eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
يكي گفت: از اوضاع پسرای آقای خبر داری؟😏 🔸گفتم: کدوم پسرشون؟ 🔹گفت:مثلا همون ، همون که خودش و پدرش تمام شهرها رو سفر کردند تا از بزرگا و علما براش مجوز آینده بگیرند😳 🔸گفتم: مثلا کدوم سفر؟ 🔹گفت:یکیش همون ، چند روز رفتند قم تا رو راضی کنند مجتبی بشه رهبر! ولی مراجع قبول نکردند، 😕 🔻دمشون گرم... 🔸گفتم:مگه مراجع تقلید ، رهبری رو انتخاب میکنن؟ اعضای که خودشون هر چند وقت یکبار همه میرن تهران ، دیگه چرا مسافرت و زحمت سفر ، همونجا توافق میکردند دیگه!ببینم اصلا چقدر آقامجتبی رو میشناسی؟🙂 🔹گفت خیلی بهتر از تو میشناسم! 🔻پولدارترین همینه..😐 پول توی دنیا داره ، امارات و انگلیس و کانادا.. از پول نفت یک سهم مشخص واریز میشه توی حساب پسرای خامنه ای ، مجتبی هم از بقیه بیشتر سهم داره😳 🔸گفتم برا حرفات مدرکی هم داری؟🙂 🔹گفت مدرک نمیخواد که ، قشنگ معلومه😒😳 🔸گفتم توی دیدنش؟ توی فلان گرون قیمت یا توی فلان و فلان دیده شده ؟ لو رفته یا پشت فرمون دیدنش؟ 🔹گفت:اینارو نمیدونم فقط میدونم خیلی پولداره😒 🔸گفتم:خُب اينهمه پول رو یکجایی باید خرج کنه و رو ببره ، کدوم ثروتمند دنیا نه میره نه ماشین سواری نه نه هیچی!😟 🔹گفت ماجرای هاش رو چی میگی... وسط بیمارستان رو کرایه کردند تا پسرش بدنیا بیاد!!😳 🔻این رو دیگه دارم ، خودم از شنیدم و رو هم نشون داد! 🔸گفتم:توی تمام اون یک نبود از این ماجرا عکس بگیره ؟ نه يه فیلم ،نه از یا همسرشون ؟ 🔹گفت قضیه بوده ! حالا دولت چطور رو پخش نمیکنه من نمیدونم ،لابد به اون هم دادند😒 🔸گفتم :تمام سه تا بچه سیدمجتبی توی بدنیا اومدند!😕 🔹گفت: اصلا این شما چرا هیچکدوم نرفتند ؟ جنگ فقط برای بچه های مردم خوب بوده ؟؟😕😒 🔸گفتم: سه تا از پسرهای رهبری سابقه جبهه دارن و توی بسیاری از بودن مثل ، ها و و چند تا عملیات دیگه...😇 🔹گفت: پس چرا نشدن؟😕 🔸گفتم:چند رفتند جبهه دویست هزار تاشون شهید شدند ، قرار نیست هر کس سابقه جنگ داشت هم داشته باشه..😒 🔹گفت: تو از اون تندروهای هستی که هر چی بهت میگن فورا قبول میکنی و از مغزت هیچ استفاده ای نمیکنی😉 🔸گفتم:یکبار دیگه حرفهایی که زدیم رو ، ببین کی هر حرفی رو قبول میکنه و چطور صرفا بخاطر از حکومت رو میپذیره و نشر هم میده.... https://eitaa.com/piyroo
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ "معـــطــر بود از عطــر گـل يــــاس وجودش تار و پودي بود از احساس" "خودي بــا خـود نديد و جمــله او شد   به خــون خويش تـا غلـــطيد عبـــاس" ۱۳۳۸/۹/۱۰ ۱۳۶۲/۱۱/۲۵ ─┅═ঊঈঊঈ═┅─ 🔶 در دهم آذرماه ۱۳۳۸ در جوار مسجد جامع شهر دليجان در خانه اي محقر و خانواده اي زحمتکش نوزادي به دنيا مي آيد که پدر و مادر با توجه به روحيه ي و شرکت در ها و هاي ، مي نامند تا بعدها   و را از بياموزد و به دوش در نهضت ياران را به جبهه هاي ايران بخواند. 🔶سايه ي مهر مادر در کودکي از سر رخت برمي بندد. 🔶پدر که خود نيز دائم از بيماري رنج مي برد عهده دار تربيت او مي شود. 🔶 تنها خواهرش با سن کم برايش مادري مي کند تا خلاء وجود مادر را کمتر احساس کند. در سال ۱۳۴۵ وارد دبستان مي شود در اوقات فراغت و تعطيلات تابستان همراه و پا به پاي خواهرش با کار پدر را در ادامه ي زندگي ياري مي دهند. 🔶 با پايان سال سوم راهنمايي وارد شده و پس از آن عازم مي گردد. 🔶در سال ۱۳۵۷ وقتي بزرگوار فرمان فرار از پادگان هاي نظامي را صادر مي کند به همراه عده اي از هم دوره هايش پادگان را ترک مي کند و به صف مبارزه  ي بي امان مردم عليه رژيم پهلوي مي-پيوندد. 🔶روحيه ي ، ، ، خدمت به محرومين و علاقه به اهداف انقلاب اسلامي، را در صف در قرار مي دهد. 🔶در کلاس درس به دانش-آموزان درس و پيروي از مي آموخت. 🔶 با نهادهاي چون ، ، ،   امور تربيتي و مرکز فرهنگي شهيد مطهري نيز همکاري و فعاليتي داشت. 🔶بعدها مستقيماً به عنوان يکي از اعضاي شوراي مرکزي نهضت سوادآموزي انجام وظيفه مي نمود. 🔶 يکي از علاقه مندان به شرکت در کلاس هاي و بود که تا قبل از و جلسه به عهده او بود. 🔶در مراسم چون دعاهاي و ، ، و حضوري مداوم داشت. 🔶با همه ي خدماتي که يک تنه و خستگي ناپذير انجام مي دهد. 🔶 مسؤوليتي بزرگتر فرا روي خود احساس مي کند. 🔶 او شاهد حرکت است که گوي نداي هستند. 🔶صحنه هاي را در ذهن خود مجسم مي کند و به هاي دلير مردان جبهه هاي نبرد غبطه مي خورد و نمي تواند در برابر اين همه احساسات بي تفاوت باشد. 🔶از سويي ديگر اين فکر نيز او را به خود مشغول مي کند که مگر هفت ماه بيشتر است که ازدواج کرده اي دير نمي شود فرصت زياد است. 🔶در ترازوي عقل هرچه سبک و سنگين مي کند به اين نتيجه مي رسد که شايد موقعيتي بهتر از اين برايش پيش نيايد تازه با شناختي که از همسر جوانش دارد مي-داند که او هم آن قدر را درک مي کند که بتواند ياريگر همسر خوبش در اين راه باشد. 🔶 که سنگر بزرگ جبهه هاي نور عليه ظلمت را پيش روي خود مي بيند. سنگر نهضت سوادآموزي و ساير خدمات را رها مي کند و صبح روز ۱۳۶۲/۱۱/۲۵ با يار و پرچم به دوش کوچه هاي شهر را زيرپا مي گذارند و راهيان و را با شعار هر که دارد هوس کرببلا بسم الله به ياري مي خوانند. 🔶چاووش در شهر ندا سر مي دهد: دل تنگم سفر کرببلا مي خواهد. به همراه اين شعار انگار دل کنده مي شود. 🔶 به سوي حرکت مي کنند. عباس ضمن خداحافظي با دوستان و آشنايان، به همسرش براي تربيت کودکي که چشم انتظارش بودند، سفارش هاي لازم را مي کند. 🔶فاتحان پيروز خيبر با ديگر ياران همرزم عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي گردند. 🔶 مراحل سير و و بريدن از همه ي وابستگي هاي آغاز مي شود. 🔶 عاشقان با ، آواي خوش دعاي و زمزمه ي خوش ارواح طيبه را به ملأ اعلا مي برد و نفس مطمئنه نداي ارجعي الي ربک راضيةً مرضيه را فرياد مي زند و اين همان سيري است که اين عاشقان از بدو ورود به جبهه هاي نور طي مي کنند. ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ 💐 🔶در سال ۱۳۶۳ ،یک روز که با تویوتای گردان،بهمراه "” بطرف حرکت کردیم ،از من سؤال کرد :حاجی !برای دخترت چه اسمی انتخاب کردی ؟گفتم «کوثر» چشمان او با شنیدن نام«کوثر» پر از اشک شد و مخفیانه می کرد. 