eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
17.6هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج با این حرکت ماکان زیر خنده زد و ماکان در حالی که او را به طرف خانه می کشید زیر لبی گفت: -خجالتم نمی کشه. نمی گه اینجا بچه مجرد وایساده می بیینه دلش می خواد. این بچه اصلا فکر نداره. ترنج فقط می خندید. ماکان در را باز کرد و بعد از ترنج وارد شد و رو به ترنج گفت: -خواهرم خواهرای قدیم. جای خنده برو واسه داداشت یه زن باحال پیدا کن عین خودم. ترنج برگشت و مشکوکانه به ماکان نگاه کرد: -ماکان؟ ماکان خودش را به ان راه زد و گفت: -هان -مشکوک می زنی. ماکان باز هم ژست بی خیالی به خودش گرفت و گفت: -چرا همچین فکری می کنی؟ ترنج هومی کرد و گفت: -هیچی. همین جوری. راستی راستی زن می خوای؟ ماکان برگشت و درحالی که چشم هایش گرد شده بود گفت: -من نمی فهمم چرا همه اصرار دارن بگن من شوخی می کنم. -آخه نود درصد حرفات چرت و پرته. ماکان اهی کشید و گفت: -نخیر از این خواهر و مادر چیزی به ما نمی ماسه. ببینین من بهتون فرصت دادم فردا رفتم دست زن و بچه ام گرفتم اوردم گله نکنین ها. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