📌تصاویری از لحظه شلیک موشکهای سپاه پاسداران به سمت اربیل عراق
وستانیوز/ خبرگزاری برنا
https://eitaa.com/westanews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صابریننیوز گزارش داد که مناطق مختلفی از أربیل با موشک و پهپاد هدف حمله قرار گرفته و این شدیدترین حملات تاکنون به این منطقه بود.
@Farsna
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه شماره ۲ خود از انهدام محل های تجمع فرماندهان و عناصر اصلی مرتبط با جنایات اخیر تروریستی کرمان و راسک در سوریه با موشک های بالستیک در بخشی از عملیات موشکی ساعتی پیش خبر داد.
🔹صفحه: 427
💠سوره احزاب: آیات 63 الی 73
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۵ 🎬 :
شکیب با سرگرم کردن خود ،وقت کشی می کرد تا اینکه نزدیک غروب شد، چون سربازی در گروه سربازان شاهزاده فرهاد بود ،رفت و آمدش به قصر راحت بود ، از دروازه اصلی گذشت و راه سنگفرش پیش رویش را در زیر نور مشعل هایی که دو طرف راه تعبیه شده بود ، می پیمود.
از ساختمان های اصلی حکومتی گذشت و به محل اقامت شاهزاده ها رسید ، از آن عمارت ها هم گذشت و بالاخره به پشت ساختمان مطبخ رسید ، فضایی که پر از درختان سر به فلک کشیده بود .
پشت به دیوار مطبخ بزرگ قصر زد و روی تخته سنگی نشست در گرگ و میش غروب ،چشمش به دنبال کلاغی بود که از این درخت به آن درخت میرفت و گاهی قار قارش بلند میشد ، شکیب آهی از دل کشید و به یاد سهراب سری تکان داد و گفت : به خدا که همه ی شهر می داند ،برنده شدن حق تو بود ، اصلا اگر کل ولایت خراسان را بگردی ، جوانی به مهارت و پهلوانی تو پیدا نمی شود ، کاش گردن بهادرخان می شکست ، این روباه حقه باز!!!
ناگهان صدای نازک زنانه ای از پشت سرش بلند شد و گفت : بله....حرف ما هم این است ، چون می دانیم که برنده شدن حق این جوان بود ، می خواهیم به نحوی از او دلجویی کنیم ، آیا شما نشانی از او به دست آوردید؟
شکیب که کاملا غافلگیر شده بود ، سرش را پایین انداخت و بریده بریده گفت : س...سلام ،شاهزاده خانم ، ممنون که چاکرت را لایق خدمت به خود دانستید...
فرنگیس که از شور و شوق درونی ،بی قرار بود به میان پرچانگی شکیب دوید و همانطور که سعی می کرد اقتدارش را در سخن گفتن حفظ کند و اجازه ندهد این سرباز، سر از راز درونش درآورد گفت : خوب بگو بدانم ،هیچ از او یافتی؟ می خواهم با معرفی و سفارش ایشان به برادرم فرهاد ، او را در همین قصر به خدمت بگیریم ، آخر این دربار ،نیازمند جوانان بی باک و جسوری چون اوست.
شکیب همانطور که سرش خم بود ،بله ای گفت و برای اینکه کارش را مهم جلوه دهد، ادامه داد: راستش ،از آن موقع که بانوی جوان ، پیغامتان را به چاکرتان رساندند ، تا همین الان درگیرِ پیدا کردن آدرسی از محل اقامت او بودم .
شکیب گلویی صاف کرد و گفت : تا آنجا که فهمیدم ، او از ولایت سیستان آمده است و محل اقامتش کاروانسرای یاقوت یک چشم است که در انتهای بازار .....
فرنگیس که حالا مطمئن شده بود این سرباز زبر و زرنگ توانسته محل اقامت سهراب را پیدا کند ،با صدایی که از شوق می لرزید ، حرف شکیب را قطع کرد و گفت : فردا صبح زود ، خودت را به قصر برسان و با اشاره به گلناز که در کنارش ایستاده بود ،ادامه داد: ترتیبی میدهم که با کالسکه ی سلطنتی همراه گلناز به همین کاروانسرا بروید و ایشان را با کمال ادب و احترام به قصر آورید و سپس اشاره ای به گلناز کرد. گلناز کیسه ای زر دوزی شده به طرف شکیب داد و گفت : این را بگیر ،اگر حرفت درست بود و توانستیم آن جوان را پیدا و به قصر آوریم ، شاهزاده خانم مشتلق خوبی به تو خواهند داد.
شکیب که کیسه را گرفت ، فرنگیس به همراه گلناز حرکت کرد و در تاریکی پیش رویش گم شد.
شکیب کیسه را چند بار به بالا پرتاب کرد و در حالیکه خنده ای شیرین می کرد با خود زمزمه نمود : وقت را دریاب، سهراب را دریاب که این جوان گنجی ست برای تو....
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۶ 🎬 :
صبح روز بعد ، آقا سید داخل کاروانسرای یاقوت یک چشم شد ، یاقوت که مانند هر روز روی حیاط خاکی کاروانسرا ایستاده بود و کارهای قلندر و دیگر شاگردان کاروانسرا را از نظر می گذراند تا چیزی کم و کسر نباشد ، متوجه آقا سید شد ، در حالیکه تسبیح به دست و ذکر گویان جلو می آمد .
یاقوت با حالتی دست پاچه ، به سمت آقا سید رفت و در حالیکه دستانش را از هم باز کرده بود گفت : سلام....بَه بَه چه سعادتی امروز نصیب ما شده ، امر می فرمودید خدمت میرسیدم جناب....
آقا سید همانطور که لبخندی چهره ی مهربانش را پوشیده بود گفت : علیک السلام ، چطوری یاقوت خان؟ چکار می کنی با زحمت های ما؟ راستش دیگر طاقت نیاوردم ،پیغام و پسغام بدهم ، بعد از واقعه ی دیروز ،چون می دانستم احتمالاً میهمان ما حالش مساعد نیست ، صلاح دانستم که خودم برای دیدارش به کارونسرا بیایم.
یاقوت خان که کاملا مشخص بود یکه خورده ،با مِن و مِن گفت : چوب کاری میفرمایید آقا....هر چه دیدیم نه زحمت بلکه رحمت بود ، در ضمن ، جناب سهراب خان ،که چند روز پیش خدمتتان عرض کردم، کاروانسرا را به مقصد مسابقه ترک کردند ، هنوز تشریف نیاوردند....
آقا سید که با شنیدن این حرف کمی مضطرب شده بود گفت : یعنی چه؟ اینجا نیامده است؟ پس کجاست؟ نکند...نکند از خراسان رفته؟!
یاقوت یک چشم ، آه کوتاهی کشید و گفت : دیروز قلندر را فرستادم میدان خراسان و به او سپردم که چه سهراب برنده میدان،چه بازنده ی آن شد ، او را به کاروانسرا بیاورد ، اما این بچه ی کم عقل ،دیده که سهراب با شتاب و خشم ، سوار بر اسب از میدان خارج شده ،اما آنقدر عقلش نکشیده که او را تعقیب کند ، البته با آن اسب تیزرویی که سهراب دارد ، تعقیب قلندر هم ،فایده ای نداشت، چون به هر حال به او نمی رسید ...
آقا سید با شنیدن این حرف به شتاب راه رفته را بازگشت و می خواست از کاروانسرا خارج شود که یاقوت یک چشم ،مانند کودکی در پی او میدوید گفت : کاش یک لحظه می آمدید و استکانی چای میل می کردید ، اما نگران نباشید ،طبق پرس و جویی که از دروازه بانان کردم ، سهراب از خراسان خارج نشده و همانطور که سید دورتر می شد ، یاقوت خان صدایش را بلند تر می برد و ادامه داد: مطمئن باشید او از خراسان خارج نشده ،چون با هنرنمایی که دیروز در میدان خراسان کرده ، کوچک و بزرگ این ولایت او را می شناسند ،پس اگر خارج شده بود ،حتما کسی میدید....
آقا سید همانطور که با عجله پیش میرفت ،زیر لب گفت : کاش آن طور باشد که تو می گویی...
در همین حین ،کالسکه ی سلطنتی از کنار آقا سید عبور کرد و او اینقدر در عالم خود غرق بود که متوجه نشد ، کالسکه ی زیبای دربار وارد کاروانسرای یاقوت یک چشم شد....
ادامه دارد...
📝به قلم : ط_ حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گروه سرود استکبار جهانی تقدیم می کند...😂😂
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🚨🚨#فوری | منطقه هدف قرار گرفته منطقه ای به نام کوه سبز که یکی از بزرگترین مقرهای گروهک جیش الظلم در آن قرار داشته است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
══﷽════✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ♥️
🌱رزق و روزی ات وسیع می شود.
وضو در هنگام کار به مثابه ی تطهیر در حین عبادت است هر صبح که برای کار بر می خیزید، وضویی بگیرید و بعد از آن نوزده بار «بسم الله الرّحمن الرّحیم» به عدد حروف این آیه ی مبارکه تلاوت کنید تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات جهنّمی دنیا را از شما دور نماید. این قدر به زور و بازوی تان متّکی نباشید، رزق را باید از جای دیگر بدهند شما دائماً اهل طهارت و پاکی باشید، رزق تان وسیع خواهد شد.
📚شرح مراتب طهارت
✍علامه#حسن_زاده_آملی
#درس_اخلاق
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
اخرالزمان
فقر و نداری
✍🏻 از امام صادق پرسیدند:
که چرا کسانی که در آخر الزمان
زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند : به این دلیل
که غالبا نمازهایشان قضا است.
😢مرحوم آیت الله حاج حسنعلی نخودکی
اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید :
«اگر آدمی چهل روز به
ریاضت و عبادت بپردازد ولی
یک بار نماز صبح از او فوت شود ،
نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش است.
فرزندم تو را سفارش می کنم
که نمازت را اول وقت بخوان و از
نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»
برای این که نماز صبح خواب نمانید،
«قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف
را بخوانید و حین قرائت آیه،
ساعتی که قصد دارید بیدارشوید
را در ذهن داشته باشید.
✍🏻 آیه اخر سوره کهف
بسم الله الرحمن الرحیم
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ
أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا
لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ
لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحدا»
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۷ 🎬 :
یاقوت دستانش را پشت سرش به هم قفل کرد و همانطور که ذهنش درگیر سهراب بود ، قصد داشت به اتاقش برود و چاره ای برای پیدا کردن سهراب بیاندیشد ،یاقوت خوب می دانست که آقاسید مرد مال و منال دار و دست و دلبازیست و این جوان ،اینقدر برای او ارزش دارد که حاضر است سکه های طلای زیادی برای پیدا کردنش خرج کند ، چون یاقوت به چشم خود دیده بود وقتی خبر آمدن پسر کریم با مرام را بعد از گذشت سالهای سال ،به آقا سید داد ، علاوه بر کیسه ای پر از سکه های طلا ، ناهار و شام و ناشتایی رنگارنگ بود که به کاروانسرا می رسید و سهراب بیچاره خیال می کرد این دست و دلبازی ها کار اوست ، ولی تمام خرج و مخارج و برنامه ها زیر سر آقاسید بود ، درست است که یاقوت رابطه ی سهراب را با آقاسید نمی دانست اما خوب می فهمید که ارزش این پسر برای سید ،بیشتر از آنچه هست که فکرش را می کرد.
یاقوت نزدیک درب اتاق رسیده بود که با صدای چرخ های کالسکه ای که وارد کاروانسرا شد ، به خود آمد.
یاقوت به عقب برگشت و با دیدن کالسکه ی مجلل که مشخص بود از کالسکه های دربار است ، با دستپاچگی دستی به چشم بندش کشید و لباس هایش را کمی صاف کرد و با شتاب خود را به درب کالسکه ، که حالا در چند قدمی او ایستاده بود، رساند.
سربازی که کنار کالسکه چی نشسته بود ،با یک جست ،پایین پرید و جلوی کالسکه آمد و بی توجه به یاقوت ، درب کالسکه را باز کرد و خانمی با عبا و روبنده ی اعیونی و گرانقیمت ،پا روی پله ی کالسکه گذاشت .
یاقوت خان ،هاج و واج صحنه را نظاره می کرد ، با بیرون آمدن آن بانو ،کمی جلوتر رفت و همانطور که سرش پایین بود گفت : س...س..سلام، خوش آمدید...نمی دانم چه شده که امروز کاروانسرای یاقوت ، منور به وجود شما شده!!!
گلناز که کاملا متوجه هیجانی که در صدای این پیرمرد یک چشم ، موج میزد ،شده بود ، اندکی روبنده ی سفید حریرش را بالا زد و همانطور که سرتاپای یاقوت خان را از نظر می گذراند گفت : سلام آقا...احتمالا شما باید یاقوت خان باشید، درست است ؟
یاقوت همانطور که سرش را تند تند تکان می داد گفت : ب..ب...بله ، بنده چاکرتان یاقوت هستم ، قدمتان روی چشم ، درست است کاروانسرای یاقوت در حد شما نیست ،اما خوشحال می شوم ، میهمان زندگی ساده ما باشید و قدم رنجه فرمایید داخل کلبه ی محقر ما و با اشاره به اتاقش ، گلناز و همراهانش را به آن سمت راهنمایی کرد.
گلناز که عمری در قصر زندگی کرده بود ، با غروری که خاص قصر نشینان بود ،یکی از ابروهایش را بالا داد و گفت : نه...با شما کاری نداشتیم ، می خواستم جوانی را که گویا در اینجا اقامت کرده ،ببینم، نامش سهراب است از سیستان آمده...اگر می شود، حضور ما را به اطلاع ایشان برسانید ، با او کاری فوری داریم...
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۸ 🎬 :
یک هفته از زمانی که گلناز به کاروانسرا رفت و دست خالی برگشت می گذشت.
یک هفته ای که فرنگیس در تبی شدید می سوخت و هیچ طبیبی هم قادر به تشخیص درد او نبود.
روح انگیز همانطور که دستمال را به گلاب آغشته می کرد و بر چهره ی دختر یکی یکدانه اش می کشید ، اشک گونه اش را پاک کرد و خیره در چشمان به گود نشسته ی فرنگیس شد و گفت : مادر به فدایت ، آخر بگو تو را چه شده ؟
روز جشن که سرحال و قبراق بودی ، فکر کنم درست بعد از آمدن بهادر پسر وزیر ،حالت دگرگون شد ، عزیزکم ، من مادرم و میدانم که دل خوشی از این جوان نداری ، اما آسمان به زمین که نیامده ، خودم با پدرت صحبت می کنم و میگویم که دلت در گرو این جوانک نیست ، دیگر احتیاج به غصه خوردن ندارد .
این موضوع با یک نه گفتن سر وتهش هم می آید ،چرا....چرا...اینگونه با خود می کنی؟! مگر نمیدانی تمام دارو ندار روح انگیز بیچاره ،تو و برادر دوقلویت فرهاد هستید؟!
چرا با خود آن چنان می کنید و با دل من اینچنین؟!
فرنگیس که انگار در عالم دیگری سیر می کرد ، دست به کمینه ی تخت گرفت ، با کمک مادرش از جا بلند شد و همانطور که دست به طرف میز چوبی کوچک کنار تخت می برد تا قرآن همیشگی اش که جز او مونسی نداشت ،بردارد....
آه کوتاهی کشید و رو مادرش گفت : دردم از آن است و درمان نیز اوست....
روح انگیز با تعجب حرکات فرنگیس را نگاه می کرد ، قرآن که در آغوش فرنگیس جای گرفت ، روح انگیز دستی روی قرآن کشید وگفت : بی شک این کلام خدا برکت و شفاست....
اندکی استراحت کن ، بده من آیاتی از این کتاب مقدس را برایت بخوانم.
فرنگیس لبخند کمرنگی روی لب نشاند خم شد و ابتدا بوسه ای به قرآن و سپس به دست مادر زد و گفت : اگر اجازه بدهید می خواهم به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم ، احساس می کنم دوای دردم، آرامشی ست که در حرم جاریست .
روح انگیز همانطور که کمک می کرد فرنگیس بایستد گفت : حالا با این حال و روزت ،زیارت چه واجب است؟ لااقل می گفتی قبل از رفتن ، حرم را قُرق کنند.
فرنگیس ،دست مادر را پس زد و سعی می کرد نشان دهد که سرحال آمده است وگفت : احتیاج به قرق نیست ، نهایتش ،به محض رسیدن حرم را خلوت می کنند ، مادر جان ، خودتان گفتید که زیارت امام ،عین شفاست و همانطور که به سمت لباسهای آویزان در کمد پستوی اتاقش میرفت ، ادامه داد...به تنهایی می روم ، فقط گلناز میتواند همراهم باشد و با اشاره به آغوشش ادامه داد و این قرآن.... دیگر هیچ...
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#آیا_میدانید
#شهید_نواب_صفوی اولین مبارز با دولت جعلی اسرائیل بود؟
به دنبال اعلام تشکیل دولت اسرائیل توسط سازمان ملل متحد در ۱۳۲۷، به دعوت آیت الله کاشانی در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ اجتماع اعتراضآمیز بزرگی در مسجد شاه تهران برگزار شد که در آن آیت الله کاشانی و #شهید_نواب_صفوی شرکت داشتند. #فدائیان_اسلام نیز با ثبتنام از نیروهای داوطلب، پنج هزار نفر را برای اعزام به فلسطین و نبرد با اشغالگران بسیج کردند که دولت وقت مانع از اعزام آنان گردید.
#ثامن_خراسان_شمالی_بجنورد
#معاونت_سیاسی_ناحیه_بجنورد
#حوزه_حضرت_آمنه_بجنورد
https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا به اینترنشنال، شبکه صهیونیستی و وابسته به موساد میگویند؟!
🔸کولاک داریوش سجادی در مناظره با کارشناس مزدور اینترنشنال! حتی مجری هم نتوانست جلوی این افتضاح را بگیرد و با ناراحتی شدید همکارش مواجه شد!
داریوش سجادی، تحلیلگر سیاسی:
🔺اکنون اقتدار ابرقدرتی آمریکاییها و هیمنه اسرائیلیها توسط ایران و نیروهای نیابتیاش زیر سوال رفته و آنها را آچمز کرده است!
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🍃🌹🍃
یکی میگفت عجب اپوزسیونی داریما، انتقام نگیریم، میگن بی عرضه ایم، بگیریم و تلفات سنگین نداشته باشه، میگن بیابون زدید، بزنیم و تلفات بده، میگن واااای شهروندان را کشتن....
تعدادی از شهروندان کشته شده👇👇
💢 هلاکت های تایید شده پس از حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به اربیل
⚰ پیشوا دیزایی، مالک گروه فالکون (جذب جنایتکاران مزدور برای انجام عملیات تروریستی و جاسوسی در ایران) و شخصیت نزدیک به خانواده بارزانی و شریک تجاری رژیم اشغالگر.
⚰ همین هورامی، از رهبران حزب تروریستی دموکرات کردستان.
⚰ آژی امین، فرمانده اطلاعاتی سابق نیروهای پیشمرگه بارزانی و از عناصر اصلی اقدامات تروریستی و جاسوسی در ایران.
⚰ كرم ميخائيل، تاجر عراقی و سهام دار شرکت سامسونگ و از همکاران نزدیک سازمان های جاسوسی غربی.
➕ هلاکت ۴ افسر ارشد جاسوسی موساد در اربیل نیز تایید شده است.
♨️طی این عملیات اهداف مورد نظر با ۲۴ فروند انواع موشک بالستیک به شرح زیر مورد اصابت دقیق و انهدام قرار گرفت:
🔻تعداد ۴ فروند موشک خیبرشکن از خوزستان به مقر گروهک تکفیری داعش در منطقه ادلب سوریه.
🔻تعداد ۴ فروند موشک از غرب و نیز تعداد ۷ فروند موشک دیگر از شمال غرب کشور به مقر جاسوسی موساد در اقلیم کردستان عراق.
🔻تعداد ۹ فروند انواع موشک به محلهای استقرار سایر گروهکهای تروریستی در دیگر مناطق سرزمینهای اشغالی سوریه
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما موشک داریم، موشک دقیق هم داریم
🔰روایت جالب حضرت آیتالله خامنهای از #قدرت_بازدارندگی نظامیِ جمهوری اسلامی در مقابل دشمنانِ ملت ایران
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat