🔴 ميهمان نواز پابرهنه
⭕️علي اکبر عليه السلام به روايت پدر 3⃣
🔸محبوبه ابراهيمي
🔺روز عاشورا، خطبه اي خواندم. زن ها و بچه ها به گريه افتادند و بي تاب شدند. تو و عباسم را صدا زدم؛ تا آرامشان کنيد. مي دانستم که گريه هاي زيادي در پيش دارند و قلب هاي کودکان را هم مي دانستم که در دستان تو و برادرم عباس است و چه خوب کودکان را آرام نمودي.
🔺وقتي به کربلا رسيديم و اشتياقت را براي ديدن خدا ديدم، از اشتياق خودم به تو دل بريدم؛ اذن ميدانت را به راحتي پذيرفتم و از تو دل کندم؛ تا به خدايت برسي.
وقتي به ميدان مي فرستادمت، با لشگر اتمام حجت کردم: «اي قوم! شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، که شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله صلي الله عليه و آله است. بدانيد هر زمان دلمان براي رسول الله صلي الله عليه و آله تنگ مي شد نگاه به اين پسر مي کرديم».
اينها را گفتم و با اشک چشمانم، وجود نازنينت را بدرقه کردم.
🔺وقتي مبارز طلبيدي، کوفي ها که هيبت پيامبر گونه ات را ديدند و نسبتت را به علي عليه السلام فهميدند، ترسيدند و هيچ کس جلو نيامد.
عمر سعد، طارق ابن کثير را صدا زد و گفت: «سر اين جوان را بياور و هر چه مي خواهي بگير».
طارق گفت: «تو مي خواهي حکومت ري را بگيري؛ آن وقت من با او بجنگم؟ براي سر اين جوان، حکومت موصل را اگر ضمانت کني، شايد بروم.
عمر سعد ضمانت کرد و انگشترش را به نشان تعهد داد به طارق.
طارق، نه حکومت موصل را ديد و نه توانست از انگشتر استفاده کند؛ فقط ضربت شمشير تو را چشيد.
🔺طارق، با وعده حکومت موصل آمد و بي سر برگشت.
برادرش آمد که انتقام بگيرد؛ نصفش برگشت.
پسرش آمد؛ اسبش برگشت.
هر کس آمد، برنگشت.
آن قدر دشمن بر زمين زدي که ديگر کسي براي جنگ تن به تن باتو جرات ميدان آمدن نداشت!
سرانجام مرّه بن منقذ، ضربه اي به فرقت زد؛ به شدت زخمي شدي و بقيه دشمنان، جرأت و جسارت پيدا کردند و هجوم آوردند و اين گونه، آماج تيغ شمشير و نوک نيزه ها قرار گرفتي و مظلومانه به شهادت رسيدي.
اولين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بودي و به همين خاطر در در زيارت شهدا هم آمده است: السَّلامُ عليک يا اوّل قتيل مِن نَسل خَير سليل.
🔺از اسب که بر زمين افتادي، صدايم زدي. دويدم و خودم را به تو رساندم. بر زمين نشستم و صورت بر صورتت نهادم و بلند بلند، گريستم و مدتي چهره از چهره ات، برنمي داشتم.
فرياد زدم: فرزندم علي! بعد از تو، اف بر اين دنيا!
حالا دلم براي جدم تنگ مي شود وبراي تو.
🔺قبرهاي همگان، چهارگوشه دارند و ضريح امامان و امامزاده ها نيز؛ اما ضريح من، تنها شش گوشه قبرهاي عالم است. تو پسر و انيس من در دنيا بودي و با مرگ هم از من جدا نمي شوي! تو را زير پايم دفن کردند؛ تا وفادارترين پسرها به پدر باشي.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag
29 فروردین، یادآور رشادتهای بزرگمردانی است که شجاعانه جان خودرا در طبق اخلاص نهادند تا از کیان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دفاع کنند .
🔴 معرفی کتاب
⭕️پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي
🔸دفتر 27 و 28
🔹مهدويت (پيش از ظهور و دوران ظهور)
گرايش به عدالت و انتظار جامعه اي عاري از ظلم، ستم و تبعيض و نفي سلطه گري و زورگويي، يک خواست فطري است که در نهاد بشر قرار داده شده است و بشر از ديرباز خواهان جامعه اي مطلوب و مدينه اي فاضله بوده است و به همين دليل حتي در افسانه هاي اساطيري نيز همواره مظلومان و ستم ديدگان تحت سلطه، در انتظار منجي و نجات بخشي بوده اند که آنان را از ظلم و ستم و بي عدالتي رهايي بخشد و جامعه اي عدالت محور، برايشان به ارمغان آورد. بنابراين، انتظار يک منجي و نجات بخش بشر از ظلم و بيداد، يکي از اهداف و آرمان هاي مهم همة اديان، جوامع و اقوام بوده است.
اين اميد و انتظار ظهور منجي، موجب اميد و نشاط افراد جامعه شده، آنان را از يأس و رخوت و پژمردگي رهايي مي بخشد. در اين ميان، شيعيان معتقد به وجود منجي و نجات بخش زنده، معين و موجودي هستند که تحقق بخش آرمان هاي همة مصلحان و مجاهدان در تاريخ بشر است. منجي و موعود موجود شيعه، امام دوازدهم، امام مهدي (عج)، فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است که پس از پدرش به امامت رسيد و پس از يک دوره حضور متناوب در جامعه که به غيبت صغري معروف است، از نظرها پنهان شد؛ تا هنگامي که شرايط مهيا شود و خداوند مصلحت بداند، ظهور کند و جامعة آرماني جهاني را بنيان نهد.
ظهور منجي و تحقق جامعه اي مطلوب و عدالت محور، يکي از موضوعات مهم و مورد بحث و کنکاش اکثر جامعه شناسان بوده است و پيروان اديان و مذاهب و اقوام گوناگون نيز هر کدام انتظار نجات بخشي را دارند. اکثر قريب به اتفاق شيعيان و اهل سنت نيز دربارة منجي موعود، اختلافي ندارند و با استناد به روايات معتبر نبوي، نام وي را مهدي مي دانند؛ امّا ديدگاه شيعه در موضوع مهدويت، اعتقاد به مهدي موعود موجود و معين، يعني دوازدهمين امام و وصي پيامبر صلي الله عليه و آله، فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است؛ ولي اهل سنت معتقدند که منجي موعود، شخصي نامعين به نام مهدي است.
از اين رو، پيرامون موضوع منجي و نجات بخش بشر و ضرورت وجود وي، مفهوم انتظار، مهدي موعود، طول عمر، ازدواج چگونگي زندگي و ارتباط با وي در عصر غيبت، علل غيبت ، علائم و شرايط ظهور و وظيفة افراد در هنگام غيبت، پرسش ها و ابهامات فراواني مطرح شده است.
برخي از اين پرسش ها عبارتند از:
1. خاستگاه و منشأ اصلي انتظار ظهور مصلح و نجات دهندة بزرگ چيست؟
2. آيا عقيده به ظهور منجي، غير از اديان، در ساير اقوام هم مطرح بوده است؟
3. تفاوت شيعيان و اهل سنت دربارة مهدي موعود چيست؟
4. چرا به طور مستقيم در قرآن، نامي از امام زمان عليه السلام برده نشده است؟
5. چرا بايد امام زمان را بشناسيم؟
6. سبب غيبت امام زمان عليه السلام چيست؟
7. چگونه امام مهدي عليه السلام چنين عمرطولاني را به دست آورد؟
8. آيا امام زمان (عج) شاهد و ناظر اعمال ماست؟
9. آيا امام زمان(عج) مي تواند به صورت يک فرد ناشناس در ميان مردم زندگي کند؟
10. آيا جزيرة خضراء که گفته مي شود امام زمان (عج) درآن جا زندگي مي کند، واقعيت دارد؟
11. آيا شخصي که گناه کرده، مي تواند با امام زمان(عج) ارتباط داشته باشد؟
12. امام زمان (عج) از نظر ازدواج چگونه مي تواند الگو باشد؟
13. دجال و سفياني کيستند و چرا خروج آنها از علائم حتمي ظهور شمرده شده است؟
14. چرا بيشتر ياران حضرت مهدي (عج) مرد هستند؟
15. عدالت در عصر ظهور، چگونه و در چه ابعادي محقق مي شود؟
16. آيا ملاقات امام زمان (عج) با انسان هاي عادي مثل ما امکان پذير است؟
براي پاسخ به اين پرسش ها و ده ها پرسش ديگر و رفع شبهه ها و ابهامات دانشجويان در موضوع مهدويت، ادارة مشاوره و پاسخ معاونت آموزش و تبليغ نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها دو جلد کتاب با عنوان مهدويت (پيش از ظهور)، مجموعه پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي، دفتر 27 و مهدويت (دوران ظهور)، مجموعه پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي دفتر 28، تهيه و تنظيم کرده است.
اين دو کتاب به وسيلة حجت الاسلام رحيم کارگر تأليف و توسط دفتر نشر معارف چاپ و منتشر شده اند. در اين دو کتاب در مجموع به 54 پرسش در موضوع مهدويت پاسخ داده شده است.
🔴 خارج از محدوده
گوشی ام را برداشتهام و دارم با ماشین حسابش ور میروم:
«سیصد و بیست و نه» تا از «هزار و چهارصد و سی و هفت» کم میکنیم؛ میشه «هزار و صد و هشت» *سال*
ضرب در «دوازده» میکنیم میشه سیزده هزار و دویست و نود و شش» *ماه*
ضرب در «چهار» میکنیم میشه «پنجاه و سه هزار و صد و هشتاد و چهار» *هفته*
ضرب در «هفت» میکنیم میشه «سیصد و هفتاد و دو هزار و دویست و بیست و هشت» *روز*
ضرب در «بیست و چهار» میکنیم میشه «هشت میلیون و نهصد و سی و چهار هزار و نهصد و دوازده » *ساعت*
ضرب در «شصت» میکنیم میشه «پونصد و سی و شش میلیون و نود و چهار هزار و هفتصد و بیست» *دقیقه*
ضرب در «شصت» میکنیم ...
[منتظرم تا تمام *ثانیه*هایی که نداشتهایمت و عین ِ خیالمان نبوده را هم نشانم بدهد]
که مینویسد: *خارج از محدوده*
🔴 چرا بايد امام زمان را بشناسيم؟
#پرسش_و_پاسخ
شناخت، زمينه ساز اعتقاد و ايمان و در نتيجه، عمل و تعهد است. امام علي عليه السلام مي فرمايد:«ارزش و منزلت هر کسي، به اندازة معرفت اوست».
در قرآن و احاديث، شناخت امام و اعتقاد به او، از اهميتي ويژه برخودار است و امري واجب براي هر شخص مؤمن دانسته شده است. شناخت امام، پيوندي ناگسستني با معرفت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله دارد و زمينه ساز بينش عميق در دين و منش درست و پسنديده در زندگي است.
«امام»، پيشوا، راهنما و راهبر انسان ها به سوي تکامل و تعالي و حجت و خليفة خدا بر روي زمين است. امام، انساني کامل، برگزيدة خالق، معصوم و پاک سرشت و واسطة فيض الهي است. امام، طريق وصول به حقيقت و مبين و مفسر شريعت است و همان گونه که اطاعت و تبعيت از امام و دوستي او بايسته و واجب است، شناخت شخصيت و ويژگي هاي او نيز ضروري است و در روايات معتبر نيز سفارش خاصي به شناخت امام شده است. در يکي از روايات مشهور شيعه و سني از قول پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله چنين نقل شده است: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هر کس بميرد، در حالي که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلي مرده است». معرفت امام عصر، شرط اسلام است و اگر کسي بدون شناخت امام از دنيا برود، گويا از اسلام واقعي و اصيل، بي بهره بوده است. بنابراين، شناخت امام، آن گاه مي تواند انسان را از مرگ جاهلي دور کند که بتواند به دستورات او پاي بند بوده، از هدايت ها و راهنمايي هاي او بهره مند شود. علاوه بر اين، شناخت امام زمان (عج) و باور قلبي به او، باعث نزديکي هر چه بيشتر انسان به او مي شود و اگر کسي با اين معرفت از دنيا برود، از پاداش هاي بي شماري برخوردار خواهد شد که يکي از آنها درک ثواب ياري امام عصر عليه السلام در زمان ظهور است؛ يعني چنين شخصي مانند کسي است که در لشکر آن حضرت حضور يابد و زير پرچم او جهاد کند.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag
🔴 يك حرف بس است!
🔸حسين سروقامت
#اين_ماجرا_واقعى_است
در خانه اگر كس است؛ يك حرف بس است!
- على اصغر را مى شناسى؟
با انگشت بر نوك بينى اش گذاشت كه:
- هيس...
فهميد كه او در ميان جمع نمى خواهد چيزى بگويد. خوشحال شد كه بالاخره بهانه اى براى گفت و گو پيدا كرده است. از آغاز اين سفر تا كنون مى ديد كه او همواره گوشه اى نشسته و كنج خلوت گزيده است. هرچه مى خواست خود را به او نزديك كند، موفق نمى شد.
دانشجوى گوشه نشين كم ديده بود. آن هم در سفر به جبهه هاى جنوب كه معمولاً بچه ها حرفهاى زيادى براى گفتن دارند.
... تا رسيدند شلمچه رفتند بر سر مزار شهداى شلمچه، و او ديد كه چگونه اين دانشجوى منزوى اينجا به تكاپو افتاده، از اين سو به آن سو مى رود و نوشته هاى قبرها را مى خواند. همچنين ديد كه او چطور وقتى گمشده اش را يافت، قبر او را شست و بر آن فاتحه اى خواند و صفايى كرد. او دور او را مى پاييد. وقتى از سر قبر برخاست و رفت، او آمد و نام آن شهيد را به خاطر سپرد: على اصغر!
- على اصغر را مى شناسى؟
يكدستى زد تا ببيند او چه مى كند! چندی نگذشت كه او خود سرصحبت را باز كرد:
پس مرا ديدى كه بر سر آن قبر نشستم و فاتحه خواندم.
- بله، ديدم.
- ببخش كه پيش بچه ها چيزى نگفتم. اين يك راز نهفته است. ميان من و خدا و على اصغر و تو اولين كسى هستى كه
برايت مى گويم. من اهل شهركردم. وقتى در كنكور شركت كردم و اهواز پذيرفته شدم، غم دنيا بر دلم سايه افكند. تا آن وقت هيچ گاه من از شهر و ديار و خانواده ام جدا نشده بودم. دانشگاه برايم محيط غريبى بود. نمى توانستم با كسى ارتباط بگيرم. حتى از پيدا كردن دو سه نفرى كه هم اطاقى هاى من در خوابگاه دانشجويى باشند، عاجز بودم... خدا مى داند كه چه كشيدم! يك هفته اى با همين وضعيت سر كردم. از تنهايى رنج مى بردم و از همه چيز بوى غربت استشمام مى كردم. شبى ميان بستر دراز كشيده و فكر مى كردم خدايا من چگونه در اين محيط - آن هم براى چند سال - تاب بياورم؟
از خدا كمك خواستم و با چشم گريان خوابم برد. در عالم رؤیا شهيدى را ديدم، با چهره اى مشعشع و تابان. از ديدار او چنان آرامشى به من دست داد كه نظير آن را هيچ گاه تجربه نكرده بودم. از احوالم پرسيد. به او گفتم. خنديد و گفت از اين پس هر از گاهى سراغت مى آيم. گفتم تو كه هستى؟ گفت نامم على اصغر است. چيزى نمى گذرد كه تو هم به ديدار من مى آيى؛ در مزار شهداى شلمچه، سمت چپ، رديف...قبر مرا پيدا كن. از آن زمان هر گاه احساس تنهايى مى كنم، على اصغر مى آيد، روحى دوباره در من مى دمد و مى رود... با او عالمى دارم، هر چند يك بار بيش تر بر سر مزارش نيامده ام!
آن جوان كرمانى در آن شب جمعه ماه مبارك رمضان وقتى صداى مؤذن را شنيد، سفره سحر را جمع كرد و با خود گفت: امروز مى دانم ما حجت خود را كجا برم! شنيده بود آن روز در شهر او ياس سپيد مى آورند... شهيد مى آورند! ... و او از اولين كسانى بود كه رسيد به آن قافله گمنامانى كه در عرش از همه آشناترند. زير تابوت شهيدى را گرفت، گريه كرد، التماس كرد، پرچم سه رنگ را غرق بوسه كرد... تو را نمى شناسم، نمى دانم كه هستى، اما مى دانم اگر بخواهى مى توانى واسطه شوى گره از كارم بگشايند. گرفتارم، به هر درى زده ام، باز نشده! اگر حاجت نداشتم، اينجا نمى آمدم...
آن قافله مى رفت و او با شهيدى كه نمى شناخت، نجوا مى كرد. هر چه مى گذشت، آرامتر مى شد. گويا به دلش برات شده بود كه حاجتش را گرفته است. شب شد و در دوست را گشودند:
- تو را نمى شناسم!... آشنايى نمى دهى؟
- من غريبه نيستم، آشنايم. همان شهيدى كه امروز مونس تو بود. وساطت كردم، حاجتت برآورده شد.
اما من نيز از تو خواسته اى دارم. سالها پيش كه مادر پيرم را ترك كردم و به سوى جبهه رفتم، او هرگز گمان نمى كرد ديگر پسرش را نخواهد ديد. فكر نمى كرد ديدار ما به قيامت باشد. من مفقود شدم و كسى از من خبرى براى اين پيرزن نياورد. اين سال ها براى او يك عمر گذشته. ما اهوازى هستيم، مى خواهم بروى به مادرم خبر دهى كه پسرت آمده، اين قدر هر كه در مى زند، به هواى ديدار من ندود پشت در!
مات مانده بود. بيدار است يا خواب؟
- مى روى اهواز، فلان خيابان، پلاك... سراغ خانه شهيد را مى گيرى در آن خيابان جز خانه ما، خانه شهيدى نيست...
براى خودش نيز شگفت مى نمود؛ آنچه در عالم رؤا مى ديد، يادش نمى ماند اما جزء جزء اين خواب را به خاطر سپرده بود!
با خودش زمزمه مى كرد:
اهواز، خيابان... پلاك...
صبح بار سفر بست و راهى اهواز شد. پايش نكشيد به نشانى او برود. رفت بنياد شهيد، رئيس بنياد را ديد و ماجرا را گفت.
با زدن تكمه هاى كامپيوتر و دادن آن نشانى، بر روى صفحه مونيتور، نام مطهرى نقش بست، از شهيدى مفقودالاثر:
او خود به ميدان آمده بود تا بگويد: در خانه كسى هست!
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag