eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 🔶سردار رضا فرزانه از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) تهران به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. سردار رضا فرزانه متولد سال ۱۳۴۳ و از فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود که داوطلبانه راهی سوریه شد و در روز پنج شنبه ۲۲ بهمن ماه ۹۴ طی عملیات مستشاری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. شهید فرزانه متولد تهران بود که بعد از گذشت ۴۰ روز حضور داوطلبانه در سوریه به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. وی بعد از بازنشستگی در ستاد مرکزی راهیان نور به انجام فعالیت‌های مختلف و تاثیرگذاری پرداخت. شهید فرزانه معاون بازرسی ستاد مرکزی راهیان نور و فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور بود.🔶 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🦋 🔶معصومه و حاج‌رضا همراه سیزده زوج دیگر که برخی از آنها لبنانی بودند، توسط مقام معظم رهبری هنگامی ‌که معظم له در سمت رئیس‌جمهوری قرار داشتند به عقد هم درآمدند. سال63 به خانه مشترک خود می‌روند، در حالی که در کوله بار زندگی‌شان تنها یک نصیحت از «آقا» وجود دارد و آن این است که:‌ زن و شوهر باید دست هم را بگیرند تا یکدیگر را به قرب الهی برسانند.🔶 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🦋 خاطره همرزم شهید حاج رضا فرزانه 🔶ساعت سی دقیقه روز بیست ودوم بهمن ماه ۱۳۹۴ درمشرفه ریف حلب هر کدام از بچه ها مشغول آماده کردن خود برای ساعتی دیگر که قرار بود به عملیات بریم بودن یک لحظه وارد اتاق شدم حاج رضارو در حال خواندن قرآن با آرامـــــش خاصی بود گویا با خدای خود هماهنگی های لازم را برای خانه نو میکرد و پر بکشد اون کجا و ما اوارگان خاکی کجا بعد از تلفن به خانواده و ودای اخر هنگام از اتاق گفتم حاجی برا منم دعا کن شهادت قسمتم بشه حاج رضا گفت بشین، نزد ایشون نشستم وگفت یاد داشته باش ما حقی نداریم برای خدا امرونهی کنیم بلکه آنچه برای ما در نظر گرفته شده آن خواهد شد و ما کجا شهادت کجا با بوسه ای از شانه ایشان نماز خانه را ترک کردم ودقایقی بعد با مهمانان خطوط جنوبی و همکارانشان وارد نماز خانه شدیم باز حاجی با همان حال دیدم، نقشه را من از جیبم در آوردم و جلوی دوستان روی زمین جهت توضیحات قرار دادیم که پس از چند دقیقه شهید حاج احمد اسماعیلی وارد و شروع به گزارش کرد ولی حاج رضا فارق از این مباحث به قرآن خواندن مشغول بود.🔶 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo ‎‌‌‎‌
🦋 🔶اگر صحبت از فرد غایبی میشد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی میکردند اورا تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت:((نه،حالا اینطور ها هم نیست...)) اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد،بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند،باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدر صلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع میشد.🔶 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
کشف و شناسایی پیکر مطهر❣ 🔶 شهید فرزانه شش سال پیش در سوریه به شهادت رسید . پیکر مطهر او در منطق ماند و حالا پس از گذشته 6 سال طی عملیات تفحص پیکر شهدای مدافع حرم در سوریه کشف و هویت و از طریق آزمایش dna شناسایی شد.🔶 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
اومد خدمت امام و برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خوره، مرخصی خواست. امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. عباس گفت: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم.🙏 امام خمینی (ره) به ایشون فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم! که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی...☝️ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🔻 مجموعه داستان کوتاه با محوریت جنگ سوریه و مدافعان حرم 🌟 شامل ۱۰ داستان از ۱۰ نویسنده جوان برای ایجاد ارتباط عمیق با باورهای دینی که به بحران جنگ سوره و داعش و مدافعان حرم می پردازند.