eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها بیمـار بیـت وحی این جـا مـانـدنی نیست تنهـا طـرفـدار تـو مـولا مـانـدنی نیست در سینــه ی بیمــار تـو ای نفـس احمـــد چندین نفس باقی است امّا ماندنی نیست دریـا شـده چشمم به پـاس غربت تـو امّا دریغ این مـوج و دریـا مـاندنی نیست از آن زمـانی کـه مـرا مجـروح کـردنـد مردم همـه گـوینـد زهـرا ماندنی نیست از بس ستـم دیـده ز گلچیــن زمـانــه در گلشـن تـو، نخـل طـوبـا ماندنی نیست طفلان من وقتی دعـایـم راشنیــدنــد گفتنـد مـادر ای خـدایـا مـاندنی نیست؟ گـرچـه دم آخـر زنـد سـوسـو، ولیـکن شمعی که افتاده‌ست از پا ماندنی نیست بهـرم کفـن آمـاده کن امشب که دیگر «بیمـار تـو تـا صبـح فـردا ماندنی نیست» گفتـم کــه تـابـوت مـرا آمـاده سازی بـاور کن ای مـولا که زهـرا ماندنی نیست در بــرزخ و روز قیـــامـت ای «وفـایی» هرکس که دارد مهر مـا را مـاندنی نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا پناه بی پناهیِ منِ بی دست و پا زهرا چراغ عرش، فانوس حیاط خانه ات بوده تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا کمال ظرف تو بیش از حدِ امِّ اَبیهایی‌ست به این ترتیب، باید گفت: اُمُّ الاَنبیا، زهرا عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو به زیر سایه ی تو جمع شد اهل کسا زهرا نخِ چادر نماز وصله‌دارت آبروی ماست گرفته بیرق ما رنگ از این تارها، زهرا اگر درد است درد عشق تو، دردت به جان من ز عشاقت نمی آید به جز قالو بلیٰ زهرا جواز اتصال ما به تو دستِ حسن‌جان است همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم یا زهرا خطای طفل سهل انگار را مادر نمی بیند همیشه چشم‌پوشی می کنی از خبط ما زهرا مرا جان حسین‌ات روز محشر گُم نکن مادر محال است اینکه از دستت شود دستم رها زهرا غلاف قنفذ نامرد هم، عهد تو را نشکست چه محکم دستِ بیعت داده ای با مرتضی زهرا چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد که چندین استخوان در سینه ات شد جابه‌جا زهرا چه دید آنجا زمان بردنش حیدر، که زد فریاد: بیا فضه، بیا فضه، بیا فضه، بیا، زهرا... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها درون سینه ام ز داغ او فقط غم است و بس بدون عشق فاطمه جهان جهنم است و بس تمام دلخوشی ما در این دو روز بی وفا همین دو قطره اشک زیر رقص پرچم است و بس ملک اسیر روی او، بشر فقیر کوی او تبسمش دلیل خلق کل عالم است و بس به بانوان پاکدل، به هرچه زن که خلق شد بگو فقط فرشته علی مکرمه ست و بس چه شد میان کوچه گم نمود راه خانه را همانکه محرم دل رسول خاتم است و بس تلاش کرد رو بگیرد از علی ولی نشد تمام روضه در همین دو خط مجسم است و بس خدا کند که عاقبت به خیر فاطمه شوم نگاه او به درد کل خلق مرهم است و بس @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها منصوره‌ی عرشی ولی انصار نداری یار همه هستی و خودت یار نداری ناجی خلیلی و خودت خاطره‌ی خوش از آتش و دود و در و دیوار نداری سکّان سماوات به هم ریخته چون تو نای به لب آوردن اذکار نداری در سینه رد میخ در سوخته داری در چشم ولی مثل علی خار نداری سنگینی داغ تو شکسته است علی را هر چند سبک‌تر شدی و بار نداری افتادی و «الجار» تماشای تو کردند پشت در این دار به جز نار نداری دیدم که به زیر کتک و سیلی و شلاق با هیچ کسی غیر علی کار نداری هر چند شده وارث تو زینبت اما پیشانی زخمی لب بازار نداری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها شب تولد زينب بلند شو مادر به جان دخترت امشب بلند شو مادر شب تولد زينب دعاي مرگ مكن بياو خانه مهيا براي مرگ مكن شب تولد زينب بخند مادر جان دو پلك زخمي خود را مبند مادر جان شب تولد زينب نفس بكش مادر بيا ز دست اجل دست پس بكش مادر شب تولد من مثل شمع ميسوزي به جاي طفل به تابوت چشم مي دوزي فداي آنهمه احساس مادرانه تو شب تولد زينب كجاست شانه تو شب تولد من تير مي كشد پهلوت شب تولد من درد مي كند بازوت شب تولد من دست من كفن دادي به جاي هديه به من كهنه پيرهن دادي @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها اسماء بریز آب که قلبم مذاب شد این مرد از خجالتِ این چهره آب شد اسماء بریز آب که آتش گرفته ام دیدی چگونه خانه من هم خراب شد من چند بار شُسته ام و هَم نیامده خونت هنوز می چکد از زخم تازه ات این سنگِ غسل، شاهدِ پهلویِ سرخ توست ای خاک بر سرم چه کنم با جنازه ات دریاب حالِ کودکانِ خودت را ببینشان با گریه آستین سرِ دندان گرفته اند حالا که وقتِ بُردنِ تابوتِ مادر است از من نشانِ خانه یِ سلمان گرفته اند حالا عزایِ کندن قبرت گرفته ام حالا برای بردنِ تابوت مانده ام این جای تیغ کیست که بر بازوی تو است این نقش دست کیست که مبهوت مانده ام آه ای غرورِ من پس از این وقتِ تسلیت لبخندها به دیدنِ یارِ تو می رسند برخیز ذوالفقارِ نبردِ مرا ببند فردا برایِ نبشِ مزارِ تو می رسند باید که چند قبر برایت درست کرد باید مرا به جای تو در قبر جا دهند دست پدر رسید تو را گیرد از علی شاید که زخم آتش در را شفا دهند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی بال و پر علی چقدر زود می روی بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه هم سنگر علی چقدر زود می روی ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب ای لشکر علی چقدر زود می روی شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات ای یاور علی چقدر زود می روی دردت به سینه بود و به حیدر نگفتی‌اش غم پرور علی چقدر زود می روی نُه سال از علی تو بدی دیده ای مگر؟ ای همسر علی چقدر زود می روی بد جور زندگی علی را به هم زدند ای دلبر علی چقدر زود می روی خیری که نیست بعد تو در زندگی من ای کوثر علی چقدر زود می روی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها تفسیر او به دست قلم نامیسّر است در شأن او غزل ننویسیم بهتر است شأن نزول یک پری از آسمان به خاک دامان مادری‌ست که در شأن کوثر است هر مصرعم لبی‌ست که لبخند می‌زند این بیتِ من شبیهِ لبان پیمبر است او فاطمه‌ست معنی این نام را هنوز از هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است با پهلوی شکسته هم از کوه، کوه‌تر با قامت خمیده هم از آسمان سر است لبخند می‌زند که بخندند بچه‌ها مادر اگر که جان بدهد باز مادر است مولا هنوز اوّل بی‌هم‌نفس شدن بانو در انتظار نفس‌های آخر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه مزار علیست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چُنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد چرا که مستمع روضه های یار علیست منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست به روی شانه ی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مریضه ای که شفا می دهد ، جواب شده است فلک به روی سر مرتضی خراب شده است نفس کشیدن زهرا چقدر قیمتی است که قدر جان علی، هر نفس حساب شده است پناه عالمیان حیدر است، اما او پرش شکسته، پناه ابوتراب شده است نخی ز چادر او آفتاب شد، اما غبار، در پی آزار آفتاب شده است غبار بر روی چادر نشست در کوچه غبار، قاتل خورشیدِ در حجاب شده است برای صورت او برگ گل ضرر دارد همان کسی که به او حوریه خطاب شده است صداق فاطمه را شرم مرتضی پرداخت برای دادن مهرش، چقدر آب شده است دلیل شرم علی بال زخمی زهراست دلیل شرم علی قصه ی طناب شده است دو دست دختر او را طناب بعداً بست امان، مسیر غزل مجلس شراب شده است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت رسید هیزم و آتش به شاخسار انداخت دَری که ساختم آخر به من خیانت کرد گرفت آتش خود را به روی یار انداخت میان معرکه سلمان خداش خیر دهد دوید و زود عبا را رویِ نگار انداخت خودم ز سینه ی او میخ را در آوردم ببین مرا به چه کاری که روزگار انداخت عقب کشید و به دیوار خورد و در پیچید شیار در به روی پهلویش شیار انداخت زن جوان مرا می زدند نامردها مدینه فاطمه ام را در احتضار انداخت و یک غلاف که دست چهل نفر چرخید و دست فاطمه را عاقبت ز کار انداخت چقدر چادر زهرا به پاش می پیچید زن مرا وسط کوچه چند بار انداخت همین که دست به معجر گرفت طوفان شد صدا که زد همه را یاد ذوالفقار انداخت از آن به بعد که برگشت فاطمه، زینب دو گوشواره ی خود را دگر کنار انداخت تو را غلاف که انداخت حسینت هم ز روی اسب نیفتاد، نیزه دار انداخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفلان من به نان و غذا لب نمیزنند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک میکند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغیره، بد زن من را لگد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست من در اتاق، سوم و هفتم گرفته ام در این محل برای تو چشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است از دیدن تو آرزوی بهتری که نیست وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم به راه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست @poem_ahl