شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از لحظه_مرگ بسيار ميترسم
چــه کنــم؟
امام صادق(ع) فرمودند⇩
#زيـارت_عاشـورا را زيـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا #شفـاعت_حسين علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
Majid Banifatemeh - Bayad Ghalbam Bara To Haram Bashe (128).mp3
7M
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴باید قلبم برا تو حرم باشه
🌴دائم بساط روضه تو علم باشه
🎤 #سیدمجید_بنی_فاطمه
👌فوق زیبا
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت هفتم ♦️✖️ عزاداری را از اهل بیت یاد بگیریم، عزاداریهای ما بعضیه
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت هشتم
❌⚫️ خداوند نیروهائی درون انسان به امانت گذاشته، از جمله عقل و عاطفه، هر یک از اینها نشانهای دارد، نشان عقل در گفتار انسان نمایان میشود، تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد، آدم وقتی حرف میزند، از حرف زدنش میفهمیم چقدر عقل دارد، اگر عقل قوی بود بیان هم منطقی است، اگر عقل ضعیف بود، بیان هم ضعیف است، بیان تابلو عقل است...
🔸 و اما عاطفه، نشان عاطفه چشم است، چشم گریان نشان از وجود عاطفهای قوی دارد، نشان از قلبی رقیق دارد، چشمی که گریه نمیکند دلیل اصلیاش بی عاطفگی است، قساوت قلب است...
🔸عزاداری برای شهادت مظلومین ریشههایی در قرآن دارد، قرآن در سوره بروج نوحه خوانی میکند :
مرگ بر اصحاب اخدود، اصحاب اخدود چه کسانی هستند؟ مسیحیانی که به دست یهودیان زنده زنده در آتش سوزانده شدند، به جرم ایمان به مسیحیت زنده زنده آنها را در گودال آتش انداختند ، یهودیان گودالی کندند، و در آن گودال آتش بزرگی برافروختند، مسیحیان را انداختند توی آن گودال و خودشان از بالای گودال تماشا میکردند، قرآن میفرماید اینها فقط به جرم اینکه مؤمن بودند سوزانده شدند، خداوند در قرآن بر سوزانده شدن این مظلومین مؤمن مرثیه سرائی میکند...
♦️ ممکن است کسی بپرسد آقا این روضه خوانی ریشه قرآنی هم دارد یا خیر؟ میگوئیم بله، قرآن در سوره آلعمران آیه ۱۴۶ میفرماید: چه بسیار پیامبرانی بودند که یاران مخلصی داشتند که این یاران مخلص تلاش و جهاد میکردند، خسته نمیشدند، سست نمیشدند، اینها تا آخرین نفس، تا آخرین نفر جنگیدند، یعنی قرآن دارد از ایثار آنها تعریف میکند، قرآن مرثیه سرائی میکند...
❌ ما باید واقعه کربلا را زنده بداریم، به چه دلیل قرآنی؟ بدلیل اینکه در سوره مریم آیه ۱۶ و آیه ۴۱ خداوند فرمان میدهد از کسانی که در راه خدا فداکاری کردند تجلیل کنید، یاد آنها را زنده نگه دارید، در سوره تکویر ذکر مصیبت مظلومان شده، قرآن مرثیه میخواند، میفرماید روز قیامت که نور خورشید گرفته میشود، دریاها به جوش میآید، اموال رها میشود و مردم پا به فرار میگذارند، آن روز سؤال میشود که به چه گناهی این مظلوم را کشتید، خداوند در سوره تکویر مرثیه خوانده، در سوره بروج مرثیه خوانده، پس ما در قرآن هم تجلیل داریم و هم مرثیه، الگوی اصلی ما برای زنده نگهداشتن ایثار حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یارانش قرآن است...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کربلا_نماد_همه_تاریخ
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ❌⚫️ کربلا، نماد همه
:
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
❌⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت نهم
❌ بعضیها کار بد را بد انجام میدهند، بد را بد اجرا میکنند، یعنی چه؟ اصل کشتن امام بد است، حالا اگر کشتن امام همراه با شهادت فرزندان و برادران و اصحاب، تشنگی، اسب بر اجساد مطهر شهدا تاختن، غارت اموال، آتش زدن خیمه ها، اسارت زن و بچه به فجیع ترین وضع ممکن، سر بریده شهدا بر سر نیزه، رها کردن اجساد مطهر زیر آفتاب، اگر کشتن امام همراه با این فجایع باشد، کار بد را بد انجام دادند، خیلی هم بد انجام دادند...
لشکر یزید ابن معاویه لعنت الله علیه کار بد را خیلی بد و فجیع انجام دادند، خدایا عذابشان را زیاد کن...
حضرت امیرالمؤمنین امام علی ابن ابیطالب علیه السلام فرمودند خداوند ما را انتخاب کرد، و برای ما شیعه را انتخاب کرد، و علامت شیعه یکیاش این است که «تنصروننا» ما را نصرت و یاری میدهند «یفروحون لفرحنا» از خوشحالی ما شادمانند و «یحزنون لنا» و از ناراحتی ما غمگینند «یبذلون اموالهم» در راه خدا و اهل بیت اموالشان را خرج میکنند، فقیر و مسکین اطعام میکنند، بذل مال میکنند، اینهایی که در شادی اهل بیت شادند و در عزای اهل بیت غمناکند و در این راه بذل مال میکنند «اولئک منا» اینها از ما هستند «و الینا» و به سوی ما میآیند...
بعد از جنگ احد حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم دیدند که در مدینه همه خانهها عزاداری میکنند، فرمودند چرا برای عمویم حمزه عزاداری نمیکنید؟...
حضرت پیامبر اکرم یک پسر داشتند به نام ابراهیم، وقتی ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر خیلی گریه کردند... گریه برای مظلوم، گریه برای شهید، عزاداری برای اینها سفارش شده است...
حدیث داریم که گریه کردن بر مصائب حضرت امام حسین علیه السلام خیلی ارزش دارد، اما باید مواظب باشیم که گرفتار آفات عزاداری نشویم، عزاداری آفاتی دارد، گاهی وقتها ممکن است کسی گریه کند اما قلبش تقوا نداشته باشد، اگر کسی خیلی گریه میکند فکر نکنید آدم خوبی است، ببینید قلبش هم تقوا دارد یا نه، ممکن است شخصی در عزاداری شرکت کند، خیلی هم گریه کند اما اهل غیبت باشد، با آبروی مردم بازی کند، یا شخصی با سوز و گداز در مجالس محرم حاضر شده و عزاداری جانانه میکند، اما اهل خمس و زکات نیست، اشک چشم همراه با معرفت دل و سلامت دین ارزش دارد، قرآن در سوره مائده آیه ۸۳ میفرماید ﭼﻮﻥ ﺁﻳﺎﺗﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ بشنوند، اشک ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﺭﻯ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺣﻘﺎﻧﻴﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪﺍﻧﺪ، ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ، ﻣﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ، ﭘﺲ ﻧﺎم ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺮﻩ شاهدان ﺑﻨﻮﻳﺲ...
یعنی قرآن میفرماید اشک با معرفت و شناخت ارزش دارد، شخصی برای دهه محرم خواروبار و برنج و گوشت میخرد و نذری میدهد، بعد چکاش پاس نمیشود، فروشنده باید کلی دوندگی کند تا شاید به پولش برسد، خوب این عزاداری و نذری چه ارزشی دارد؟ حیف است این عزاداری مقدس را با یک سری کارها خراب کنیم...
در عزاداری غلو نکنیم، ما گاهی وقتها فکر میکنیم هر چه بیشتر غلو کنیم چهارده معصوم از ما راضیتر هستند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند خدایا شاهد باش من از اینهائی که چاپلوسند ناراحتم...
غلو نکنیم، هر چیز اندازهای دارد...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
#حبیب_الله_یوسفی
#کربلا_نماد_همه_تاریخ
#ادامه_دارد
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠شهید محمد حسین محمد خانی 🌹
🌷چله ميگرفت؛ قرار های مختلفی میگذاشت؛ #زيارت_عاشورا مي خواند يا يک چله نماز صبح ميرفت کنار شهدای گمنام تيپ الغدير.
نيتش را نميدانستيم ،وقتی مدتی بعد از نماز مغرب، زیارت عاشورا ميخواند حدس ميزديم که دوباره چله خوانی دارد.
يکی از کار هايی که باب کرده بود و به ما هم ياد داد ، قبل از محرم، شروع ميکرديم به عدس پلو خوردن،
ميگفت عدس اشک را زياد ميکند.
از چند روز مانده به محرم #مراقبه را شروع میکرد...
🌷یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد، حدود چهل نفر بودیم.
روز عجیبی بود.
حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم #روضه میخواندند. 💔
تعداد کم بود ولی، اثرش قابل قیاس نبود.
عشقِ این بود که با شور و حرارت بخواند.
میگفت نباید در بند سبک باشی؛ وقتی هم مثل ما مستمع بود اصلاً کاری به مداح نداشت. هر کسی اسم امام حسین (علیه السلام) را می آورد با خودش حسین حسین میگفت و ناله میکرد.😔
📚کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹
پای درس عشق و معرفت شهید❤️
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷در مورد رفتنش به سوریه جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد. میگفت: «تنها چیزی که در آن ریا نیست، صبر است. حضرت زینب(س) خیلی سختی کشید، ولی در مقابل همهاش صبر کرد. پس شما هم صبوری کنید.» و من مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم، از دعای خیر شهید بود.🌸
🌷همسرم همیشه به من این دعا را یادآور می شد که از خدا بخواه عاقبت بخیر شویم؛ به همین خاطر تلاش میکردم بیشتر از هرچیزی به عاقبت به خیری همسرم فکر کنم و آنچه خیر است را برایش بخواهم ولی همه این موارد، دلیل بر عدم دلتنگی من نسبت به مردی که از او درس های زیادی در زندگی گرفتم نخواهد شد.❤️
#شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی🌹
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 منتظر پاسخم حتی لحظهای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست و همه در و دیوار دلم در هم کوبیده شد که شیشه بغضم شکست.
به او گفته بودم در #ایران جایی را ندارم و نمیفهمیدم چطور دلش آمد به همین سادگی راهی ایرانم کند که کاسه چشمانم از گریه پُر شد و دلم از ترس تنهایی خالی!
💠 امشب که به #تهران میرسیدم با چه رویی به خانه میرفتم و با دلتنگی مصطفی چه میکردم که این مدت به عطر شیرین محبتش دل بسته بودم.
دور خانه میچرخیدم و پیش مادرش صبوری میکردم تا اشکم را نبیند و تنها با لبخندی ساده از اینهمه مهربانیاش تشکر میکردم تا لحظهای که مصطفی آمد. ماشین را داخل حیاط آورد تا در آخرین لحظات هم از این #امانت محافظت کند و کسی متوجه خروجم از خانه نشود.
💠 درِ عقب را باز کردم و ساکت سوار شدم، از آینه به صورتم خیره ماند و زیر لب سلام کرد. دلخوری از لحنم میبارید و نمیشد پنهانش کنم که پاسخش را به سردی دادم و دیدم شیشه چشمانش از سردی سلامم مِه گرفت.
در سکوتِ مسیر #داریا تا فرودگاه دمشق، حس میکردم نگاهش روی آینه ماشین از چشمانم دل نمیکَند که صورتم از داغی احساسش گُر گرفت و او با لحنی ساده شروع کرد :«چند روز پیش دو تا ماشین بمبگذاری شده تو #دمشق منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن.»
💠 خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد :«من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه!»
لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد :«اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتنتون مخالفت نمیکنم. ایران تو امنیت و آرامشه، ولی #سوریه معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم.»
💠 بهقدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد :«من #آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحتتره.»
با هر کلمه قلب صدایش بیشتر میگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید :«سر راه فرودگاه از #زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟»
💠 میدانستم آخرین هدیهای است که برای این دختر #شیعه در نظر گرفته و خبر نداشت ۹ ماه پیش وقتی سعد مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم :«بله!»
بیاراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید، #نذری که ادا شد و از بند سعد آزادم کرد، دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد :«بلیطتون ساعت ۸ شب، فرصت #زیارت دارید.»
💠 و هنوز از لحنش حسرت میچکید و دلش دنبال مسیرم تا ایران میدوید که نگاهم کرد و پرسید :«ببخشید گفتید ایران جایی رو ندارید، امشب کجا میخواید برید؟»
جواب این سوال در حرم و نزد #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) بود که پیش پدر و مادرم شفاعتم کند و سکوت غمگینم دلش را بیشتر به سمتم کشید :«ببخشید ولی اگه جایی رو ندارید...»
💠 و حالا که راضی به رفتنم شده بود، اگرچه به بهای حفظ جان خودم، دیگر نمیخواستم حرفی بزنم که دلسوزیاش را با پرسشم پس دادم :«چقدر مونده تا برسیم #حرم؟»
فهمید بیتاب حرم شدهام که لبخندی شیرین لبهایش را بُرد و با خط نگاهش حرم را نشانم داد :«رسیدیم خواهرم، آخر خیابون حرم پیداست!» و چشمم چرخید و دیدم #گنبد حرم در انتهای خیابانی طولانی مثل خورشید میدرخشد.
💠 پرده پلکم را کنار زدم تا حرم را با همه نگاهم ببینم و #اشکم بیتاب چکیدن شده بود که قبل از نگاهم به سمت حرم پرید و مقابل چشمان مصطفی به گریه افتادم. دیگر نمیشنیدم چه میگوید، بیاختیار دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای پیاده شدن از ماشین پیشدستی کرد.
او دنبالم میدوید تا در شلوغی خیابان گمم نکند و من به سمت حرم نه با قدمهایم که با دلم پَرپَر میزدم و کاسه احساسم شکسته بود که اشک از مژگانم تا روی لباسم جاری شده بود.
💠 میدید برای رسیدن به حرم دامن صبوریام به پایم میپیچد که ورودی حرم راهم را سد کرد و نفسش به شماره افتاد :«خواهرم! اینجا دیگه امنیت قبل رو نداره! من بعد از #زیارت جلو در منتظرتون میمونم!»
و عطش چشمانم برای زیارت را با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد :«تا هر وقت خواستید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای #حرم آغوشش را برای قلبم گشود و من پس از اینهمه سال جدایی و بیوفایی از در و دیوار حرم خجالت میکشیدم که قدمهایم روی زمین کشیده میشد و بیخبر از اطرافم ضجه میزدم.
از شرم روزی که اسم زینب را پس زدم، از شبی که #چادرم را از سرم کشیدم، از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم و حالا میدیدم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دوباره آغوشش را برایم گشوده که با دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد.
💠 گرمای نوازشش را روی سرم حس میکردم که دانهدانه گناهانم را گریه میکردم، او اشکهایم را میخرید و من #ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای #عشقش بیشتر میشد.
با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم، میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی #ایران شوم که تمنا میکردم گره این دلبستگی را از دلم بگشاید و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود.
💠 حساب زمان از دستم رفته بود، مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور #حضرت_زینب (علیهاالسلام) راحت نبود که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم.
گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُر از اشکم در #صحن دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از نفس افتاد. چشمان مشکی و کشیدهاش روی صورتم مانده و صورت گندمگونش گل انداخته بود.
💠 با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد که تنها نگاهم میکرد و دیگر به یک قدمیام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد :«تو اینجا چیکار میکنی زینب؟»
نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم. صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکیاش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت و به نفسنفس افتادم.
💠 باورم نمیشد او را در این حرم ببینم و نمیدانستم به چه هوایی به #سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
در این مانتوی بلند مشکی #عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه #حجابم را تماشا میکرد و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید و زیر گوشم اسمم را #عاشقانه صدا میزد.
💠 عطر همیشگیاش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس میکردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد که بین بازوان #برادرانهاش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم و او با نفسهایش نازم را میکشید که بدنش به شدت تکان خورد و از آغوشم کنده شد.
مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند، ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.
💠 هنوز در هیجان دیدار برادرم مانده و از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم :«برادرمه!»
دستان مصطفی سُست شد، نگاهش ناباورانه بین من و ابوالفضل میچرخید و هنوز از ترس مرد غریبهای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد.
💠 ابوالفضل سعد را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت که با تنفر دستانش را رها کرد، دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد :«برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده #سوریه؟»
در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید، پیشانیاش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود که به سمتمان آمد و بیمقدمه از ابوالفضل پرسید :«شما از نیروهای #ایرانی هستید؟»
💠 از صراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد :«دو سال پیش خواهرم به خاطر تو قید همه ما رو زد، حالا انقدر #غیرت نداشتی که ناموست رو نکشونی وسط این معرکه؟»
نگاه #نجیب مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد، از همین یک جمله فهمید چرا از بیکسیام در ایران گریه میکردم و من تازه برادرم را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد :«من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!»
💠 در برابر نگاه خیره ابوالفضل، بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید :«تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
یک دو قطره ضرری داشت به #اصغر برسد؟
#شب_هفتم #محرم💔🥀
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت768
🎥 #ببینید
🔺 این راه قربانی میخواهد و اسمش
شهید فی سبیلالله است
👈 فیلمی دیده نشده از سردار شهید قاسم سلیمانی در جمع مدافعان حرم و روحیهدادن متفاوت سردار به آنها پیش از عملیاتی مهم
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🕊#شهیدمحمدرضاخالصي،
فرزند كريم و نساء، در اول بهمن ماه سال 1338 در شهرستان سمنان به دنيا آمد.دوره ابتدايي را در دبستان توكل (محرم فعلي ) و دوره دبيرستان را در دبيرستان كوروش كبير- كه از دبيرستان هاي سطح بالاي آن زمان از لحاظ علمي بود- در رشته رياضي فيزيك گذراند.آخرين سال هاي تحصيلي اش همزمان بود با قيام مردم مسلمان ايران، او نيز با هماهنگ كردن جوانان محله به طور جدي مبارزاتش را آغاز نمود.تشكيل كتابخانه و كلاس هاي فكري از ديگر اقدام هاي انقلابي او بود. مسجد را پايگاهي براي درگيري با رژيم و گروهك هاي ملحد انتخاب كرده بود. آن زمان با اين كه حرف زدن از امام خميني سخت و داشتن عكس امام جرم بود، اما عكس امام خميني را بر ديوار خانه نصب نمود و در تمام تظاهرات حضور داشت و ديگر جوان ها را ترغيب به شركت مي كرد.با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از اولين كساني بود كه عضو آن شد و در مدت كوتاهي استعداد و لياقتش به لحاظ فرماندهي آشكار گرديد.او فرماندهي گروهي را در تپه هاي تكاب به عهده داشت كه جنگ شروع شد. بعد از شروع جنگ فرماندهي اولين گروه اعزامي از سپاه سمنان به جبهه هاي نور به عهده او گذاشته شد.
