eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 💚قسمتی از وصیت نامه شهید آمده است: باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فداشدن محقق نمی شود حقیقتاً. نمی خواهم حرف های آرمانگرایانه بزنم یا غیرواقعی صحبت کنم؛نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته ایم. هم من، هم تو بحمدالله. خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. الآن که این نامه را می نویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (ع) و در فضای ملکوتی بین الحرمین دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (س) و خانم رقیه (س) هستم. بارگاه ملکوتی 3 ساله امام حسین (ع) چقدر غریب است؛ در محل یهودی ها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی های وحشی و آدمکش. چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله (ع) را محاصره کرده اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری (س) و هم مرقد دردانه اهل بیت (ع)، رقیه (س). ولی این بار تن به اسارت آل الله (ع) نخواهیم داد، چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله (ص) بهترند. نبرد شام، مطبع تجقیق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقا نقشی برگردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (س) نباشیمو معرکه شام میدان عجیبی است. به قول امام خامنه ای (مدظله العالی) « بحران سوریه الان مقابله ی جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل است واین خاکریز نباید فرو بریزد.💚 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام زیباترین آرزوی من تو چقدر معطری که نامت دهانم را پر از بوی نرگس می کند و یادت قلبم را سرشار از شمیم یاس می سازد و مهرت جانم را مملو از عطر رازقی می کند ... 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گمنامے! تنها‌براۍ"شهدا"‌نیست میتونے زنده‌باشے‌وسرباز‌‌حضرت‌زهرا‌ ۜ باشے اما‌یہ‌شرط‌داره! باید‌فقط‌براۍ‌خداکار‌کنے نہ‌خلق‌خدا وچہ‌قشنگ‌است‌گمنامے... https://eitaa.com/piyroo
🦋 بہترین برند• بہترین پوشش•🧕🏻 از آنِ من است•🥺☝️🏻 چہ برند و پوششے بہتر از• چادر مادر حسین بن علے• https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم🌱 📖دعای زمان غیبت امام عصر (عج) (دعای اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ) https://eitaa.com/piyroo
💠 مادری که بعد از ۳۳ سال چشم‌انتظاری، حاضر شد دوباره از فرزندش بگذرد... 🕊 مادر چشم‌انتظار فرزندش بود! بعد از ۳۳ سال فرزند شهیدش شناسایی شد و مشخص شد که یکی از شهدای گمنام دانشگاه شهید بهشتی، فرزند این مادر؛ شهید تقی رضایی است. امروز لحظه وصال فرا رسید، مادر و سایر اعضای خانواده در دانشگاه حضور یافتند تا ضمن حضور بر مزار عزیزشان، پیکرش را به شهرشان همدان بازگردانند. با درخواست دانشجویان و اساتید، این مادر دوباره حاضر شد غم دوری از فرزند را به جان بخرد و پیکر عزیزش در دانشگاه شهید بهشتی بماند. 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3056 https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید‌‌حجت‌الله‌رحیمی تولد⇦ ¹³⁶⁸.¹².²⁴ شہادت⇦ ¹³⁹⁰.¹².¹⁸ محل‌شہادت⇦ خوزستان آدرس‌مزار⇦ شهرستان‌باغملک حجت الله رحیمی متولد بیست و چهارم اسفند ماه سال ¹³⁶⁸در شهرستان باغملک دیده به جهان گشود و در سن⁹ سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد. وی از سال¹³⁸⁰در سطح مساجد و هیأت‌های شهرستان مداحی می‌کرد و در سال¹³⁸⁵هیأت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود. همزمان با راه اندازی این هیأت، چند سالی بود که در منطقه جنوب فعالیّت داشت. وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده و در سال¹³⁹⁰به عنوان فرمانده‌ی پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک انتخاب شد.ایشان علاقه و تعصّب خاصّی نسبت به حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) داشت و در هر کاری از این بانوی کریمه مدد می‌جوست و ذکر یا زهرا (سلام اللّه علیها) را همیشه بر لب داشت.شهید رحیمی در حالی‌که تنها ⁶ روز تا تولّد ²² سالگی‌اش باقی مانده بود در ساعت ⁷:⁴⁵ صبح مورخه ¹².¹⁸در خرمشهر مقابل پادگان دژ زمانی که مشغول هدایت اتوبوس کاروان راهیان نور بسیج دانشجویی استان لرستان به سمت یادمان عملیات والفجر ۸ در منطقه‌ی اروند کنار آبادان بود، بر اثر برخورد یکی از اتوبوس‌های راهیان نور به وی از ناحیه‌ی پهلو مانند مادرش حضرت زهرا و کبود شدن صورت، دعوت حق را لبیک گفت و به فوز شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -بش پیام دادم گفتم تو هم هستی. ارشیا جلوی ترنج و مهتاب توقف کرد. ترنج به مهتاب کمک کرد تا ساکش را بگذارد توی ماشین و خودش هم جلو سوار شد. مهتاب محجوبانه سلام کرد: _سلام استاد. _سلام مهتاب خانم. _ببخشید مزاحم شدم. هر چی گفتم ترنج قبول نکرد. ارشیا خیلی سنگین جواب داد: _خواهش می کنم. این حرفای چیه. و بعد رو به ترنج کرد و به آرامی گفت: _خوبی خانم؟ ترنج هم لبخند زد و گفت: _ممنون. مهتاب را تا ترمینال رساندند و بعد هم راهی خانه شدند. ** مهتاب زنگ خانه شان را دوباره فشرد. بعد از این همه دقت کردن باز هم دسته کلیدش را توی کوله اش جا گذاشته بود. این بار دستش را بیشتر روی زنگ فشار داد. انگار کسی نبود. با حرص لگدی به در خانه شان زد و همانجا کنار دیوار روی ساکش نشست. _اینا نمی دونستن من میام خونه. خوبه خبر داده بودم. یک لحظه از جا پرید: نکنه برای مامان اتفاقی افتاده باشه؟ موبایلش را در آورد و شماره پدرش را گرفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