eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
|💛| |…خُدایا.. از تو مۍخواهَم‌ ڪه طَبع ما را آنقَدر بُلند کُنۍ ڪه‌ دَر‌ بَرابرِ هیچ‌ چیز‌ جُز ‌تو تَسلیم‌ نَشویم...🍂 دُنیا|🌍|ما را نَفریبَد خودخواهۍ ما را ڪور نَڪند سیاهۍِ گُناه و فِساد و تُهمَت ‌و ‌دُروغ ‌و غیبَت قَلب‌هاۍ ما را تیره|🖤|تار نَنمایَد...| |شهیدمصطفۍ‌چمران| https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی تفکر ✨اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ✨ http://eitaa.com/piyroo 🦋 خودنمایی برای نامحرم در فضای مجازی باعکس شهید
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و نهم: بریدن قطره ها از دریا بعد از ماه ها تلاش و تبلیغات رنگارنگ و فریبندۀ منافقین برای جذب نیرو از بین اسرا، تنها تعداد کمی حاضر شده بودند، فرم پناهندگی رو پر کنند اونم مخفیانه! از بین حدود ۱۶۰۰ نفر اسیر اردوگاه یازده تکریت، حدود شصت نفر پناهنده شده بودن یعنی چیزی در حدود چهار درصد کلِ اسرا که تعدادی ازشون کسانی بودن که سابقۀ خیانت، جاسوسی و خبرکشی برای بعثیا داشتن. ولی اکثراً بچه‌های بریده و ضعیف‌النفسی بودن که دیگه تحمل ادامه اسارت رو نداشتن و فریب تبلیغات اونا رو خورده بودن. گر چه همین تعداد هم برای ما خسارت بود ولی شکستی سنگین برای بعثیا و منافقین محسوب می‌شد. اونا تصور می‌کردن با این همه وعده هایی که دادن و با توجه به شرایط سخت و سنگین اردوگاه، نصف بیشتر اسرا پناهنده می‌شن ولی این جور نشد. وقتی مشخص شد که جاسوسا پناهنده شدن و احتمالا بزودی جداشون می کنن و میرن داخل منافقین؛ اون عدۀ اقلیت خائن هم که دیگه قید برگشتن به ایران رو زده بودن و خیال‌شون راحت بود که چند صباحی دیگه میرن داخل منافقین و در حال حاضر هم تحت حمایت بعثیا قرار داشتن، دوباره شروع کرده بودن خبرکشی و درد سر درست کردن و تعدادی زیادی با خیانت اونا روانه سلول‌های انفرادی شده بودن و بعد از ماه‌ها آرامش نسبی، مجددا نا امنی در بین آسایشگاها ایجاد شده بود. از این طرف هم زمزمه‌هایی در بین بچه‌ها بود که جاسوسا نباید بدون مجازات در بِرَن و تنش و درگیری‌هایی هم کم و بیش داشت شکل می گرفت و اوضاع اردوگاه رو به تشنج می‌رفت. این بود که در اواخر اردیبشهت سال ۶۷ ، عراقیا تصمیم گرفتن افراد پناهنده رو از همه آسایشگاها جمع کنن و تو یه آسایشگاه متمرکز بکنن تا هم بتونن راحت‌تر برنامه‌های تبلیغی براشون داشته باشن و هم از اقدامات تلافی‌جویانۀ بچه ها در امان بمونن. یه آسایشگا رو خالی کردن و همه پناهنده‌ها رو بردن اون آسایشگاه و بچه‎های آسایشگاه پنج رو بین سیزده آسایشگاه دیگه تقسیم کردن. این قضیه یه خوبی برای کل اردوگاه داشت و آن اینکه تمامی آسایشگاها از افراد خائن و جاسوس و مسئله‌دار پاک‌سازی شد و دیگه با خیال راحت بچه‌ها می ‌تونستن برنامه‌ها و فعالیتاشون رو بدون مزاحمت پیگیری کنن. ادامه دارد ⏪ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و دهم: من و دل افروز از آسایشگاه ما هم پنج شش نفر رفتن و به قبیله گرگ‌ها پیوستن و بجای اونا چن دسته گل خوش‌بو وارد جمع ما شدن. از دست قضا یکی‌شون از همشهریای خودم بود که همراه حاج محمود منصوری اسیر شده بود. همون عبدالله دل افروز بود که چند ماه قبل حاج محمود وعده شو بهم داده بود و خیلی دوست داشتم ببینمش. عبدالله هم از کسانی بود که حلوای منو خورده بود و برای شادی روحم فاتحه نثار کرده بود. کلی با هم حال کردیم و از اوضاع ایران و خونواده و عملیات‌های ایران گفت که چقد بعثیا تلفات دادن و چه پیروزی‌هایی که بدست اومده بود. جیگرم حال می‌ومد وقتی می‌دیدم ایران و رزمنده هامون روی نوار پیروزی بودن و اون همه کتک و شکنجه، بی دلیل نبوده. دیگه عبدالله پیشم بود و مثل حاج محمود ملاقاتی نبود. آوردمش پیش خودم و تا چند روز، اندازۀ کلیله و دمنه حرف زدیم. راستش همش هم حرفِ حسابی نبود. گاهی هم چرت و پرت هم می‌گفتیم و می‌خندیدیم. طفلکی پوست و استخون شده بود. گفتم: عبدالله چرا این جوری شدی؟ گفت: داستان داره.گفتم: بگو! شروع کرد یه حکایت غم‌انگیزش رو برام تعریف کردن. گفت: زخمی شده بودم و بچه‌ها نتونستن پیدام کنن. همه رفته بودن و من بی‌حرکت مونده بودم. یه روز گذشت، روزِ دوم سپری شد و روز سوم اومد. گفتم: نکنه تو هم مثل من سه روز وسط آتیش دو طرف بودی! گفت خدا پدرتو به این زنده‌ای بیامرزه. گفتم: پدرخودتو. گفتم: راستی حال بابام چطوره؟ گفت: تا روزی که ایران بودم الحمدلله خوب بود. فقط غمش نبودن تو بود. پدرم ناشنوا بود و خیلی از چیزها و درد دلایی که دیگران می‌کردن رو نمی شنید و همین هم باعث می‌شد غم و غصه‌هاش رو بریزه تو خودش. گفتم: عبدالله ادامه بده. گفت: با یه قمقمه آب و یه جیره جنگی مختصر ده شبانه روز همونجا موندم و می‌ترسیدم خودم رو تسلیم کنم. عبدالله تو مناطق کردستان عراق اسیر شده بود که پر بود از پناگاه‌ها و کوهای بلند و جنگل. همینم باعث شده بود تو یه مخفیگاه قایم بشه و عراقیا نتونن پیداش کنن. بشوخی گفتم خب عبدالله بعد از ده روز چی شد؟ شهید شدی یا برگشتی!؟ چیزی نمونده بود یکی بخابونه تو گوشم! گفت لابد این روحمه که داره با تو حرف می زنه.؟!! گفتم: آها. خب چطوری گرفتنت؟ گفت: یه گروه از گشتیای عراقی در حال گشت زنی بودن که منو پیدا کردن و بی وجدانا با همون حالت، کلی هم کتکم زدن! وضع بدِ تغذیه و اذیت و آزاری که تو یه سال گذشته دیده بود، تموم گوشتای بدنش آب شده و نحیف و ضعیف شده بود. ولی خیلی خوش کلام و بذله‌گو بود. خلاصه همدم و همنشین خوبی بود که روزای پایانیِ اردوگاه یازده رو باهاش سپری کردم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
۲۰ آذرماه #سالروز_شهادت #شهید_غلامعلی_پیچک تصویر #دستخط #امام_خامنه_ای در مورد شهید پیچک هنرمند: صدرا رائی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
۲۰ آذرماه #سالروز_شهادت #شهید_غلامعلی_پیچک تصویر #دستخط #امام_خامنه_ای در مورد شهید پیچک هنرمند: صد
