلا متوجه نشد. -اه ترنج. ترنج سرش را بالا گرفت و گفت: -چیه ملیحه چی شده؟ ملیحه کنار میز ترنج خم شد و صدایش را تا انجا که می توانست پائین آورد و گفت: -این یارو که اومده دیدن داداشت کیه؟ ترنج متعجب به ملیحه نگاه کرد: -لابدد مشتریه. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