🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_561
-البته.
شهرزاد کارتی از کیفش بیرون کشید و چیزی رویش یادداشت کرد و گفت:
_اینم کارت فروشگاه ما. البته سه تا شعبه داریم. شماره همه شعبه ها روشون هست.
ماکان کارت را گرفت و به کارت نگاه کرد و بعد پشت کارت را هم نگاه کرد.
یک شماره موبایل پشتش نوشته بود.
ماکان بود خودش گفت:
"نخ و گرفت و فکر نکنم به راحتی ولش کنه.:
با این فکر سرش را بالا گرفت و گفت:
-البته خوشحال میشم با هم بیشتر...کار کنم.
و لبخندی به شهرزاد زد و او هم با خنده نازی پاسخش داد.
_به منشیم می گم شما رو به یکی از طراحای دیگه مون معرفی کنین.
بعد از جایش بلند شد و او را تا دم در بدرقه
کرد.
و در آخرین لحظه بدجنسی اش را با زدن چشمکی به شهرزاد کامل کرد که باعث شد.
شهرزاد خنده ملوسی بکند.
ماکان سرش را از اتاق بیرون اورد و گفت:
_خانم دیبا ایشون ببرین اتاق طراحان. بگید ماکان گفت:
کارشون سفارشیه.
خانم دیبا با لب های به هم فشرده راه را به شهرزاد نشان داد و ماکان هم به اتاقش برگشت.
در را که بست بالاخره خنده اش را ول کرد و روی مبل مقابل ارشیا و ترنج نشست.
_وای خدا مردم خیلی سوژه باحالی بود.
ارشیا دست به سینه نشست و گفت:
_خیلی مسخره ای
_آخه فکر کن میگه می خوام تابلو فروشگاهم طیف صورتی و بنفش باشه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_562
ادای شهرزاد را در آورد.
ارشیا در حالی که سعی می کرد نخندد گفت:
-کاش می دونست پشت این چهره جنتل من چه شیطون پلیدی خوابیده بود.
ترنج مشکوکانه به ماکان نگاه کرد و گفت:
-چرا بی خودی اینقدر تحویلش گرفتی.
ماکان بلند شدو دوباره پشت میزش نشست و گفت:
-بی خیال بابا محض خنده.
ترنج قانع نشده بود ولی باز هم چیزی نگفت.
ماکان باز هم داشت برای خودش می خندید که ترنج بلند شد و گفت:
-من برم سر کارم.
ارشیا هم بلند شد و گفت:
-منم میام.
ماکان ابرویی بالا انداخت و گفت:
-بودی حالا.
ارشیا پشت سر ترنج رفت سمت در و گفت:
-ممنون صرف شد.
ماکان روی صندلی اش به اطراف چرخید و دوباره نگاهی به کارتی که شهرزاد داده بود انداخت.
صنایع چوبی معینی.
بعد کارت را برگرداند و موبایلش را برداشت و شماره شهرزاد را توی گوشی اش با نام طیف صورتی سیو کرد و
دوباره برای خودش خنیدید.
ارشیا و ترنج داشتند از پله های شرکت پائین می امدند که ترنج گفت:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_563
-امروز یک چهره جدید از ماکان دیدم.
ارشیا به طرف او برگشت و منتظر بقیه حرفش شد ولی وقتی سکوت او را دید گفت:
-منظورت چیه؟
ترنج لبش را جوید و گفت:
-فکر می کنم زیادی با دخترا راحته.
به ارشیا که سر به زیر به حرفش گوش می داد نگاه کرد و پرسید:
-این طور نیست؟
ارشیا در رابرای ترنج باز کرد و خودش هم سوار ماشین شد. ترنج منتظر به او چشم دوخته بود ارشیا در حالی که
ماشین را روشن می کرد گفت:
-امیدوارم فکرت زیاد خطا نره. من ماکان و خوب می شناسم. توی این ده سال دیگه اخلاق هم دستمونه. اونجور که تو
فکر میکنی نیست.