🔶گریه های مخفیانه اش پس از چند  لحظه ای آشکار شد و در حالی که زمزمه     !…» بر لب داشت ، می ریخت و گاهی نیز چنین میگفت :«حاجی !چه اسم قشنگی!»و آنجا بود که برای می کرد و می خواند و برای شکسته اش میریخت. : ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ 💐 🔶ایشان علاقه زیادی به و داشتند…بعد از ما ،ایشان به رفتند تا با  ملاقات کنند . 🔶اما در آنجا به او اجازه دیدار را از نزدیک ندادند ولی او با این وجود دو روز تمام در پشت درب بدون و نشستند تا اینکه یکی از   نزد رفتند وبه او گفتند که یک برای دیدن شما آمده و دو روز است که برای پافشاری کرده و پشت درب می نشیند .  🔶 دستور داد:که او را نزد ببرند . 🔶ناصر موفق شد با  ملاقات داشته باشد . 🔶 و سخنی زیر گوشش گفت: که  آن را به هیچ کس نگفت. 🔶 بهترین رزمنده در معرفی شد و از  ی اهواز  گرفت .که روی آن نوشته بود: 🔶 : ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ 💐… 🔶وقتی برای رفتن به او را انتخاب کردند   را به جای خود روانه کرد زمانی که دلیلش را پرسیدم گفت:دوست دارم اول شوم دست بردار نیست اول بعد اگر خداست شوم و چه زیبا به دیدار (ع) شتافت و به ندای "" پاسخ داد… 🔶روزی ژاکت پشمی تازه ای راکه مادر برایش بافته بود و برای اولین بار به تن کرده بود به دوستش هدیه کرد. 🔶 وقتی به خانه آمد خودش خیلی سردش شده بود از مادر عذر خواهی کرد و گفت دیدم او لباس گرم و مناسبی ندارد لذا این ژاکت را که دوستش داشتم به او دادم من باز هم لباس گرم دارم و آنها را می پوشم… 🔶کلاس سوم بود که از پدرش خواست تابستانها راسر کار برود و کار یاد بگیرد از بیکاری و بطالت وقت بیزار بود و نزد آشنایان پدرکاشی کاری و بنایی و غیره را آموخت و مزدی راهم که می گرفت دوست داشت به افراد بی بضاعت بدهد… : (طاهره بهداشت) ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ 🔶در سال های دفاع در مسئولیت های مختلف ایفای نقش کرد و در تمام، حماسه ها از خود بر جای گذاشت. 🔶بارها و بارها و شد اما مصمم تر از قبل حتی پیش از اینکه زخم هایش التیام یابد دوباره در ها حاضر می شد. 🔶به گفته دوستانش دوازده بار به صورت جدی شد که راهی جز بستری در بیمارستان نداشت و حتی به شدت مورد قرار گرفت اما تا آرین روزهای جنگ همچنان ایستاد و از و و خویش دفاع کرد. 🔶سال های پس از جنگ را با درد و رنج بسیار سپری کرد و در این سال ها، همسر و دو فرزند بزرگوارش دردهایش را التیام می بخشیدند و در کنار دوستان و رزمندگان همدان، سنگ صبور سال های قراری و از و بودند. 🔶کتاب زندگی نامه این بزرگوار به همت همرزمش با نام "وقتی مهتاب گم شد" به زیبایی به رشته تحریر درآمد و مورد توجه و عنایت ویژه قرار گرفت. 🔶مقام معظم در دیدار با این او را اسوه و و بچه های همدان برشمرد . 🔶 پس از سال ها تحمل و ناشی از و در برابر دوری یاران و دوستان، ۲۹ آذر ماه سال ۱۳۹۶ آسمانی شد و به کاروان عظیم پیوست .🕊🕊🕊 و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهُمَّ صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم