eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
278 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها این قدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان خورشید من به جانب مغرب روان مشو قدری دگر به خاطر این آسمان بمان مهمان نه، بهار علی پا مکش ز باغ نیلوفر امانتیِ باغبان بمان ای دل شکسته! آهِ تو ما را شکسته است ای پرشکسته! پر مکش از آشیان، بمان دیگر محل به عرض سلامم نمی‌دهند ای همنشین این دل بی‌همزبان، بمان راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان، بمان روی مرا اگر به زمین می‌زنی بزن اما بیا بخاطر این کودکان بمان در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست اینقدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای جان من هر چند دیگر نیمه جانی‌ اما برای رفتنت خیلی جوانی حالا که من اینجا غریبم، بار بستی حالا نمی‌شد بیشتر پیشم بمانی بابای خاکم، التماست می‌کنم که بی من مشو، ای مادر آب، آسمانی کمتر بگو با من «امیرالمؤمنینم» أشهد مگو با این زبان بی‌زبانی حالا برای اینکه من چیزی نفهمم در کوچه خاک چادرت را می‌تکانی اندازه‌ی یک عمر پیرت کرده بانو سنگینی آن ضربه دست ناگهانی یک نیمه از روی تو، صبح روشن من نیمی دگر مثل غروبی ارغوانی رو از علی می‌گیری اما زیر چادر پنهان نگردد محرمم قد کمانی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها عمریست دل به چشم تو بستم نگاه کن زهرای من، علیِ تو هستم نگاه کن ای دل بریده، تا نبریدم بلند شو ای پر شکسته، تا نشکستم نگاه کن زانوی بوتراب به خاک آشنا نبود بر خاک التماس نشستم، نگاه کن یک دست من ز پیکر خیبر توان گرفت حالا به لرزه های دو دستم نگاه کن چون تار و پود چادرت از زخم کوچه ها از هم هزار بار گسستم نگاه کن ای یار! کلمینی... زهرا! انا علی زهرای من علی تو هستم نگاه کن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها چاره ای بر این غم سربار کن، بعداً برو یک دعا در این شب دشوار کن، بعداً برو تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه راه مرگم را خودت هموار کن، بعداً برو آخرش بی اذن تو پوشیه را برداشتم شکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن، بعداً برو آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟ فکر خون مانده بر دیوار کن، بعداً برو با دعای تو دل همسایه ها راضی شده لااقل نفرین به این مسمار کن، بعداً برو بازویت که پر ورم… هر دنده ات که جابجا… هرچه را که دیده ام، انکار کن بعداً برو روزه نذرت کرده ام یک بار دیگر پا شوی لا اقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو ناسزاهایی شنیدم از همه وقت سلام فکر داغ حیدر کرار کن بعداً برو هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت جان من! یکبار تو اصرار کن بعداً برو کاسه ی آب از کسی دیگر نمی گیرد حسین عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو پیرهن را بافتی، اما یکی کافی نبود باز هم روی کفن ها کار کن بعداً برو زینبت بوسه به جای تو، به حنجر می زند چاره ای بر نیزه ی اشرار کن بعداً برو دخترت دق می کند وقتی اسارت می رود فکر معجر، بر سر بازار کن بعداً برو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود زهرا حریف چشم تو باران نمی شود گیرم که نان بعد خودت هم درست شد نان بدون فاطمه که نان نمی شود برخیز و باز مادری ات را شروع کن فضه حریف گریه ی طفلان نمی شود بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو طوری که زیر دست تو پنهان نمی شود معجر بزن کنار و علی را نگاه کن خورشید زیر ابر که تابان نمی شود فهمیده ام ز سرفه ی سنگین سینه ات امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود ای استخوان شکسته ی حیدر چه می کنی؟ با کار خانه زخم تو درمان نمی شود من خواهشم شده‌ست که زهرای من بمان تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود گفتم که روی خویش عیان کن ببینمت گفتی به یک نگاه به قرآن نمی شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غم‌گسارم بود از این قنوت و از این دست های خالی من مشخص است که هم دار و هم ندارم بود مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود نکشت و کشت مرا، جان گرفت و هم جان داد تبسمش، که تسلای قلب زارم بود هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند ولی مدینه نفهمید او بهارم بود منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی... ...که در نماز عشا، دومی کنارم بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها زمین ز سیل سرشکم به آه افتاده درون اشک روان عکس ماه افتاده به حال غربت حیدر مدینه خندیده صدای ناله ام آخر به چاه افتاده کنون بیا به تماشای فاتح خیبر اسیر موج بلا بی پناه افتاده شبانه در پی ات آیم ولی ببین زینب گرفته دامن من را به راه افتاده بر آن سرم که بیایم ولی چه سازم باز که چشم من به در قتلگاه افتاده تمام لشگر حیدر تو بودی و محسن کنون به خاک تو این بی سپاه افتاده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از عشق خود جدا شدن آسان نیست یا دست کم برای من آسان نیست هر چیز سخت در سخن آسان است مرگ عزیز در سخن آسان نیست طومار عاشقیست که میپیچم پیچیدن تو در کفن آسان نیست آه ای عزیز مصر علی! از تو... ...راضی شدن به پیرهن آسان نیست گیرم که زینبین تو خوابیدند آرام کردن حسن آسان نیست خود مرد جنگیَم من و میدانم با میخ جنگ تن به تن آسان نیست دلهای عاشق‌اند که میفهمند بی عشق خویش زیستن آسان نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از داغ تو من به خویشتن می‌پیچم این نُسخه‌ی دردی‌ست که من می‌پیچم تو دست مرا ز بند وا کردی و لیک من دستِ تو در بندِ کفن می‌پیچم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست؟ تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه مزار علیست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد چرا که مستمع روضه های یار علیست منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن پُشتم شکسته‌ای، کمرم را نگاه کن برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده مثل قدیم پشت سرم آب را بریز جای علی تو بر جگرم آب را بریز این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم داریم مثل سوز خزان گریه می‌کنیم با آستین بین دهان گریه می‌کنیم دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کشم دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کشم این مرد کوه بود که درهم شکسته شد دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند خواهر تمام کرد برادر تمام کرد پیش حسن حسین به زانو نشسته است وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد وای از قلاف، زخمش از اول عجیب بود وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد روز دوشنبه بود به آتش  شروع کرد روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد این بار چندم است کفن باز می کنم دارم به این بهانه تورا ناز می کنم.... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها داغت که با سکوت سبک تر نمی شود حرفی بزن جواب که با سر نمی شود تعریف کن از اول تنهایی ات بگو از هیچ کس برای تو مادر نمی شود! از آفتاب آن طرف شهر، از اُحد از اشک زیر سایه که دیگر نمی شود! از مردم، از عیادتشان، راستی بگو: کی گفته بود «فاطمه بهتر نمی شود»؟ با آیه آیه آیه ی عمرت نوشته ای بیخود مقام فاطمه کوثر نمی شود می خواهم از غمت نخورم بر زمین ولی... هر بار می رسم جلوی در، نمی شود در بسترت به چشم من انگار زینبی ست آدم سه ماهه این همه لاغر نمی شود من هیچ، محض خاطر این بچه ها بمان باشد!؟ دوباره فاطمه با سر: نمی شود! @poem_ahl