-مگه تو می دونی من چه جوری فکر می کنم؟
-خوب معموبا این جور مواقع همه فکرای بدتری هم می کنن.
ترنج رویش را برگرداند و از شیشه بیرون را نگاه کرد و گفت:
من بیشتر از این ناراحتم که ماکانی که اینقدر در مورد پسرای اطراف من سخت می گرفت حالا به خودش اجازه
همچین رفتاری میده. الان اتفاق خاصی نیافتاده ولی نگاه ماکان به اون دختر........
ترنج جمله اش را نیمه تمام گذاشت و لبش را گزید. دلش نمی خواست یکی به برادرش همان نگاهی را داشته باشد
که مردم به این جور پسرها دارند.
حس بدی بود. حسی که از آن اتفاق ناراضی نیستی از ان کسی که این کار را کرده است رنجیده ای.
ارشیا که سکوت ترنج را دید سعی کرد چیزی بگوید.
البته حق را به او می داد. غیرت و تعصب روی خواهر و ناموس
چیز خوبی بود ولی البته همه این را برای خانواده خودشان می خواستند و پای افراد دیگر که به میان می آمد خواسته
خودشان را در الویت قرار می گرفت.
واقعا نمی تونست از ماکان دفاع کند ولی برای اینکه ترنچ را از ان حال و هوا
خارج کند گفت:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🔷 #زندگی_نامه
#شهید_احمد_کشورے🌷
❣احمد كشورى در تيرماه 1332 در شهرستان فيروزكوه در خانواده اى مذهبى به دنيا آمد. خانواده كشورى اهل بروجرد و پدرش (غلامحسين) ژاندارم بود و به مقتضاى شغل دايماً از شهرى به شهر ديگر نقل مكان مى كردند. دوره كودكى احمد با انتقال خانواده آنها به شهر كياكلاء مازندران مصادف شد. بافت سنتى شهر و مردم خونگرم آن چنان خانواده كشورى را مجذوب كرد كه آنها براى هميشه در اين شهر شمالى ماندگار شدند. امروزه نام كشورى و كياكلاء آنچنان به هم گره خورده است كه كسى از مردم اين ديار باور ندارد كشورى اهل بروجرد باشد. احمد دوره تحصيل نظام قديم را از اول ابتدايى تا سوم متوسطه را در كياكلاء طى كرد و سه سال آخر متوسطه را در دبيرستان قناد شهرستان بابل به عنوان شاگرد ممتاز به پايان رساند.❣
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔷 #زندگی_نامه
❣پس از پيروزى انقلاب اسلامى از 28 اسفند 1357 زمان شروع درگيرى مسلحانه در كردستان كشورى به عنوان خلبانى ورزيده وارد ميدان شد و مأموريتهاى بسيارى را با موفقيت به انجام رساند. تيمسار شهيد، فلاحى در اين باره گفت:
روزى براى مأموريت سختى در كردستان داوطلب خواستم. هنوز سخنا نم تمام نشده بود كه از صف جوانى بيرون آمد، ديدم كشورى است. دايماً خطرناك ترين مأموريتها را انجام مىداد و براى او نوع و زمان مأموريت تفاوت نمى كرد. مرتب ذكر مى گفت و اعتقاد داشت: «تنها راه سعادت و موفقيت را در شهادت در راه حق مى يابم.» در همين ايام در كردستان اعلاميه اى از سوى حزب كومله براى ترور احمد كشورى و تعدادى ديگر از نيروهاى هوانيروز صادر شده بود. سازمان چريكهاى فدايى خلق و حزب دمكرات نيز حكم ترور را تاييد كرده بودند. اما او مصمم در مبارزه با دشمن از هيچ تهديدى واهمه نداشت.❣
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔷 #زندگی_نامه
