#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد
هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد
تمام نیروی خود را به کار باید زد
تنی که خرج نشد را به گور باید برد
سری که خرج نشد را به دار باید زد
برای آنکه به ما غمزه ای نشان بدهی
در سرای تو را چند بار باید زد؟
بنا نبود که عاشقی کنی محل ندهی
ز کم محلی معشوق زار باید زد
جبین شکستن ما التیام زخم دل است
که سر به خاک تو بی اختیار باید زد
برای مثل تویی آبشار باید شد
ز گریه طعنه به ابر بهار باید زد
ببند حلقه قلاده مرا به درت
به پای عبد فراری حصار باید زد
از این به بعد برای تو ناز خواهم کرد
که گاه پیش تو زیر قرار باید زد
سر مرا بستان و پر مرا برسان
که سر بریده پر از این دیار باید زد
مبند راه مرا با مژه که میمیرم
که گفته بر روی ما ذالفقار باید زد
من آخرش همه را میکشم به سوی حرم
که عشق را سر هر کوچه جار باید زد
مخواه ز آتشت آرام باشم ای تشنه
به یاد حنجر خشکت هوار باید زد
#محمدجواد_پرچمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
در چشم ها باران رحمت را نگیر از ما
این سجده ی بر روی تربت را نگیر از ما
هر چند ما کفران نعمت کرده ایم اما
این بار لطفی کن، وَ نعمت را نگیر از ما
ما سربلند از امتحان بیرون نمی آییم
این اشک های بینِ هیئت را نگیر از ما
یک روز باید عشق را ثابت کنیم، آقا
حالا که وقتش هست، فرصت را نگیر از ما
یا لَیتَنا کُنا مَعَک گفتیم، آقا جان
لطفی کن و این آه حسرت را نگیر از ما
نوکر میان روضه ها همصحبت مولاست
این لحظه های گرم صحبت را نگیر از ما
ما سالها با اشکهامان زندگی کردیم
این سوز و آه و اشک و خلوت را نگیر از ما
#احمد_ایرانی_نسب
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#اسارت
گریه برای کاروان هم قیمت جان است
هر وقت گریه میکنیم آزار میبینیم
ای روی نی رفته جمالت را نگیر از ما
پس یک کمی پایین بیا، ما تار میبینیم
سنگ از در و دیوار شهر شام میبارد
تا کی مصیبت از در و دیوار میبینیم
ما که نمیدیدیم رنگ کوچه را حتی
حالا چقدر این روزها بازار میبینیم
روی سر ما رد پای سنگ میبینی
روی سر تو رد پای خار میبینیم
میزد مرا، انگار نه انگار میبینی
میزد تو را، انگار نه انگار میبینیم
از روی نی افتادی و بر روی نی رفتی
از این به بعد این صحنه را بسیار میبینیم
جای تو راحت نیست روی نیزه، میدانیم
صدبار میمیریم ما، هر بار میبینیم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
گذار ساعتی، ای خصم بدمنِش! به مَنَش
کز آب دیده کنم چاره، زخمهای تنش
بده اجازه بَرَم سوی سایه، پیکر او
که آفتاب نسوزد، جراحت بدنش
در آتشم من از این غم که از عطش، دم مرگ
بلند، جای نَفَس بود، دود از دهنش
به کهنه پیرهنی کرد او قناعت و آه!
که بعد مرگ، برون آورند از بدنش
به بوی پیرهنی قانعم ز یوسف خویش
ولی نه یوسفم اینک بود، نه پیرهنش
طمع بریدم از او، آن زمان، من ناکام
که دوخت سوزن پیکان، به هم لب و دهنش
مراست آرزوی گفتوگوی او امّا
ز نوک نی شنوم، بعد از این مگر سخنش
اگر به تربت «جودی» گذر کنی روزی
عجب مدار، اگر نافه آید از کفنش
#جودی_خراسانی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود
زینبْ که شاهزاده ی مُلـکِ حِجاز بـود
با سرشکستگی ابـداً سِـنخیت نداشت
این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود
وقتی که بـود وارثِ اجـلالِ مـادری
تشـبیه او به حضرت زهرا مُجاز بود
در عصمت و وقار و حـیا بعد مادرش
بر کُـلِّ بـانـوانِ جـهان پیـشـتاز بود
او را خطابِ عالـِمـه شـد، بی مُعلَّمه
اَلحَـقْ چه قدر درخـورِ این امتیاز بـود
حرف از گره گُشایی او رفـت هر کُجـا
دستش شبیه دست علی چاره ساز بود
پیوسته داشت یاصمد و یاغنی به لب
با این حساب از دو جهان بی نیاز بود
با «یاحسین» خاطرش آرام می گرفت
از بس که اسـمِ دلـبرِ او دلنــواز بود
قـارون شد آن فقیر که وقتی نیاز داشت
دسـتش به سمـت خانه ی زینب دراز بود
در راهِ عشق خویشتن از هستی اش گُذشت
هســتی فدای او که چنین پاکـباز بود
چشمم شود فداش که اشـکـم به ماتمش
با اشکِ بر حسین و حسن، همتراز بود
چون شـد حُسین قبله ی اشک و قتیل اشک
زیـنب، خُـدایِ عـالَـمِ سـوز و گداز بود
از چادرش نیامده شکلی به ذهنِ شعر
جُـز پرچــمی سیاه که در اهـتـزاز بود
از دستْ بسته بودن او کم سخـن بگـو
دستـش شـبیه دستِ خـداوند باز بود
وقتی رسید نـاقه ی او پرده داشت، آه
روزی که رفـت ناقه ی او بی جهاز بود
از چشم خویش آب بر آن حلق تشنه ریخت
بیخود فرات روز دهــم گرم ناز بود
یک سال و نیم در غم لبهای خشک شاه
خیره به آب، وقت وضوی نماز بود
از گیسوی سپید و کمانِ قدش، بفـهم
درد اسارتش چه قَـدَر جانگـداز بود
#محمد_قاسمی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
نه بود خواندن از آن حدّ روضه خوان اي كاش
نه مي گُــذشت از آن دشت كاروان، اي كاش
نه مي گُـذشت از آن دشــت كاروان و نه بود
در آن مسير كـسي سدّ راهشان، اي كاش
كسي كه داشت مكان نـزد لامكان ز اَلَست
نمي گرفت بـه واديِ طَـف مكـان، اي كاش
كنار كُـشته ي اكبر، خُـدايِ فاطمه گفت:
نمي شكافت دگر پهلوي جوان، اي كاش
و گـفـت: لحظه ي تشييع پيكـر قاسـم
صدا نداشت تَرَكهاي اُستخوان، اي كاش
فُـرات با دل سـقّــايِ آبـرو و ادب
شبيه مَشـكْ كمي بود مهربان اي كاش
به جاي آبِ گـوارا، سـه شعبه ي مسموم
نمي رسيد به يك طفلِ نيمه جان، اي كاش
دمي كه خونِ دلـش را به آسـمان پاشيد
نشسته بود به خون قلب آسمان، اي كاش
بر آن بدن كه «مُحمّد» مُدام بـوسـيـدش
نمي زدند دو صد تـيغ همزمان اي كاش
و در بـرابـر زينب نمي زد آن گـونه...
سنان به سينه ي آقاي ما سنان، اي كاش
تمام آنچه كه مي شد ربوده شد ز تنش
نمي رسيد به گـودال، سـاربان اي كاش
براي عمـّه ي ما بعـد از آن پـريشــاني
نـبود صحـبتي از قـامتِ كـمان، اي كاش
در آن دمي كه نگاهم به روضه معطوف است
مرا نگاه كُــند صـاحب الـزّمان، اي كاش
#محمد_قاسمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
بدون معجر هم میکند حجاب رباب
ز نور فاطمه دارد به خود نقاب رباب
کدام قافیه خوب است شعر مرثیه را
بدون وقفه دلم داد زد رباب رباب
ز داغ سینهی خشکیده از عطش بی شک
تمام عمر به خود میدهد عذاب رباب
به التماس، اباالفضل زیر لب میخواند
به گوش مشک علی و به گوش آب رباب
از آن زمان که به دنبال آب رفته حسین
ندیده است علی را مگر به خواب رباب
پس از امام که ماندهست پیکرش بر خاک
نشسته است فقط زیر آفتاب رباب
نجات بخش حسین است از جفای یزید
چه کرده است در آن مجلس شراب رباب
به گوش او نرسد کاش گریهی نوزاد
که از صداش میوفتد به اضطراب رباب
#زخم_حسینی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام، شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
#زخم_حسینی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_عبدالله سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عبدالله سلاماللهعلیه
در ره عشق من استاد اویس قرنم
آه دیوانه ترین عاشق کوی تو منم
سوی تو آمدم و باد به گردم نرسید
متحیر شده طوفان ز من و تاختنم
وعدهگاه همهی آل عبا گودال است
بپذیرم که در این معرکه سهم الحسنم
بی سپر آمدهام تا سپرت باشم حیف
زرهی بر تن من نیست به جز پیرهنم
با همه زخم تنت تنگ در آغوشم گیر
از خدا خواسته ام خون تو باشد کفنم
آنقدر نام تو را داد زدم تا آخر
با سم اسب کسی آمد و زد بر دهنم
بدنت مدفن من بود ولی دشمن تو
آمد و نیزه زد و کند مرا از وطنم
حفره افتاده به روی تنم از سم ستور
شکر لله به ضریح تو بدل شد بدنم
#زخم_حسینی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
آن تیر غیر ناله و شیون چه میکند
آتش گرفته وقت دویدن چه میکند
خشکیده از عطش همهی سروهای باغ
با تشنگی شکوفه گلشن چه میکند
تو واضح است جنگ نداری و خصم با...
لبخندت، این دلیل مبرهن چه میکند
افتاده زخم در گذرش بر تن نسیم
تیر سهشعبه وقت رسیدن چه میکند
چیزی به غیر بوسه ندیدهست حنجرت
با نرمی گلوی تو آهن چه میکند
گامی به سوی حرمله گامی سوی رباب
مرد اینچنین شکسته شود، زن چه میکند
پنهان اگر چه خواست تو را در عبای خود
با تیر، این علامت روشن چه میکند
گریه، گلایه، صبر، ندانم که مادرت...
هنگام دیدن تو به مدفن چه میکند
با اشکهای مادر تو سنگ هم گریست
آه رباب با دل دشمن چه میکند
#زخم_حسینی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
تبر بر دوش می آمد به سوی لشکر بتها
خلیل اللهی از نسل علی عالی اعلی
که بود او کعبهی نور و امید آل پیغمبر
که بود او زادهی یاسین و طه، سدره و طوبا
تمامش مثل پیغمبر، نگاهش حضرت حیدر
ابهت چون ابوفاضل، صلابت حضرت زهرا
روان شد پشت پایش آل عمران آل ابراهیم
به استقبال او رفتند ناس و قدر و اعطینا
رسول الله دیگر بود یا پور ابیطالب
که میجنگید آن سان در میان لشکر اعدا
عطش آه از عطش آتش به جان پهلوان میزد
به سوی خیمه ها برگشت زیر سایهی بابا
امام عمری امانت دار احمد بود و با بوسه
به کام مصطفی پس داد آن شیر نخستین را
چنان شمشیر ها در پیکر او رفت آمد کرد
که شد هر سوی صحرا تکهای از پیکرش پیدا
چه ماند از پیکر او در هجوم خیل جراحه
علی ارباً علی اربا علی ارباً علی اربا
به روی دست و پا پیری اشارت میکند هر سو
علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا
تمام اولین ها با علی اکبر به چشم آمد
سرآخر دیده شد بین خلایق زینب کبری
#زخم_حسینی
@poem_ahl
#مدح_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_سجاد سلاماللهعلیه
ای که در سلسله سر سلسلهی اهل خدایی
شمع این حلقه و سر حلقهی جمع اُسرایی
نه علیلی که دلیلی، نه مریضی که طبیبی
نه طبیبی که دوایی، نه دوایی که شفایی
تو کریم ابن کریم ابن کریم آیت حقّی
تو علی ابن حسین ابن علی نور خدایی
پسر مکه و حلّ و حرم و مشعر و میقات
قمر چارم منظومهی والشمس ضُحایی
پسر دختر شاهنشه ایرانی و الحق
که سزاوار ولیعهدی شاه شهدایی
لقبت سید ساجد، شرف مردم عابد
که به زوّار مشاهد ادب آموز دعایی
زآنچه در کرب و بلا رفت به ما نیز خبر ده
ای که پروانهی پر سوختهی شمع هُدایی
تو چه دیدی که همه عمر تو با گریه سر آمد
هر کسی دید تو را، دید که در حال بُکایی
مثل آن شمع که از سوختناش چاره نباشد
همه تن سوخته از داغی زنجیر جفایی
به فدای تن تبدار تو ای لالهی زهرا
که دل افروختهی داغ ذبیحاً بِقَفایی
مگر از فاطمه آموختهای خطبهی سوزان
کآتش انداخته در مجلس اِبنُ الطُّلَقایی
به «یتیم» از سر احسان چه شود دست بگیری
تو که گیرندهی دست همه از شاه و گدایی
#مرتضی_جام_آبادی
@poem_ahl