داستان‌‌ها سعی دارند در بستر عاطفی اتفاقات حماسی را روایت کنند و گوشه‌‌ای از این بحران را نمایش داده و حس همدلی را بپرورانند. زنان محوریت اکثر این داستان‌‌ها هستند. دمشق و دفاع از حرم، جنگ داخلی سوریه، اسارت زنان و کودکان به دست داعش، مدافعان حرم، مستشاران ایرانی، لشکر فاطمیون و حمله تروریستی داعش به مجلس درون مایه اصلی داستان‌های این مجموعه است. ✍🏻 به قلم: جمعی از نویسندگان 🖨 انتشارات شهید کاظمی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 حسابی غرق کار بود و برای خودش زیر لب شعر را همراهی میکرد. "عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته ٔ سودا نهاد گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد قصه ٔ خوبان به نوعی باز گفت اتشی در پیر و در برنا نهاد عقل مجنون در کف لیلی سپرد جان وامق در لب عذرا نهاد بهر آشوب دل سودایی انخال فتنه بر رخ زیبا نهاد وز پی برگ و نوای بلبال نرنگ و بویی در گل رعنا نهاد ارشیا با لذت خاصی او را تماشا می کرد. صبر کرد و او هم توی ذهنش آهنگ را برای خودش خواند وقتی تمام شد. به در زد ترنج یک لحظه از کارش دست کشید و با دیدن ارشیا نگاهش را دزید و بلند شد. -اجازه هست؟ -بله بفرمائید. ترنج تنها صندلی اتاقش را به او تعارف کرد. -جای دنجی دارین. -تنهایی راحت ترم. اینجا همه از من بزرگترن و چندتاشونم متاهلن برای همین باهاشون راحت نیستم. ارشیا نگاهی به طرحای روی دیوار انداخت و گفت: -کارای خودته؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج نگاه مشتاقش را روی کارهایش گرداند و گفت: -آره. ارشیا بلند شد و با دقت کارها را نگاه کرد. -فکر نمی کنم با نمره پایان ترم مشکلی داشته باشی. ترنج در حالی که با انگشتش روی میز اشکال درهم و برهمی می کشید گفت: -نمی دونم بستگی به استادش داره. آخه جدید اومده زیاد نمی شناسمش نمی دونم بیشتر معیار نمره دادنش چیه. ارشیا دست به سینه به دیوار تکیه داد و با ابروهای بالا رفته به ترنج که دستش زیر چانه اش بود و نگاهش روی اشکال نامفهومی که روی میز میکشید قفل شده بود،خیره شد و گفت: -من می شناسمش آدم بدی نیست. به کار افراد نمره میده نه به ظاهرشون. پوزخند ترنج را دید: طواقعا؟ ارشیا یک بار دیگر به جمله اش فکر کرد و تازه متوجه منظور ترنج شد. ذهنش قفل کرده و حیران مانده بود. هیچ وقت توی چنین موقعیی گیر نیافتاده بود.تازه جدا از این چه می توانست بگوید 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج خیلی زیرکانه اشتباه ارشیا را به رخش کشیده بود. ترنج لپ تاپش را در سکوت جمع کرد و چادرش را پوشید. ارشیا که همانجا کنار دیوار خشکش زده بود. به خودش آمد نیم نگاهی به ترنج انداخت و سرش را پائین انداخت و شروع کرد با نوک کفشش روی زمین خط کشیدن و در همان حال گفت: - خودمم هر روز دارم هزار باز خودمو سرزنش می کنم برای اون کار. ترنج انگار که اتفاق خاصی نیافتاده و اگر هم افتاده او بی خبر است. دو دستی دسته کیف لپ تاپش را نگه داشت و در حالی که به زمین مقابل پای ارشیا نگاه می کرد گفت: -برای کدوم کار؟ ارشیا بهت زده سرش را بالا آرود و به ترنج نگاه کرد. این دختر چشه؟ یعنی بی منظور گفته؟ یعنی یادش رفته؟ یعنی منو کلا از ذهنش انداخته دور.... پس...پس اون حرفش...خدایا...ترنج... ارشیا تکیه اش را از دیوار گرفت و دستی به موهایش کشید و گفت: - هی..هیچی فراموشش کن. ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت: -باشه. من دارم می رم خونه. ساعت دو با همون استاد که گفتم کلاس دارم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری قسمت 1118 🎥 داستان عجیب یک جوان لات که به سرعت مجوز شهادت گرفت. 🔺سید مسعود رشیدی، جوانی که می‌گفتند حتی بلد نبود سلام کند! 📌 و اینگونه دل نزد خدا باشد؛ خداوند آن را می‌خرد... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداے بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 از فڪرگنـاه پـاڪ بودن عشق است ازهجرتو سینه چاڪ بودن عشق است آن لحظہ ڪہ راه می‌روی آقــا جـان زیر قــدم تو خاڪ بودن عشـق است 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا