🔴 مادر من کجاست؟
⭕️ 10 رمضان، سالروز وفات #ام_المؤمنین حضرت #خدیجه_کبری سلام الله علیها
🔸 مغيثا اکبري
سر به زانوي غم نهاده، هر چند اسوه صبر خداوندي است؛ پيغمبري که هرگز روي پدر را نديد و در خردسالي مادر خود را نيز از دست داد و سايه پدربزرگ را؛ اما اکنون در اندوه از دست دادن اولين يار خود، زانو به بغل گرفته، با خداي خويش درددل مي کند.
ثروتمند ترين زن عرب که دست رد به سينه بزرگان شهر مي زند، در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله با معرفتي از جنس شهود مي گويد: به خدا قسم اي محمد! اگر مال تو کم است، مال من زياد است. کسي که خودش را در اختيار تو ميگذارد، چگونه مالش را در اختيارت نگذارد؟ من با تمام اموال و کنيزانم، در اختيار تو هستم.
پيامبر صلي الله عليه وآله در تلخ ترين روز عام الحزن خويش، به مرور آن روزها نشسته است؛ وقتي که عموي خديجه، به سويش آمد و اموال آن بانو را به او تقديم کرد و پيغام آورد که خديجه فرموده اين اموال مرا بگير و نزد محمد ببر و به او بگو: من تمام اموال و بردگان و آن چه را در اختيار من است، به تو هديه ميکنم.
يادش مي آيد که ورقه، اين خبر را بين زمزم و مقام ابراهيم با صداي بلند به گوش همه مردم رسانيد و آنها را شاهد گرفت.
يادش مي آيد که او هيچ کجا تنهايش نگذاشت؛ نه فقط در شعب ابي طالب و هنگامه رنج و زحمت هاي مسلمانان؛ بلکه حتي در حريم خودش هم تنها محرمش باقي ماند. وقتي به امر خدا، خلوت خويش را در حراء آغاز کرده بود، عمار ياسر پيغام رسانش شد؛ تا از جانب پيامبر صلي الله عليه وآله به خديجه بگويد: اي خديجه! گمان مبر که کناره گيري من به خاطر توست؛ نه، خداوند به من چنين امر فرموده است. گماني جز خير مبر و بدان که خداوند هر روز چندين بار به خاطر تو، بر ملائکه اش اظهار مباهات و فخر ميکند.
او نيز يادش مي آيد که او به خاطر او، چقدر تنها شد؛ به حدي که وقتي درد زادن او را فرا گرفت و در پي زنان قريش فرستاد، چنين سرزنش شنيد: ما تو را منع کرده بوديم که با محمد فقير، ازدواج کني؛ اما تو همه ثروتت را به پاي دين او ريختي و حالا به سراغ ما آمدي!
اما کسي که رسول صلي الله عليه وآله را تنها نگذارد، چگونه ممکن است که خداي رسول صلي الله عليه وآله، تنهايش بگذارد. در اوج تنهايي و دل شکستگي خديجه، ناگهان چهار زن بلندقامت شبيه زنهاي بني هاشم، وارد اتاقش شدند و عرضه داشتند: محزون مباش اي خديجه. ما فرستادگان پروردگار توايم. ما خواهران تو هستيم؛ ساره، آسيه، مريم و صفرا؛ آمده ايم تا تو را کمک کنيم.
آخرين سخن خديجه را مرور مي کند، تا قدري در سايه کلمات عاشقانه او آرام بگيرد؛ همين ساعتي پيش که در بستر مرگ رو به رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: اي رسول خدا! من در حق تو كوتاهي كردم و آن چه را شايسته تو بود، انجام ندادم. از من در گذر و اگر اكنون، دل در طلب چيزي داشته باشم, خشنودي توست.
اين کدام فراز از معرفت است که بانوي بزرگ اسلام چنين بدان راه برده است؟ پيامبر صلي الله عليه وآله در کرانه هاي علم لدني به دنبال يافتن پاسخي براي اين سؤال است.
دختر خردسال به پدر پناه آورده است؛ دختري که از اندوه عظيم پدر، قصه تلخ پرواز مادر را درک کرده است. او به دور پدر چون پرنده اي سرگردان، بال بال مي زند و مي پرسد: پدر جان! مادر من کجاست؟
ديگر مرور کافي است؛ بايد از کنار مزار خديجه برخيزد و ادامه اين راه دشوار را به تنهايي بر دوش بگيرد. پيامبر صلي الله عليه وآله برمي خيزد؛ اما پيش از آن بر روي زمين چهار خط مي کشد و مي گويد: بهترين زنان اهل بهشت، چهار تن هستند؛ خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد صلي الله عليه وآله، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم زن فرعون. پيامبر صلي الله عليه وآله برمي خيزد تا جهاني را به برخاستن وا دارد و برمي خيزد؛ اما بانو بر خاک هاي داغ مکه، آرميده است.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag