🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_195
-سلام جناب رئیس. آقای مهرابی منتظرتون هستن.بله.
قبل از اینکه منشی حرفی بزند در اتاق باز شد و ماکان با خوشحالی گفت:
_می بینم اینجا نورانی شده
و دست پشت ارشیا گذاشت و او را به اتاقش هدایت کرد. بعد رو به منشی گفت:
-به ملکی بگو دو تا قهوه بیاره اتاق من.
-چشم آقای رئیس.
ماکان در را که بست. منشی دوید طرف آبدارخانه و سرش را برد داخل
-آقای ملکی؟بله؟دوتا قهوه ببر اتاق رئیس.
و خودش دوید توی اتاق ترنج.
-ترنج؟
ترنج سرش حسابی گرم بود و اصلا متوجه نشد.
-اه ترنج.
ترنج سرش را بالا گرفت و گفت:
-چیه ملیحه چی شده؟
ملیحه کنار میز ترنج خم شد و صدایش را تا انجا که می توانست پائین آورد و گفت:
-این یارو که اومده دیدن داداشت کیه؟
ترنج متعجب به ملیحه نگاه کرد:
-لابدد مشتریه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_196
و دوباره مشغول کار شد.
-نه بابا. آقای اقبال خیلی تحویلش گرفت. خودش اومد بردش تو اتاق.
ترنج باز هم دست از کار کشید و گفت:
-لابد یکی از دوستاش بوده.
-من دوستاشو می شناسم نه نیست.
ترنج کلافه دست از کار کشید و گفت:
-تو همه دوستای ماکان و از کجا می شناسی؟
-می شناسم دیگه. صبر کن این فامیلش چی
بود. آها مهرابی.
ترنج آشکارا جا خورد.ملیحه بدون توجه به حال ترنج گفت:
-باید میدیدیش تیکه ای بود واسه خودش.
ترنج دستی به صورتش کشید و به ملیحه گفت:
-برگرد سر کارت می خوای باز داد ماکان و در بیاری.
-باشه بابا رفتم.
ترنج چند طرح کامل شده را ریخت رویفلشش.چادرش را سر کرد و رفت توی اتاق کناری.
-آقای حیدری نیومده من چند تا طرح باید برسونم چاپخونه خودم دارم می برم. دیگه کی قرار بود طرح تحویل بده.
فلشش را دست به دست گرداند تا طرح ها را منتقل کنند. بعد هم به طرف اتاق ماکان رفت آرام منشی را صدا
کرد:
-ملیحه!
-چیه؟
-حیدری نیومده من دارم می رم چاخونه ماکان پرسید بگو.
-باشه خیالت راحت.
بعد هم از پله پائین دوید و عرض خیابان را با سرعت طی کرد. ماشینی با عصبانیت برایش بوق زد و او را از جا پراند.بعد هم تاکسی گرفت و از انجا دور شد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_198
ارشیا از پنجره خیابان را نگاه می کرد که دختر چادری را دید که دوید وسط خیابان.زیر لب گفت:
-طرف دیونه اس نزدیک بود خودشو به کشتن بده.
-قهوه ات سرد شد.
ارشیا نگاهش را از خیابان گرفت و به طرف ماکان رفت.
-خوب بده ببینم که نمی تونم خیلی بمونم. مامان دستور دادن زود برگردم خونه.
ماکان به سمت سیستمش رفت و یک فایل را باز کرد و کارها را مقابل ارشیا گذاشت.
-این شیش تاست. چهار تاش مال یک طراحه
دوتاش مال یکی دیگه. نظرت چبه؟
ارشیا طرح ها را زیر و بالا کرد و بعد از مدتی گفت:
-به نظرم این دوتا از همه بهترن.حالا نکنه یکیش مال اون یکی باشه یکش مال یکی دیگه.
ماکان لبش را گزید و گفت:
-از انتخابت مطمئنی؟
-آره چطور؟
-یک لحظه صبر کن. تلفن را برداشت و گفت:
-خانم دیبا به آقای رفیعی و خانم اقبال بگین بیان اتاق من.
ارشیا با ابروهای بالا رفته بار دیگربه طرح ها نگاه کرد. پس یکی از طراحا ترنج بوده. خیلی جالب نمیشه اگه کاراش انتخاب نشه.در باز شد و آقای رفیعی که یک جوان لاغر و دیلاق بود و عینک بدون فرمی هم به چشم داشت وارد شد.
ماکان به پشت سر او نگاه کرد که جای ترنج منشی اش را دید.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1070
روایتگری شهدایی
مثل شهدا امام رضایی باشیم …
🎙استاد پناهیان
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️
🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🤲التماس دعای فرج
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
#السلام_علیک_یاصاحبالزمان
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارت_نامه_شهدا🌸🍃
"بـسماللهالࢪحمنالࢪحـیم"
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شادیروحشھداصلوات💙!
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo