فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
یڪغنچھ
زگلخانھایزدآمد؟!
یاآنڪہ
بہشتسبزوسࢪمدآمد❤️؟!
#تولدت_مبارک🎉
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#حرف_حساب
امـا۾زمـاݩ(؏ـج)
نخبـهمـؤمـݩ میـخۅاد ..
نـه علاف مجـازۍ📲 ...!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿 خدایاماکہحسینگونہزندگےنکردیم
تاحسینگونہبہشهادتبرسیم..
پسخدایاماراحُرگونہبپذیر :)
#شهیدسیداصغرخبازی🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌹شهید_سیدجواد_اسدی
🔅 تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۵۹
📆 تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
📌مزار شهید: گلزار شهدا روستا امره
🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه
💠 جایی خواندم که عاشقی میگفت «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود»*
➖آنها که این مفهوم را عمیقاً درک کردند از قید و بند زمین و زمینیان رها شدند و دل به دل آسمانی ها دادند. از چهل سال پیش تاکنون این قانون نانوشته سرلوحه مجاهدان و مبارزان اسلام بود؛ مبارزانی چون سیدجواد!
🔘 جواد آنقدر بیقرار و پیگیر بود که حتی موهایش راهم شبیه خیرالله شانه میزد. برادر میخواست راه برادرش را ادامه دهد! آنگونه که بعد از سی و دو سال علم را برداشت، وقتش رسیده بود از تعزیه و علیاکبر(ع) خوانی و... دل بکند و راهی منزلگاه ابدیاش شود.
🔻خانطومان، میزبان شیرمردانی از خطه مازندران! آن روز سید جواد و دوازده تن دیگر مهمانان این منطقه بودند، حُبشان چنان به دل خانطومان افتاده بود که نمیخواست آغوش باز کند و میهمانانش را به وطنشان بفرستد.
◽️ ودرست در شام شهادت موسیبنجعفر (ع) سید جواد نامه مهر شده شهادتش را از علیابنموسیالرضا گرفت و تا سه سال مهمان خانطومان شد.
✔️پ.ن: شهید سید خیرالله اسدی برادر شهید سید جواد اسدی که در سال ۱۳۶۶ در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
آنچہ ڪہ تو ًشنيدےً ماهم شنيديم...
اما تو را چہ شد ڪہ براے ًديدنشً اينطور ب #خاك و خون غلطيدے؟!!
اللهم
الرزقنا
شـــــــــــهـــــــــــــــادتــــــــــــــ🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
امـا۾زمـاݩ(؏ـج) نخبـه مـؤمـݩ میـخۅاد ..
نـه علاف مجـازۍ📲 ...!!
#تباهیات
#امام_زمان_عج
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_477
_ترنج خانم. گلم. خوب بذار بگم چی شده.
ترنج نگاهش را از خیابان گرفت و به رو به رو خیره شد. هنوز اخم هایش توی هم بود. صدایش ناراحت بود:
-یه ربعه اینجا وایسادم از سرما یخ زدم. دلم اومد تو حلقم بس که هر ماشینی که رد شد بوق زد برام.
-خدا ارشیا رو بکشه که ترنج خانم و اینقدر معطل کرده.
ترنج زیر لب گفت:
-خدا نکنه.
ارشیا لبخند زد و گفت:
-ماجرای اتاق و که گفتم داشتم اتاق و عوض می کردم. می خوستم فردا تو اتاق جدید باشم. دیگه حواسم پرت شد یه کم دیر شد.
بعد رو به ترنج گفت:
-حالا بخشیدی؟
ترنج با لبحند سر تکان داد. ارشیا هم دستش را بوسید و گفت:
-حالا یه نگاه مهمونم کن تا بریم.
ترنج خندید و ارشیا را نگاه کرد. ارشیا هم با خنده انگشت اشاره اش را کرد توی چاله لپ ترنج و گفت:
-مگه نگفتم هر جا رسیدی اینوری نخند.
با این حرکت ارشیا خنده ترنج بیشتر شد و ارشیا ماشین را به راه انداخت.
-برای عذر خواهی شام امشب مهمون من باش.
-وای با این قیافه؟
ارشیا نیم نگاهی به ترنج انداخت و گفت:
-مگه چشه؟
-وای نه مثل بچه دبیرستانی ها می شم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_478
ارشیا این بار بیشتر نگاهش کرد و گفت:
-اصلا خیلی هم خانمی.
ترنج با لب های آویزان ارشیا را نگاه کرد و گفت:
-آره مخصوصا با این قد رشیدم.
ارشیا اخم کرد و گفت:
-ترنج!
-خوب راست می گم دیگه وقتی کنارت وامیستم قدم به زور به شونه ات می رسه.
ارشیا این بار خنده اش گرفت.
-واقعا؟
ترنج ناراحت گفت:
-مسخره می کنی؟
ارشیا خنده اش را جمع کرد و گفت:
-نه به خدا داشتم به این می خندیدم که تو به چه چیزایی فکر می کنی.
-یعنی اصلا برات مهم نیست من قدم اینقدر کوتاهه.؟؟
-ترنجم. عزیزم. قدت اینقدرا هم که می گی کوتاه نیست. بعد از اون من چیزای دیگه ای برام مهمه نه قد.
-یعنی از اینکه زنت قدش کوتاهه خجالت نمی کشی؟
ارشیا این بار تقریبا داد زد:
-ترنج؟
-وای چیه؟
-این چه حرفایه که می زنی دختر. مگه قد مللک خوب و بد بودنه؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_479
بعد ماشین را زد کنار و به در تکیه داد و به ترنج که داشت به دست هایش نگاه می کرد خیره شد.
چقدر دوستش داشت خدا می داند و هر روز که از خواب بیدار می شد احساس می کرد دارد به میزان علاقه اش به ترنج اضافه می
شود.
نفس پر صدایی کشید و گفت:
-ترنج به من نگاه کن.
ترنج نگاهش را چرخاند روی چهره ارشیا که داشت گرم و نوازشگرانه نگاهش می کرد.
ارشیا خم شد به طرف ترنج و گفت:
-ترنج خانم من تو رو همین جور که هستی دوستت دارم. همین ترنج که اینجا جلوی من نشسته و داره با این نگاه
معصومش منو نگاه می کنه. پس دیگه هیچ وقت این حرف و نزن.باشه؟
ترنج خیره ارشیا را نگاه کرد و گفت:
-آخه تو ده سال از من بزرگتری همش احساس می کنم این باعث میشه خجالت بکشی. اگه یک کم قدم بلند تر بود
شاید اینجوری فکر نمی کردم.
ارشیا دوباره تکیه داد و گفت:
-آها منظورت اینه که من برای تو خیلی پیرم آره؟
ترنج با وحشت گفت:
-وای نه به خدا ارشیا اصلا منظورم این نبود.
ارشیا که می خواست ترنج را از آن فکر قبلی دور کند اخم کرد و گفت:
-نه راست میگی من اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم. وقتی من سی سالم بشه تو تازه بیست سالته. راست میگی من برات خیلی پیرم.
ترنج که مانده بود چطور حرفش را اصلاح کند من منی کرد و گفت:
-ارشیا من اگه این چیزا برام مهم بود که سه سال برات صبر نمی کردم. ارشیا به خدا.......
و بغض کرد. دلش نمی خواست ارشیا همچین فکری بکند منظور او اصلا این نبود. ارشیا با حیرت برگشت و گفت:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت1205
🔰 روایت حاج حسین یکتا در خصوص حاج قاسم سلیمانی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم 💚
سلام بر تو،
در تمام لحظههای شبانهات
و ساعتهای روزت ...
سلام بر تمام لحظههای انتظارت
و تک تک لحظههای نیامدنت...
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یادت باشه
ڪه شهــداهمیشہدستتومیگیـرن
بہشرطاینڪه صداشـون ڪنی
#شهید_ابراهیم_هادی 🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی شنیدنی از رابطه صمیمی حاج قاسم با خانواده شهدا
🔻به روایت خانم دکتر ابوطالب، همسر شهید ناصر توبهایها
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo