eitaa logo
روابط عمومی‌ پلیس اردبیل
1.2هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
11.3هزار ویدیو
167 فایل
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی #پلیس_اردبیل ارتباط با ادمین @Admin_police_ardebil
مشاهده در ایتا
دانلود
‏اگر سپاهی تویی ❤️ به عشق تو من هم یک سپاهی ام
♦️ایران اگر سپاه نبود...
5.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 : در تاریخ شناخته‌شده‌ ما، یک پدیده‌ کم‌نظیر، شاید هم بی‌نظیری است؛ یعنی موجودی است که ولادت و رشد و نمای آن، در صحنه‌ی انقلاب، آن هم در عرصه‌ی دشوارترین آزمون‌های بود. 🗓 ۱۳۷۰/۰۶/۲۷
✍️ رمان 💠 پس از صبح دوباره در چادر درمانی مستقر شدیم و دست خودم نبود که با معاینه هر بیمار ، کاسه دلم از غم ترک می‌خورد و تلاش می‌کردم با خوش‌زبانی و مهربانی، لکه گناه نکرده را از دامنم بشویم مبادا گمان کنند به نیت شومی به آمده‌ایم. هر چه آفتاب بلندتر می‌شد، هوای زیر چادر بیشتر می‌گرفت و باز کارمان راحت‌تر از مردانی بود که به هجوم آب رفته و با کیسه‌های شن و گِل و لودر تلاش می‌کردند مانع پیشروی آب شوند. 💠 نورالهدی به هر بهانه‌ای شده، مرتب به دیدن ابوزینب می‌رفت و هر بار با شور و هیجان گزارش می‌داد که جوانان در کنار جوانان ، مردانه مقابل آب ایستاده و راه سیل را سد کرده‌اند. نزدیک ظهر شده بود، دیگر آفتاب درست در مغز چادر می‌خورد و نفسم را گرفته بود که صدای مردی از پشت چادر بلند شد. 💠 نورالهدی برای گرفتن از چادر بیرون رفته و باید خودم پاسخ می‌دادم که روسری‌ام را مرتب کردم، دکمه پایین روپوش سفیدم را که باز شده بود، بستم و از چادر بیرون رفتم. مرد جوانی از نیروهای ایران کودکی دو ساله را در آغوشش گرفته و تا چشمش به من افتاد، سراسیمه خواهش کرد :«میشه یه نگاه به این بچه بکنید؟ تب داره! مادرش مریضه، نتونست بیاد، من اوردمش!» 💠 به نظرم از عرب‌های خوزستان بود که به خوبی حرف می‌زد و دلواپس حال کودک مدام سوال پیچم می‌کرد :«مادرش می‌ترسه عفونت کرده باشه، عفونت کرده؟ شما ببینید تب داره؟ می‌تونید معاینه‌اش کنید؟» صورت گندمگونش زیر تیغ آفتاب خط افتاده بود، پیشانی‌اش خیس عرق شده و به‌قدری نگران بود که امان نمی‌داد حرفی بزنم. 💠 دست به پیشانی کودک گرفتم تا دمای بدنش را بسنجم، صورت کوچکش از تب سرخ شده بود و بین دستان جوان سپاهی با بی‌تابی گریه می‌کرد. باید هر چه سریع‌تر سِرم می‌زدم که چادر را بالا گرفتم و گفتم :«بیاید تو!» پشت سرم وارد چادر شد، کودک را روی تخت قرار داد و مقابلم کمر راست کرد که مستقیم نگاهش کردم و پرسیدم :«آب آلوده خورده؟» و پیش از آنکه پاسخم را بدهد، حسی در نگاهم شکست. 💠 بی‌اراده محو چشمانش شده و او پریشانی چشمانم را نمی‌دید که فکری کرد و مردد پاسخ نمی‌داد :«نمی‌دونم، الان از جلو چادرشون رد می‌شدم، مادرش گفت بیارمش اینجا.» دستانم به سوزن سِرم می‌لرزید و او برابر دیدگانم بی‌خبر از حال خرابم با همین لحن کلامش می‌کرد :«حالا شما هر کاری صلاح می‌دونید انجام بدید، من میرم از مادرش می‌پرسم.» 💠 و نمی‌دانست سه سال رؤیای دیدارش را حتی به خواب هم نمی‌دیدم که دیگر منتظر پاسخم نماند و به سرعت از چادر بیرون رفت. گریه کودک همه جا را گرفته و من توانی برای پرستاری‌اش نداشتم که بالای سرش زانو زده بودم و دیگر نه فقط دستانم که همه بدنم می‌لرزید. 💠 دو روز پیش در بیمارستان دلتنگ دیدارش شدم، دیروز به پاس محبت بی‌منتش راهی شدم و امروز پس از سه سال دوباره در آینه چشمانم جان گرفته و حالا نمی‌دانستم کجا رفته که میان چادر نفسم بند آمده بود. با بی‌قراری به سر و صورت کودک دست می‌کشیدم تا آرامَش کنم و می‌ترسیدم با این انگشتان لرزان به دستش سوزن بزنم که مثل چشمان بیمار او به گریه افتادم. 💠 دیدن نگاه آرام و صورت مهربانش، همه حجم ترس و آن شب را به دلم کشانده و تنها کار خودش بود تا آرامم کند، مثل همان شب! در خلوت این چادر و در گرمایی که بیش از آتش‌بازی آفتاب از آتش او به دلم افتاده بود، همه اضطراب آن روزها به خاطرم آمده و فقط حس حضور و حمایتش را می‌خواستم که دوباره برگشت...
✍️ رمان 💠 قد بلند و قامت ظریفش تمام قاب نگاهم را پر کرد و به‌نظرم همه راه را دویده بود که نفس‌نفس می‌زد :«مادرش میگه همین آب معدنی‌هایی که اورده رو بهش می‌داده!» و نمی‌خواست مستقیم نگاهم کند که چشمش به کودک ماند و با همان لحن لطیفش پرسید :«عفونت کرده؟» نمی‌خواستم را ببیند که دستپاچه به صورتم دست می‌کشیدم و همین دست‌های لرزان بیشتر دلم را رسوا می‌کرد. 💠 در این لباس حتی از آن شب هم شده بود و نمی‌شد اینهمه تپش قلبم را پنهان کنم که صدایم در سینه فرو رفت و یک کلمه پاسخ دادم :«نمی‌دونم.» از نگاه سرگردانش پیدا بود از این پرستار بی‌دست و پا ناامید شده که به پشت سر چرخید و همزمان اطلاع داد :«من میرم و برمی‌گردم می‌برمش!» و دوباره مقابل چشمانم از چادر بیرون رفت. 💠 در تمام این سه سال، این لحظه برایم مثل بود و حالا که برابرم جان گرفته بود، حتی نشد اشک‌های آن شب را به خاطرش بیاورم و زبانم بنده آمده بود که نورالهدی وارد چادر شد. هنوز رطوبت به صورت مهربانش مانده و زیر لب ذکری می‌گفت که گیجی چشمانم، نگاهش را گرفت و میان ذکرش به حرف آمد :«چی شده آمال؟» 💠 دیگر طاقت گریه‌های مظلومانه این کودک را نداشتم که با دستم اشاره کردم به او برسد و با حالی که برایم نمانده بود از چادر بیرون رفتم. آوای ظهر از بلندگوی یکی از خودروهای سپاه بلند شده و من میان اینهمه آب و گِل دنبال او بودم که چشمم هر طرف می‌گشت و در این روز بهاری ، فقط شب‌های سیاه را می‌دیدم. 💠 سه سال پیش فلوجه آزاد شد و همان زمان سه سال از سقوط فلوجه به دست می‌گذشت. شهری که از زمان حمله ، بهشت و شده و حضور همین دشمنان تشنه به خون ، زندگی معدود خانواده‌های شیعه در این شهر را جهنم کرده بود. 💠 فلوجه زاویه سوم مثلث و بود و از همین نقطه، این دو شهر و حتی مسیر را با خمپاره می‌کوبیدند و هر روز شیعیان کربلا و ، قربانی عملیات‌های انتحاری حاضر در این منطقه می‌شدند. هنگام حمله هم با خیانت بعثی‌ها، فلوجه بی‌هیچ مقاومتی به استقبال داعش رفت و از همان ابتدا جوانان بسیاری از خانواده‌های سرباز داعش شدند. 💠 در اولین جشن بیعت سران عشایر بعثی در فلوجه با ، به جای گوسفند یکی از اسرای ارتش را مقابل پای شیوخ بعثی کشتند. البته این تنها برای جشن بیعت بود و همان روزهای اول، چهارصد نفر از سربازان ارتش را با شلیک مستقیم گلوله به سرشان کردند و جسد همه را در گودالی روی هم ریختند. 💠 دیگر از سرنوشت باقی اسرای ارتش بی‌خبر بودیم و هنوز نمی‌فهمیدیم چه بلایی سر این شهر آمده تا روزی که داعش و را با بستن مواد منفجره به بدن‌شان تکه‌تکه کرد. در فلوجه هم مثل و دیگر شهرهای تحت تصرف، داعش قوانین خودش را اجرا می‌کرد و جرم این زن و شوهر جوان تنها عدم ثبت ازدواج‌شان در دفتر شرعی داعش بود که به وحشیانه‌ترین شکل ممکن اعدام شدند. 💠 آن شب از بیمارستان به خانه برمی‌گشتم، ضجه‌های دختر بیچاره را می‌شنیدم که بی‌رحمانه او را برای محاکمه در خیابان می‌کشیدند، دامادش را از پشت سر با فشار اسلحه هل می‌دادند و باز گمان نمی‌کردم سرانجام آن محاکمه، پاره‌پاره شدن پیکرهایشان باشد. البته اولین بار برایمان باورکردنی نبود و دیگر عادت کرده بودیم که اگر داعشی‌ها دختر و پسر جوانی را در شهر با هم ببینند و صورت آن دختر برایشان دلپسند باشد، به هر بهانه‌ای پسر را دست بسته با شلیک گلوله به سرش اعدام می‌کنند و دختر را به می‌برند. 💠 گروهی از نیروهای داعشی تحت عنوان پلیس مذهبی در شهر و بازار می‌چرخیدند که روبنده برای زنان اجباری بود، قد شلوار مردان نباید از مچ کوتاه‌تر می‌شد و هر کس خلاف این قوانین رفتار می‌کرد، مقابل چشم مردم شلاق می‌خورد و شاید زندانی می‌شد. داعش قفس‌هایی به ارتفاع یک متر بود که مردم بی‌گناه را به مدت طولانی در آن حبس که نه، مثل زباله‌ای مچاله می‌کردند تا استخوان‌هایش همه در هم خرد شود. 💠 حتی ما در بیمارستان با همان روپوش سفید پرستاری، مجبور بودیم شال مشکی بپیچیم و تمام مدت با روبنده کار کنیم که نه فقط در شهر که در تمام بیمارستان‌ها مغز خشک و وحشی حکومت می‌کرد...
✍️ رمان 💠 که به سمت در رفت و در را باز کرد ، یکدفعه با خوشحالی فریاد زد خدایا ببین چه کسی اینجاست . وقتی صدا و لحن صحبت کردن نورالهدی را شنیدم و از این همه خوشحالی که در او رخ داده بود کنجکاو شدم و به سمت در رفتم ، و دیدم ! مردی مسن در حال صحبت کردن با نورالهدی هستش . در همین حین نورالهدی وقتی که من را دید در حال تماشای آن دو هستم با خوشحالی رو به من کرد و گفت : ببین چه کسی اینجاست ! همان که الان صحبتش را می کردیم « قاسم» . 💠 وقتی من این صحنه را دیدم و چهره نورانی سپاه قدس یعنی قاسم را دیدم از درون دل حس عجیبی پیدا کردم و با تمام وجودم ایمانم و اعتمادم به این مرد بیشتر شد و در درون قلبم یقین پیدا کردم که دروغ نمیگفته:این مرد میدان است . در این میان قاسم که به تعدادی از همراهان خود در منزل نورالهدی آمده بود درباره عملیات صحبت کرد و این که این را مهمترین عملیات عنوان کرد و گفت با این عملیات دیگر کار داعش ساخته است . 💠 بالاخره زمان شروع رسید و با حضور فرمانده قدس ایران قاسم داعش به سزای عملش رسید . ✳️کانال در پیام رسان های ایتا و سروش✳️ 🔺لینک در 🌐 https://eitaa.com/ravabetomomi_ostan_ardebil 🔺لینک در 🌐 https://splus.ir/ravabetomomi_ostan_ardebil
🔴 چند توصیه مهم و کاربردی؛ ♻️ در لایحه و باید به چه نکاتی توجه شود؟ 🔻در قوانینی که تدوین می شود باید به این نکته توجه کرد که نباید منطوق یا مفهوم ماده قانونی، را مجاز بداند و یا در نهایت، منجر به عادی نشان دادن و عادی سازی بدحجابی شود. 🔻براساس قانون، کشف حجاب، جرم مشهود است. اگر برای دوربین اصالت یا انحصار قائل شویم، به نوعی پلیس مملکت را خلع سلاح کرده ایم. اساساً دوربین در برخی مکان ها اصلاً وجود ندارد، اما پلیس در هر زمان و هر مکانی در این کشور، مأمور قانون است. 🔻کشف حجاب مانند نزدن چراغ راهنمای خودرو و یا تخلفات عادی نیست؛ اثرات فاجعه بار دارد. از طرفی، امروز در یک جنگ تمام عیار علیه حجاب و عفاف قرار داریم. کشف حجاب دروازه ای برای براندازی و در واقع در برابر جمهوری اسلامی است. رهبر معظم انقلاب هم علاوه بر حرام شرعی، عنوان «حرام سیاسی» را برای کشف حجاب به کار بردند. در چنین شرایطی ما باید تر از گذشته پای کار بیاییم و قاطع تر باشیم نه اینکه نشانه هایی از عقب نشینی و انفعال در قوانین ما ظاهر شود؛ نه اینکه کشف حجاب را در حد تخلف و جریمه های حداقلی و غیربازدارنده تنزل دهیم. 🔻همانگونه که به فریادها و هیاهوی دزدان، زورگیران، اوباش، موادفروشان و ... اهمیت نمی دهیم و وظیفه شرعی و قانونی خود را انجام می دهیم، در زمینه نیز چه در حوزه تقنین و چه در حوزه اجرا اساساً نباید به فریاد، هیاهو و جو رسانه ای توجه کرد. زیرا اینگونه سنگ روی سنگ بند نمی شود. انتظار نداشته باشیم که در زمینه حجاب و عفاف کاری انجام دهیم و آنگاه همه هنجارشکنان، دو زانو در مقابلمان بنشینند و اطاعت کنند. 🔻در زمینه عفاف و حجاب، هم داریم و هم ؛ در مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی اقداماتی برای نهادهای گوناگون در زمینه حجاب و عفاف آمده است. اگر می خواهیم قانونگذاری کنیم، باید در راستای پر کردن برخی خلأها (از جمله باز گذاشتن دست نیروی انتظامی) و همچنین در جهت پاسخگو کردن نهادها و دستگاه های گوناگون باشد؛ نه اینکه از رویه گذشته تنزل پیدا کنیم و یا دست نیروی انتظامی را ببندیم. 🔻تعطیل شدن ضمنی یا به حاشیه رفتن در واقع شلیک به امنیت اخلاقی و امنیت روانی جامعه است. جامعه هم به پلیس مواد مخدر نیاز دارد، هم به پلیس راهنمایی و رانندگی و هم پلیس امنیت اخلاقی. از همین رو، پلیس امنیت اخلاقی باید با قوت به کار خود ادامه دهد. البته با چند شرط: برطرف شدن نقاط ضعف، گزینش نیروهای زبده، آموزش دیده، مخلص و دغدغه مند در حوزه حجاب و عفاف، حضور جدی و قاطع در سطح شهرها و محله ها. 🔻 در کنار نیروی مجاهد انتظامی، ، و نیروهای مردمی نیز باید در زمینه مقابله با هنجارشکنی حضور فعال داشته باشند و خلأهای قانونی و سنگ اندازی های اداری در این زمینه باید برطرف شود.
مقام معظم رهبری(مُدَظِلُّه العالی): نیروهای مسلح سپر پولادین امنیت ملی به شمار می روند.! بیانات فرمانده معظم کل قوا در مراسم دانش آموختگی دانشجویان دانشگاه های نیروهای مسلح ۱۴۰۲/۰۷/۱۸
فوری امیر حبیب‌الله سیاری با حکم امام خامنه ای به عنوان فرماندهی موقت ستاد کل نیرو های مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد و سردار وحیدی هم به عنوان فرمانده منصوب شدند. 🚔کانال روابط عمومی پلیس اردبيل👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2704539867Cc0aacb5c95 ☎️ارتــــــبـــــــاط بــــــا ادمـــــــیــــــن کانال 👮‍♂ 🆔 @Admin_police_ardebil
33.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از صلابت ارتش و ملت و سپاه ما ... جاودانه شد از فروغ سحر پگاه ما ... خجسته باد این پیروزی ، خجسته باد این پیروزی ... 🚔کانال روابط عمومی پلیس اردبيل👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2704539867Cc0aacb5c95