eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو من به تو دوخته‌ام دیده، تو بر من، از نی یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو اُسرا با من و رأس شهدا با تو به نی چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو روی تو ماه من و ماهِ تو عباس امّا ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من، تا دانند که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو هر دو نَستوه چو کوهیم برِ سیل امّا عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو... «مدّعی خواست که از بیخ کند ریشهٔ ما» بی‌خبر زآن که غروب است پگاه من و تو https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بیش از ستاره، زخم و فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش، پُر‌ ستاره بود لازم نبود آتش سوزان به خیمه‌ها دشتی ز سوز سینه‌ی زینب، شراره بود می‌خواست تا ببوسد و بر گیردش ز خاک قرآن او ورق‌ورق و پاره‌پاره بود یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت در آن خیمه، چاره بود در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن، سواره بود آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف! شد شیردار مادر و بی‌شیر‌خواره بود چشمی بر آن چه رفت به غارت، نداشت کس امّا دل رباب، پی گاهواره بود یک طفل با فرات، کمی حرف زد، و لیک نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که لطمه نخورده بود در پشت ابر، چهره‌ی هر ماه‌‌پاره بود از دست‌ها مپرس که با گوش‌ها چه کرد از مشت‌ها بپرس که با گوشواره بود https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه خیام آشنا، از آتش بیگانه می‌سوزد کبوتر‌های بی‌بال حرم را لانه می‌سوزد چه غوغایی است در این دشت ماتم‌زا؟ نمی‌دانم که از شرحش دل دیوانه و فرزانه می‌سوزد مگر دشمن نمی‌داند که زد بر خیمه‌ها آتش؟ که در یک خیمه بیماری است، بی‌تابانه می‌سوزد سری بالای نی بینم، چو ماهی زیر ابر خون که از شوق وصال حضرت جانانه می‌سوزد رَوَد بر چرخ، دود از خیمه‌ها یا از دل زینب؟ که از بیداد و جور زاده‌ی مرجانه می‌سوزد غروبی آتشین می‌باشد و طفلی دَوَد هر سوی که خود چون شمع و دامن چون پر پروانه می‌سوزد یکی کو تا به یاری خیزد و بنْشاند آتش را؟ وگرنه پای تا سر، کودکی دردانه می‌سوزد دلِ سوزانِ طفلان را دگر حاجت به آتش نیست دلِ آتش‌، چرا یا رب! بر این دل‌ها نمی‌سوزد؟ https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته می برند ببین که زینب تو را، غریب و خسته می برند همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین تمام رکن قامتش، ز هم گسسته می برند زیارت تو آمدم، سرت نبود یا حسین مرا برای دیدن سر شکسته می برند تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم غم تو و یتیم تو، به دل نشسته می برند ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود ز قتله گاه تو مرا، به دست بسته می برند سر امیر لشگرت، به نیزه ها نمی نشست ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته می برند برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو تمام گوشواره ها، به دست بسته می برند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی کاسه های شیر در دست یتیمان است و او فکر این طفلان بی باباست واویلا علی مخفیانه دور از چشم همه تشییع او مثل تشییع تن زهراست واویلا علی می کند هر دم نظر بر جای خالی پدر خون به قلب زینب کبراست واویلا علی مرتضی راحت شد و اما میان کوفیان بر سر نام علی دعواست واویلا علی رفت مولا و نرفت از قلبشان بغض علی شاهد من روز عاشوراست واویلا علی هر که شد نامش علی طوری دگر او را زدند این هم از مظلومی مولاست واویلا علی یک علی با تیغ و نیزه اربا اربا شد تنش پاره تر از آن دل باباست واویلا علی یک علی را تیر هم اندازه قدش زدند آخر این کودک مگر سقاست واویلا علی یک علی با دست بسته چون علی بر ناقه ها کو به کو آواره صحراست واویلا علی کوفه و شام بلا با عمه های بی کس‌اش میهمان مجلس اعداست واویلا علی در میان هیجده سر دید روی نیزه ها راس یک شش ماهه هم پیداست واویلا علی یک نفر کوی یهودی داد زد این قافله اهل بیت حیدر و زهراست واویلاعلی یا علی داری خبر یک بی حیا، بزم یزید دخترت را به کنیزی خواست واویلا علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها تا ز دل ناله‌ی ویرانه نشینان برخاست خون ز دل، آه ز لب، اشک ز مژگان برخاست طفل هر وقت گرسنه است نخواهد خوابید تا رسیدم به ویرانه بوی نان برخاست چقدر دخترکان با سر زانو رفتند چون که با پای پر از آبله نتوان برخاست وقت و بی وقت سر سوختگان داد زدند دختر قافله از خواب پریشان برخاست تا ز ویرانه صدایش به لب تشت رسید در همان تشت به پایش سر سلطان برخاست هر که بنشست کنار جگر سوخته ام از کنار جگرم سوخته دامان برخاست وقت افتادنم از ناقه تماشایی بود تا که خوردم به زمین خاک بیابان برخاست گفتم ای دشت به من عرض ادب باید کرد بهر پابوسی من خار مغیلان برخاست دست هر که به دهان و به لبم خورد فقط به هواداری این طفل تو دندان برخاست به خداوند قسم یک تنه جای همه بود او کتک خورد ولی ناله ز طفلان برخاست ابتا یا ابتا تا نفس آخر گفت صبح شد ناله و ویرانه نشینان برخاست @poem_ahl