🌷بسم رب الشهداء والصدیقین 👈1. جنازه مرا بر روی مین ها بیاندازید، تا منافقین فکر نکنند، ما در راه خدا از جنازه مان دریغ داریم، به دامادیِِ دو ماهه من نگریید، دامادیِ بزرگی در پیش داریم.                                 👈2. خدا کند که حکومت سرنگون گردد، اما منحرف نگردد، چون انحراف، خیانت به خون شهداست. بگذارید بگویند حکومت دیگری هم به جز حکومت علی (ع) بود به نام خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد، ما از سرنگونی نمی هراسیم بلکه از انحراف می ترسیم. 👈 3. مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد . ما از سر نگونی نمیترسیم . از انحراف میترسیم. به نظر من که جمله کم نظیری است اما واقعا تفکر مسئولین امروز ما هم همین است؟  ‌ 👈4. من در این راهی که انتخاب کرده ام، سختی بسیار کشیده ام؛ خیلی محرومیت ها لمس نموده ام. همه ی هدفم این است که زحماتم از بین نرود. از خدا می خواهم که حتماً این کارها را از من قبول کند و اجرم را بدهد.  اجر من تنها با شهادت ادا می شود و اگر در این راه شهید نشوم، همه زحماتم هدر رفته است. 🌸 " اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک " https://eitaa.com/piyroo
❁ ﷽ ❁ ✴️ حضرت آیت الله #شهید_دستغیب : 🔷👈 قدر ساعات عمر عزیز خود را بدانید. 🔷 بعد از مرگ تمام این ساعات ، نزد شما حاضر می شود. 🔹️ هركس ميخواهد بداند که اگر امام زمان عج ظهور فرمايد, نسبت به ايشان چه موضعي خواهدداشت، ببيند الان با نائب برحقش چگونه است اگر توانست مطيع ايشان باشد,اطاعت ازامام زمان عج هم ميتواند بكند. #شهید_آیت_الله_دستغیب #بمناسبت_سالروز_شهادت #سومین_شهید_محراب #شهدای_روحانی #شهدای_ترور #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود #کلیپ موضوع : خوف از خدا در بیان آیت الله #شهید_دستغیب (رحمةالله علیه) #سالروز_شهادت #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📩 ◄ 🍁شهـید ابراهــیم هــادی: سوزن زد به صورتش... پرسیدم چـــه ڪاریه میڪنی؟! گـــــفت: سزای که به نامحرم نگاه کند هست. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۳۵ هر دفعه بین وسایل شخصی اش دوتا از عکس های من را با خودش می برد. یکی پرسنلی , یکی دیگه هم را خودش گرفته 📸وچاپ کرده بود. در ماموریت آخری , با گوشی 📱از عکس هایم عکس گرفت و با تلگرام فرستاد . گفتم: ( چرا برای خودم فرستادی❓) گفت:( می خوام رو گوشی داشته باشم!) هر موقع بی مقدمه یا بد موقع پیام میداد میدونستم سرش شلوغ است. گوشی از دستم جدا نمی شد. ۲۴ ساعته ⌛️نگاهم روی صحفه اش بود. مثل معتادها هر چند دقیقه یک بار تلگرام را نگاه می کردم ببینم وصل شده است یا نه. زیاد از من عکس و فیلم می گرفت. خیلی هایش را که اصلاً متوجه نمی شدم یک دفعه برایم فرستاد. عکس سفرهایمان را می فرستاد که ( یادش بخیر, پارسال همین موقع!) فکر اینکه درچه راهی و برای چه کاری رفته است, مرا آرام و دوری را برایم تحمل پذیر می کرد. گاهی به او می گفتم:( شاید تو و دیگران فکر کنین من الان خونه ی 🏚پدرم هستم و خیلی هم خوش می گذره. ولی این طور نیست هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه. دلتنگی هم چیزیه که تمومی نداره ) گرفتاری شیرینی بود. هیچ وقت از کارش نمی گفت🤐 در خانه هم همین طور, خیلی که سماجت می کردم چیزهایی می گفت و سفارش می کرد: ( به کسی چیزی نگو, حتی به پدر و مادرت) البته بعداً رگ خوابش دستم آمد. کلکی سوار کردم بعضی از اطلاعات را که لو می داد, خودم را طبیعی جلوه دادم ومتوجه نمی شد روحم در حال معلق زدن است. با این ترفند خیلی از چیزها دستم می آمد. حتی در مهمانی هایی که با خانواده های همکارانش دور هم بودیم. باز لام تا کام حرفی نمی زدم🤐 می دانستم اگر کلمه ای درز کند, سریع به گوش همه می رسد وتهش بر می گردد به خودم. کار حضرت فیل بود این حرف ها را در دلم بند کنم. اما به سختی اش می ارزید.👌 می گفت: ( افغانستانیا شیعه واقعی هستن) واز مردانگی هایشان تعریف می کرد. از لابه لای صحبت هایش دستگیرم می شد, پا کستانی ها وعراقی ها خیلی دوستش💞 دارند. برایش نامه💌 نوشته بودند. عطر و انگشتر و تسبیح 📿بهش هدیه 🎁داده بودند. خودش هم اگر در محرم و صفر ماموریت می رفت یک عالمه کتیبه و پرچم 🏴 واین طور چیزها می خرید می گفت: ( حتی سُنی ها هم اونجا باما عزاداری می کنن😳) یا می گفت: ( من عربی می خوندم واونا با من سینه زدن.) جو هیئت خیلی بهش چسبیده بود . از این روحیه اش خیلی خوشم می آمد که در هر موقعیتی برای خودش هیئت راه می انداخت 👈 ادامه دارد.. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هَمیشه‌توخونه‌صِدام‌میزَد: "همسرِشهیدنوروزی... هَمسرِشهیدجان..." وقتی‌زُل‌میزدبهم میگفتم‌بازچیشُده؟ میگفت: سِنت‌ڪوچیکترازاونیه‌که‌بِهت‌بگن همسرِشهید...✨ هَنوزبچه‌ای‌آخه! عَوضش‌میشی‌کوچیکتَرین‌همسرِ شهید...((: 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ امام علی علیه السلام می فرمایند: العالم حی و إن کان میتا، الجاهل میت و ان حیا. عالم زنده است، گرچه مرده باشد؛ نادان مرده است، گرچه زنده باشد. ( غررالحکم/ ح۱۱۲۵٫) ٢٠ آذرماه سالروز شهادت حضرت آیت الله حاج سیدعبدالحسین دستغيب گرامی باد شادی روح مطهرش صلوات 👇 💖 https://eitaa.com/piyroo 🕊
یادپلاک بخیر که شماره پرواز بود؛ یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و برآورنده بسیاری از نیازها؛ یاد پوتین هایی بخیر که مشکی بودند اما از پس خود ذره ای تیرگی و تاریکی بر جای نگذاشتند؛ یاد لباس هایی بخیر که از بس عزیز بودند، خدا زمین را به رنگ آنها آفرید؛ یاد بی سیم بخیر که رابط آن ها و آسمان بود؛ یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود؛ یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند؛ یاد سنگر بخیر که مفصل ترین میهمانی اشک و خلوص را بدون خرج های کلان ترتیب می داد؛ کوتاهی کردیم... فریب خوردیم ... فراموش کردیم ... شهدا به خدا شرمنده ایم . https://eitaa.com/piyroo 🌸🌱🌸🌱❤️🌱🌸🌱🌸
👌پست اینستاگرام مادر شهید علی خلیلی به مناسبت تولد شهید علی خلیلی ⚘علی جانم: تو را ❄️دانه های سفید برف پاییزی از آسمان برایم هدیه آوردند ... تو برای زمین "مهمان" بودی علی و درست سالها بعد نزدیک همان روز ها تو را با باران 🌧 به سمت آسمان 🖐بدرقه کردم ... 🥀خیالم راحت هست که روز میلادت حضرت خانم زینب سلام الله علیها برایت کم نمی گذارد...⚘⚘ 🎈" تولدت مبارک پسرِ آسمانیَم "🎈 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
این تربت پاک شهیدان است که تا قیام قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. حضرت امام خمینی (ره) https://eitaa.com/piyroo