#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
فاطمه بعد از پیمبر دائماً سردرد داشت
دستمالی بر سرش می بَست دیگر ؛ درد داشت
غُصه یِ اسلام را می خورد جای نان شب
انحرافِ دین برایش خیلی آخر درد داشت
شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر را زدند؟
شهر پیغمبر! چرا دُخت پیمبر درد داشت؟
خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت
خاک عالم بر دهانم ضربه یِ در درد داشت
بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد
دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت
صبح تا شب زخم برمیداشت ، شب تا صبح درد
آه ، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت
یک نفر از بچه ها هم سَمتِ آغوشش نرفت
بچه ها هر وقت می دیدند ... مادر درد داشت
#علی_اکبر_لطیفیان
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود
آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود
یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
طفلان من به جای مردم گُرُسنه بودند
افطار خانه یِ ما در سفره یِ شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیتِ گدا بود
من هیچ شِکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه دوست باید آماده یِ بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود
رفتم برای مردم حُجّت تمام کردم
او را که می کشیدید او حُجّت خدا بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دستِ بسته وا بود
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سَرَم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بس که مردن من چون شمع، بیصدا بود
از بس که قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دل ها دنیا که بی وفا بود
#علی_اکبر_لطیفیان
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عُذر مرا ببخش دَوایی نداشتم
تا مَرهَمِ کبودیِ چشمِ تَرَت کنی
امشب خودم برای تو نان می پَزَم ولی
با شرط اینکه نذرِ تبِ پیکرت کنی
مجبور نیستی که برای دلِ علی
یک گوشه ای نشینی و چادر سَرَت کنی
زحمت نکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است فکر برای پَرَت کنی
ای کاش از بقیه یِ پیراهنِ حسین
مَعجر ببافی و به سَرِ دخترت کنی
من ، زینب و حسن، ... همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی
#علی_اکبر_لطیفیان
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
زهراست چراغ شب ظلمانی حیدر
زهراست طبیب دل طوفانی حیدر
زهراست پریشان پریشانی حیدر
زهراست به هر معرکه قربانی حیدر
یک جمله بود ذکر لب حضرت زهرا
من مات علی حب علی مات شهیدا
در بین زنان هیچ کسی همقدمش نیست
در هر دو جهان سروتر از، قدّ خمش نیست
در بیت علی صحبتی از بیش و کمش نیست
در راه علی سوزد و انگار... غمش نیست
سر تا سر ذرات وجودش شده گویا
من مات علی حب علی مات شهیدا
گوید به علی نور تو را ماه ندارد
دل جز تو دگر دلبر دلخواه ندارد
بی تو دو جهان ارزش یک کاه ندارد
من بی تو بمانم ...! به خدا راه ندارد
هر جا که تویی فاطمه هم هست در آنجا
من مات علی حب علی مات شهیدا
یک عمر شده باعث خوشحالی مولا
می ساخت به نان و نمک خالی مولا
دیدند همه زندگی عالی مولا
کردند حسودی به خوش اقبالی مولا
دشمن همه جا لرزد از این جمله غرّا
من مات علی حب علی مات شهیدا
می گفت همیشه به همان حالت مضطر
مردم همه کاره است علی بعد پیمبر
والله که من گفته ام این جمله مکرّر
حیدر همه دین من و دین همه حیدر
این است تمام سخن ربّی الأعلی
من مات علی حب علی مات شهیدا
ای وای که در پشت در خانه تنش سوخت
ای وای ز غصه دل خون حسنش سوخت
می دید غریبی ... که مه انجمنش سوخت
یک چشم به هم زد که گل یاسمنش سوخت
با خون شده حک روی در خانه مولا
من مات علی حب علی مات شهیدا
من محو علی گشته ندانم که خطر چیست
دلسوخته کی حس کند این آتش در چیست
حالا که علی هست دگر داغ پسر چیست؟
سر گشته ی عشقش شده ام ضربه به سر چیست
در پشت در این است کلام من شیدا
من مات علی حب علی مات شهیدا
جانم به فدای علی و قلب صبورش
بر عهد خودش بود و ننازید به زورش
دادند از آن کوچه غریبانه عبورش
در کوچه شکستند تمامی غرورش
جانم به لب آمد، علی و... خنده اعدا
من مات علی حب علی مات شهیدا
برخاستم و خواستم از غصه بمیرم
دیدم که طنابی است به دستان امیرم
افتاد غریبانه در آن کوچه مسیرم
باید ز یدالله کنون دست بگیرم
هر چند که از دست دهم دست خودم را
من مات علی حب علی مات شهیدا
دلسوخته تر از من دلسوخته کس نیست
غیر از غم عشق تو مرا هیچ هوس نیست
خواهم که صدایت کنم اینجا و نفس نیست
یکبار فدا گشتن در پای تو بس نیست
باید که فنای تو شود امّ ابیها
من مات علی حب علی مات شهیدا
#مجتبی_شکریان_همدانی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هرکس که بر سرش زده با عشق سر کند
باید هوای داشتن درد سر کند
باید هر آنکسی که پی وصل میرود
تا مرز سوختن بتواند خطر کند
از شوق این وصال مجال فراق نیست
سوگند خورده است مرا خون جگر کند
شب آمده است باز زلیخا نشسته است
شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند
باشد , به التماس دل من محل نده
پس لا اقل بگو که چه خاکی به سر کند
اصلا چگونه شمع در این گوشه ی اتاق
شب را بدون صحبت پروانه سر کند
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
افتاده اند در بغل هم دو سوخته
دیگر کسی نمانده کسی را خبر کند
وقتی فقیر فقر ندارد فقیر نیست
کاری کنید فقر مرا بیشتر کند
هر آنچه داده ام دو برابر گرفته ام
آن کس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند
با آن که ذره را به نظر آفتاب کرد
باد صبا بگو که به ما هم نظر کند
حتی خراش نیز به مولا نمیرسد
وقتی بناست فاطمه سینه سپر کند
باید از این به بعد علی بین گریه اش
فکری برای خنده ی آن چل نفر کند
در را بهم زدند بهم ریخت زندگیش
از این به بعد با چه دلی رو به در کند
#علی_اکبر_لطیفیان
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
باید دهان را با گلاب ناب شویم
وانگه سخن در مدحت زهرا بگویم
در مدح او حق سخن نتوان ادا کرد
وقتی به قرآن مدحت او را خدا کرد
کوثر فقط یک آیه از خیر کثیر است
تا روز محشر قبر زهرا مستتیر است
انسیةالحورا که خلقت مات قدرش
قرآن ناطق کاشفالآیات قدرش
ای مادر سادات، زهرای شهیده
بانوی نور و عشق و ایثار و عقیده
عرض سلامم را پذیرا باش مادر
آن روزها بودم مدینه کاش مادر
تنهاترین مرد زمین را یار بودم
جای شما بین در و دیوار بودم
ای کاش من جای تو سیلی خورده بودم
ای کاش جای محسنت من مرده بودم
در ازدحام خصم و موج تازیانه
کردی حمایت از ولایت عاشقانه
آموختی درس ولایتمحوری را
فریاد کردی عشق را، حقباوری را
گفتی فقط حیدر أمیرالمؤمنین است
حق با علی هست و تمام حق همین است
اسلام مدیون تو و عمر کم توست
آن چادر خاکی همیشه پرچم توست
آن پرچمی که تا ابد در اهتزاز است
رمز بقای روزه و حج و نماز است
تا زندهام نام تو را در سینه دارم
مادر به یاد تو غمی دیرینه دارم
تنها نه فصل ماتم تو فاطمیهست
هر روز با یاد غم تو فاطمیهست
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
تقصیر ماست آقا از تو خبر نداریم
حتی به خیمهی تو راه گذر نداریم
شرمنده ایم اگر که در محضرت فقیریم
چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم
ما را ببخش این قدر بی تو خوشیم و خوشحال
اصلا برای دوری خونِ جگر نداریم
تو همنشین مایی ما همنشین اغیار
حال گناه داریم اشک سحر نداریم
دستی بکش سر ما هر چند رو سیاهیم
ما غیر خانهی تو جایی دگر نداریم
مانند کودکی که دستش به دست باباست
تا به خود قیامت دست از تو بر نداریم
این روزها شدیدا دلتنگ کربلاییم
اما هزار افسوس اذن سفر نداریم
آه از همان زمان که خواهر به روی تل گفت
ما را ببین برادر معجر به سر نداریم
#سید_پوریا_هاشمی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم
ای کاش که چشمانم نمی دیدند جایی را
به هر جا خیره می گردم در و دیوارمی بینم
نگاهم رادگر هرگز به سوی در نخواهم دوخت
میان شعله ی آتش نوک مسمار میبینم
بیا ای مونس و دلدار من تودر برم بنشین
میان چشمهای تو دل خونبار میبینم
علی جان خوب می دانی که من دیگر نمی مانم
به خواب خویش هرشب من وصال یار میبینم
پس از مرگم علی جان کودکانم را نوازش کن
برای تک تک آنها غم بسیار میبینم
علی جان من حسن را خونجگر در خواب میبینم
به نیزه آن سر زیبا شه بی یار میبینم
وزینب را پس از مرگ حسین غمخوار و بی یاور
اسیر و مبتلا برغم،ره بسیار میبینم
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#عاشورا
آتش اگرچه صبح عطش پا گرفته بود
تازه غروب ، معركه بالا گرفته بود
هم خون حق ز حنجر توحيد ميچكيد
هم اشك چشم مادر خورشيد ميچكيد
از سنگ كينه سينه آيينه چاك بود
قرآن ورق ورق شده بر روي خاك بود
پروردگار صبر ، شكوهي شكسته داشت
حتي اميد ، تكيه به كوهي شكسته داشت
وحشت ، صداي هلهله ، آتش و بوي خون
اينجا دوروي سكه يكي بود ، روي خون
آغشته ميشد آهِ گلويي به خون تير
پايان كار بود و كمانها بدون تير
بارِ گناهِ گرده شمشيرهاي كند
زخمِ عميق خورده شمشيرهاي كند
خوناب اشك ديده به لبهاي تشنه داد
صورتبهخاكوخون زد وگردن به دشنهداد
صوم و صلات و حج و جهادش تمام شد
با سر به ني نشست وَ ركن قيام شد
با اينكه عرصه مقتل دلهاي تنگ بود
اما به چشم حضرت زينب قشنگ بود
گرد و غبار و دود كه كم كم فرونشست
روحالحجاب آمد و پاي گلو نشست
پرسيد اي هويت من گُم شدي چرا؟
آب حيات ، خاك تيمم شدي چرا؟
تسبيح پاره پاره بر خاك ريخته
رگهاي خشك حنجرت از هم گسيخته
اين سينه شرحه شرحه داغ چه ضربه ايست؟
اين زخم تيغ نيست بگو از چه حربه ايست؟
در طيِّ راه عشق به معراج رفته اي
يا كه غنيمتي و به تاراج رفته اي؟
اي واي با بهشت مجسّم چه كرده اند
گويا كه گرگها به تنت حمله كرده اند
مُردم بيا و نور تجلّي به من بده
دستم بگير و باز تسلّي به من بده
در اين مجال اندك پيش از اسيري ام
برخيز تا دوباره در آغوش گيري ام
اي خاتم شكسته ام انگشترت چه شد ؟
پيوست گوشواره خونين كوچه شد؟
شمشيرو نيزه و سپرت را كه برده است ؟
دير آمدم بگو كه سرت را كه برده است ؟
اي غرق خون كه مقتل اشكم مزار توست
خاكستر تنور كه چشم انتظار توست ؟
با خون جبيره كن كه سرشكم روان شده
حي علي الصلاه عزيزم اذان شده
طوفان خون و آه و شراره بهم ببين
نا محرمان اشك مرا در حرم ببين
حقِّ نماز غيرت چشمت أدا شده
روي عدو به اهل خيام تو وا شده
آتش زدند نام و نشان قبيله را
بردند ساز و برگ يلان قبيله را
برخيز و حال اهل حرم را نظاره كن
ما جان به لب شديم خودت فكر چاره كن
اينها به روي دختركان تيغ ميكشند
دارند مادران حرم جيغ ميكشند
خنجر شكسته ها و سپرهاي لِه شده
از ترس سمِّ اسب ، جگر هاي لِه شده
طرح هجوم سرزده و گوشواره ها
راه فرار غلغله و گوش پاره ها
سوز حجاز آتش و تحرير سوختن
صبر مصيبت دل و تقدير سوختن
قدّم خميده درد به غايت رسيده است
غصّه بريده غم به نهايت رسيده است
پروانههاي شعلهور از تازيانه ها