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊#شهیدمحمدرضاخالصي، فرزند كريم و نساء، در اول بهمن ماه سال 1338 در شهرستان سمنان به دنيا آمد.دوره اب
به خاطر تواضع و تقوايش همه رزمندگان او را دوست داشتند و او را به عنوان امام جماعت انتخاب كرده بودند. هر چند او به خاطر فروتني خود اما وقتي «. همه شما از من لايق تريد » : ابتدا قبول نكرده بود و گفته بود«. اگر قبول نكني، به طور فرادا نماز مي خوانيم » : رزمندگان گفته بودندقبول كرده بود.به نيروهاي بسيجي خيلي علاقه داشت . وقتي معاون گردان به او مي گويد كه امكانات كم است، بسيجي ها خسته شد ه اند ، مي گويد : نيروهاي بسيجي هيج وقت خسته نمي شوند، روحيه آنها خيلي قوي » است، ما خسته مي شويم و روحيه ماندن نداريم ، بسيجي ها را بدنام نكنيد براي اينكه بيشتر در جبهه باشد، خانواده اش را از سمنان به دزفول منتقل كرد. برادر كوچكش حسن، به شهادت رسيد. حسن آخرين فرزند خانواده و رضا خيلي با او صميمي بود، اما شهادت او خللي در اراده اش ايجاد نكرد .وقتي از او خواسته مي شود به خاطر شهادت برادرش به مرخصي برود ، مي گويد: الآن چه وقت مرخصيه. او كار خودش را كرد، ما هم بايد كار خودمان را انجام بدهيم. من الآن برم مرخصي، جواب حسن را در آن دنياچگونه بدهم هنگام حمله منافقان در عمليات مرصاد، بر اثر آتش آرپي جي صورتش به قول حاج » : سوخته بود. وقتي رزمندگان علتش را مي پرسيدند، مي گفت و اين آخرين ديدار او با دوستان و «. محمود، خانم منافقه گازگرفته همرزمان بود. در عمليات مرصاد، منطقه اسلا م آباد بر اثر اصابت تركش به ناحيه دست و قطع شدن دست راست به شهادت رسيد. سوار تويوتا شديم.در مورد نحوه شهادتش، حسن ادب نقل مي كند تنگه چهارزبركه حالا مرصاد مي گويند- توقف كرديم . رضا با فرمانده گروهان صحبت كرد. به او گفت: به بچه ها بگو به هيچ چيز دست نزنند. تا منطقه آلوده است، غنيمت بي غنيمت . دوباره سوار ماشين شد يم. ازاسلام آباد و كرند غرب عبور كرديم. حاج محمود سرعت را كم كرد. صداي شليك آمد. پريديم پايين. آرپي ج ي به ماشين خورده بود . محمدرضا، تقي مداح و رضا قنبري شهيد شده بودند و حاج محمود به سختي مجروح شده بود.
#شهیدمحمدرضاخالصي در #وصيتنامه_اش نوشته است
من نااميد نيستم. مي دانم صداي العفو مرا مي شنوي و مرا از لطف خودنااميد نمي كني، شما اي ملت شهيد پرور، برخيزيد و سلاح شهداي گلگون كفن را برداريد و راهي صحنه نبرد شويد كه امروز كربلا تكرار شده است .اگر امروز حسين زمان را ياري نكنيد در دنيا و آخرت مورد خشم و غضب الهي خواهيد بود. اما شما خانواده معظم شهدا، مقاومت و ايثارگري شما باعث حسرت و نااميدي دشمنان خدا خواهد شد.شما بسيجيان غيور، به جبهه ها هجوم ببريد و با يك ضربه كاري كار صدام و صداميان را به پايان برسانيد و دل امام زمان(عج) را شاد كنيد.شما پاسداران، آنچه لياقت سخن امام كه فرموده: اي كاش من هم يك پاسدار بودم، انجام دهيد. تا مديون امام و شهدا نباشيد. و شما مسئوليني كه امور امت حزب الله در دست شماست، مبادا خون شهدا را با كارهايي كه در شأن يك مسئول در جمهوري اسلامي نيست به هدر دهيد . در پايان همه را به تقوا سفارش مي كنم، به اميد آن روزي كه كربلا و قدس آزادشود.
پيكر پاكش به همراه شهيد حاج محمود اخلاقي، شهيد نوروز ايماني نسب و شهيد تقي مداح، پس از تشييع در جوار مرقد امام زاده يحييبن موسي بن جعفر(ع) در شهرستان سمنان به خاك سپرده شد.
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیدمحمدرضاخالصی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهیدمحمدرضاخالصی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش
السلام علیک یا محمد یا رســـول الله
السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین
السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا
السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا
حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
السلام علیک یا علی موسـی الرضـا
السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
°•﷽•°
السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسیـن
قرائتـ زیارت عـاشورا " #روز_هفتم "
بہ نیابتــ شهیــد « محمود کاوه »
#چله_زیارت_عاشورا 🌱
#چهل_روز_تا_اربعین
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo