eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 از ان شب توی درمانگاه دیگر ندیده بودش. می ترسید از این همه که ارشیا به او نزدیک شده را بود. انگارهنوز ته دلش از غصه خالی نشده بود. خودش هم نمی دانست دقیقا چه می خواهد فعلا که ترجیح داده بود فرار کند. خودش را تا ظهر خانه مهربان و بعد هم با خرید لوازمش سرگرم کرد و کمی مانده به ظهر رسید خانه. سور ی خانم خسته از کار خانه مدام آه وناله می کرد و این یعنی باید دنبال یک نفر برای امور خانه گشت. ولی ترنج هیچ دلش نمی خواست کسی غیر از مهربان پا به خانه شان بگذارد ولی سوری خانم معتقد بود بعد از عمل مهربان دیگر قادر نیست کارهای خانه انجام دهد هر چه باشد سنی ازش گذشته بود. ترنج هم غم زده ساکت مانده بود. نمی توانست کس دیگری را جای مهربان عزیزش ببیند. همان طور که ترنج حدس زده بود ارشیا صبح پنج شنبه رفته بود شرکت و از نبودن ترنج کلی پکر شده بود و هر کار کرد که ماکان نفهمد نشد و ماکان هم کلی به او خندید. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