❣در 3 خرداد 1359 پس از آنكه در يك عمليات ضربتى چادر مهمات و دو تانك دشمن را در منطقه سقز منهدم كرد، هلىكوپتر وى مورد اصابت قرار گرفت و بازويش زخمى شد و چند تركش به گردن و سينه وى اصابت كرد. با وجود آنكه حالش بسيار وخيم بود با تلاش و شهامت بسيار مانع از سقوط چرخبال شد و آن را در پايگاه سقز به زمين نشاند. از آنجا بلافاصله براى مداوا به كرمانشاه و تهران منتقل شد. پس از چند عمل جراحى بهبودى نسبى يافت، اما تركش داخل سينه وى خارج نشده بود كه جنگ تحميلى عراق عليه ايران آغاز شد و او براى انجام مأموريتهاى حساس به منطقه ايلام اعزام شد و در آنجا فرماندهى عمليات هوانيروز را به عهده گرفت. كشورى همواره براى انسجام هر چه بيشتر سپاه و ارتش تلاش مى كرد. در اين مورد حجةالاسلام معادي خواه معتقد است:
هماهنگى بين سپاه و ارتش در غرب كشور مرهون شهيد كشورى بود. كشورى در اين منطقه خاطرات بسيارى از خود به يادگار گذاشت. ماجراى محاصره پاوه توسط نيروهاى بعثى به حدى بود كه اسارت نيروهاى دكتر چمران مسلم شده بود. اما حملات شجاعانه هوايى كشورى محاصره چند روزه پاوه را شكست.❣
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔷 #زندگی_نامه
❣كشورى بيست روز قبل از شهادت به تهران مراجعت كرد و همسر و دو فرزندش مريم - سه ساله - و على - سه ماهه - را با خود به ايلام برد. در اين باره به همسرش گفت: «دلم مىخواهد اين چند روز آخر عمر كنارم باشيد.»
خلبان احمد كشورى سرانجام در روز شنبه 15 آذر 1359 شمسى پس از سه روز عمليات در منطقه ايلام با دو فروند ميگ عراقى درگير شد. هليكوپتر او با اصابت موشك سقوط كرد و وى به درجه رفيع شهادت رسيد. جنازه او را پس از تشييع بسيار باشكوه در بهشت زهرا در تهران به خاك سپردند.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان مازندران❣
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔷 #زندگی_نامه
❣قسمتی از وصیت نامه شهید احمد کشوری
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا شیطان را از ما دور کن
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست.
هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید. ❣
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رولیتگرے شهدایـےقسمت1240
🔰 لحظات شهادت خلبان کشوری
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم 💚
آنقدر بیخیال آمدن طبیب شدیم ؛
که " فراموشی"
به عمق لحظههایمان سرایت کرد!
و حالا ما ماندهایم و یک دنیا اضطرار ،
پشت درهایی بسته !!!
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
صبــح را باید
از چشمان تــو خواند
وقتی آفاق نگاهت
تا دور دست ها
مرا به آتش می کشد
و تــو خورشیدوار
فاتح صبــح جانم می شوی ...
#شهید_صمد_اسودی🕊
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
🔻هرکه میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بوس از تو
جــــان از من
بازار چنین خوش تر...
تهران، سال ۱۳۶۵،
مقابل مجلس شورای اسلامی،
مادر فرزند خود را برای اعزام
به جبهه بدرقه می کند،
#عکاس : امیرعلی جوادی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
نگرانِ نگاهِ خدا
به خودت باش؛
تا نگرانی از نگاه دیگران،
اسیرت نکند...
"استادپناهیان"
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
اهاے!
دخٺر خانمے ڪه
بہ جاے آرایش ڪردن و لباسِ جلو باز
و جلب توجہ پسراےِ مردم
چادر سرٺ مے ڪنے و طعنہ ها رو بہ جون مے خرے...
واسه_لبخندِ_مادرت_زهراۜ
دمت گرم!خیلے خانمے...!💛
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo