eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ارشیا لقمه اش را به زحمت فرو داد و کنار گوش مادرش گفت: -حالا هر چی دلخوری از دست من بدبخت داری امشب تلافی کن. مهرناز خانم حق به جانب گفت: -تازه کجاشو دیدی؟ برنامه ها دارم برات. - پس خدا به دادم برسه. -بله آقا ارشیا هنوز مونده. اینقدرم به ترنج نگاه نکن ببین زن عموش مشکوک شده. لقمه به گلوی ارشیا پرید. -وای چته؟ مهرناز خانم سریع برایش یک لیوان آب ریخت و داد دستش. -مامان شما حواستون به همه جا هست؟ -اگه نبود که مچ تو رو باز نمی کردم. ارشیا زیر لبی خندید و گفت: -حالا که مچم باز شده. هنوزم سر حرفتون هستین؟ مهرناز خانم خیلی خونسرد گفت: -اون ترشی کلم و بده به من. ارشیا کاسه کوچک را داد دست مادرش و منتظر به او نگاه کرد. ولی مهرناز خانم رو به سوری گفت: -مهربان ریخته؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