گل چهره هاي سرخ ز دست بهانه ها
دارند مثل شمع عزا پير ميشوند
آماده اسارت زنجير ميشوند
يا أيُّهاالإمام كمك كن به خواهرت
دستي بكش به روي دلم جان مادرت
اي خاطرات كودك بيچاره دلم
شيرازه بند مصحف صد پاره دلم
جان رقيه داغ مرا بيشتر نكن
با ساربان و شمر مرا همسفر نكن
بي تو خزانم و به شكوفه نميرسم
با من بيا وگرنه به كوفه نميرسم
#مصطفی_متولی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_علی علیهالسلام
نخلى از اشک تو سیراب نگردید دگر
از همان لحظه که بر فرق تو شمشیر آمد
حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند
تا به گوش فلکت، نعرۀ تکبیر آمد
شیر، تجویز به درمان سرت کرد طبیب
هر که آمد به ملاقات تو، با شیر آمد
صحبت از شیر شد و رفت دلم کرب وبلا
که به میدان، پسرى با پدرى پیر آمد
قدر یک جرعه ازین شیر، اگر داشت رباب
طفل میماند، ولى حرمله با تیر آمد
#سعید_خرازی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
برادر بی تو در چشمم جهان تنگست مینالم
فلک را بی سبب با من سر جنگست مینالم
به صید آشیان گم کرده مرغ بی پر و بالی
ز هر سو دامن قومی پر از سنگست مینالم
نه زنجیر جفا بر گردنم تنک است از آن گویم
که عنقا را ز طوق آهنین ننگست مینالم
بنالد بلبل از هجران گل اما من از وحشت
هنوزم دامن وصل تو در چنگست مینالم
به جانان درد دل ناگفته ماند ای اشک امدادی
که دل در اضطراب از نالۀ زنگست مینالم
برادر مرده را با ناله دمسازی کنند اما
سلامت باد من نای و دف و چنگست مینالم
بیابان دور و مقصد ناپدید و رهزنان در پی
جهان تاریک وره پر سنگ و پا لنگست مینالم
#نیر_تبریزی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
غیر از خدا ندیده کسی ابتدای تو
جز تو نداشت آینه داری خدای تو
پس کعبه هم بنا شده اصلا برای تو
شد محترم حریم خدا با ولای تو
مانده به کعبه مثل نگین رد پای تو
نذر قدوم تو گل مریم گذاشتند
جای گدا به راه تو حاتم گذاشتند
یک خانه مثل کعبه معظم گذاشتند
بگذر اگر به مقدم تو کم گذاشتند
امید داشتند به عفو و عطای تو
عین نبی نه بلکه خود مصطفی تویی
شرط پیمبری همه انبیا تویی
در هر دعا مخاطب هر ربنا تویی
دارم یقین که غیر خدا را خدا تویی
پس غیر تو نبوده کسی مقتدای تو
هرجا تو بوده ای شده دارالهدایه ای
تابیده نور حق و نمانده ست سایه ای
آیه به آیه ی صحف از تو کنایه ای
قرآن نداشت در دل خود هیچ آیه ای
جز چند شرح مختصر از ماجرای تو
در مدح تو چو آینه ها لال مانده ام
از دیدنت در آینه خوشحال مانده ام
مشغول یا محول الأحوال مانده ام
در حسرت دو ابروی قتال مانده ام
تا بی دریغ سر بدوانم به پای تو
لحظه به لحظه ذکر تو شد گفتگوی من
افتاده دست تیغ غم تو گلوی من
هر چند وا نشد در میخانه روی من
مانده در انتظار تو چشم سبوی من
تا پر کنی و پر بکشم در هوای تو
از لاله هاست جلوه و رونق بهار را
میثم خرید با سر خود پای دار را
گاهی نصیب ما بکن این افتخار را
سرها معطل اند، بکش ذوالفقار را
ما رگ گذاشتیم برای حنای تو
در سجده اند محو تو یکتاپرست ها
ساقی شدی ومست توکاسه به دست ها
یکجا فدای قنبر تو بود و هست ها
گفته خدا به ضربه ی تو ناز شصت ها
خندق دهان گشوده به مدح و ثنای تو
کردی امین وحی، خودت جبرئیل را
تا ساحل یقین تو رساندی خلیل را
تا که بگیرم از لب تو سلسبيل را
بستم به ردپای خیالت دخیل را
تا زنده شد "خیال" در آب و هوای تو
آری رسید هرچه به تو، از خدا رسید
زهرا که رفت از جگر مجتبی رسید
در چاه گفته شد ولی از کربلا رسید
از نی نه بلکه از نفس بوریا رسید
پژواک غصه های تو و های های تو
#محمد_بختیاری
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250