🔴 خارج از محدوده
گوشی ام را برداشتهام و دارم با ماشین حسابش ور میروم:
«سیصد و بیست و نه» تا از «هزار و چهارصد و سی و هفت» کم میکنیم؛ میشه «هزار و صد و هشت» *سال*
ضرب در «دوازده» میکنیم میشه سیزده هزار و دویست و نود و شش» *ماه*
ضرب در «چهار» میکنیم میشه «پنجاه و سه هزار و صد و هشتاد و چهار» *هفته*
ضرب در «هفت» میکنیم میشه «سیصد و هفتاد و دو هزار و دویست و بیست و هشت» *روز*
ضرب در «بیست و چهار» میکنیم میشه «هشت میلیون و نهصد و سی و چهار هزار و نهصد و دوازده » *ساعت*
ضرب در «شصت» میکنیم میشه «پونصد و سی و شش میلیون و نود و چهار هزار و هفتصد و بیست» *دقیقه*
ضرب در «شصت» میکنیم ...
[منتظرم تا تمام *ثانیه*هایی که نداشتهایمت و عین ِ خیالمان نبوده را هم نشانم بدهد]
که مینویسد: *خارج از محدوده*
🔴 چرا بايد امام زمان را بشناسيم؟
#پرسش_و_پاسخ
شناخت، زمينه ساز اعتقاد و ايمان و در نتيجه، عمل و تعهد است. امام علي عليه السلام مي فرمايد:«ارزش و منزلت هر کسي، به اندازة معرفت اوست».
در قرآن و احاديث، شناخت امام و اعتقاد به او، از اهميتي ويژه برخودار است و امري واجب براي هر شخص مؤمن دانسته شده است. شناخت امام، پيوندي ناگسستني با معرفت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله دارد و زمينه ساز بينش عميق در دين و منش درست و پسنديده در زندگي است.
«امام»، پيشوا، راهنما و راهبر انسان ها به سوي تکامل و تعالي و حجت و خليفة خدا بر روي زمين است. امام، انساني کامل، برگزيدة خالق، معصوم و پاک سرشت و واسطة فيض الهي است. امام، طريق وصول به حقيقت و مبين و مفسر شريعت است و همان گونه که اطاعت و تبعيت از امام و دوستي او بايسته و واجب است، شناخت شخصيت و ويژگي هاي او نيز ضروري است و در روايات معتبر نيز سفارش خاصي به شناخت امام شده است. در يکي از روايات مشهور شيعه و سني از قول پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله چنين نقل شده است: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هر کس بميرد، در حالي که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلي مرده است». معرفت امام عصر، شرط اسلام است و اگر کسي بدون شناخت امام از دنيا برود، گويا از اسلام واقعي و اصيل، بي بهره بوده است. بنابراين، شناخت امام، آن گاه مي تواند انسان را از مرگ جاهلي دور کند که بتواند به دستورات او پاي بند بوده، از هدايت ها و راهنمايي هاي او بهره مند شود. علاوه بر اين، شناخت امام زمان (عج) و باور قلبي به او، باعث نزديکي هر چه بيشتر انسان به او مي شود و اگر کسي با اين معرفت از دنيا برود، از پاداش هاي بي شماري برخوردار خواهد شد که يکي از آنها درک ثواب ياري امام عصر عليه السلام در زمان ظهور است؛ يعني چنين شخصي مانند کسي است که در لشکر آن حضرت حضور يابد و زير پرچم او جهاد کند.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag
🔴 يك حرف بس است!
🔸حسين سروقامت
#اين_ماجرا_واقعى_است
در خانه اگر كس است؛ يك حرف بس است!
- على اصغر را مى شناسى؟
با انگشت بر نوك بينى اش گذاشت كه:
- هيس...
فهميد كه او در ميان جمع نمى خواهد چيزى بگويد. خوشحال شد كه بالاخره بهانه اى براى گفت و گو پيدا كرده است. از آغاز اين سفر تا كنون مى ديد كه او همواره گوشه اى نشسته و كنج خلوت گزيده است. هرچه مى خواست خود را به او نزديك كند، موفق نمى شد.
دانشجوى گوشه نشين كم ديده بود. آن هم در سفر به جبهه هاى جنوب كه معمولاً بچه ها حرفهاى زيادى براى گفتن دارند.
... تا رسيدند شلمچه رفتند بر سر مزار شهداى شلمچه، و او ديد كه چگونه اين دانشجوى منزوى اينجا به تكاپو افتاده، از اين سو به آن سو مى رود و نوشته هاى قبرها را مى خواند. همچنين ديد كه او چطور وقتى گمشده اش را يافت، قبر او را شست و بر آن فاتحه اى خواند و صفايى كرد. او دور او را مى پاييد. وقتى از سر قبر برخاست و رفت، او آمد و نام آن شهيد را به خاطر سپرد: على اصغر!
- على اصغر را مى شناسى؟
يكدستى زد تا ببيند او چه مى كند! چندی نگذشت كه او خود سرصحبت را باز كرد:
پس مرا ديدى كه بر سر آن قبر نشستم و فاتحه خواندم.
- بله، ديدم.
- ببخش كه پيش بچه ها چيزى نگفتم. اين يك راز نهفته است. ميان من و خدا و على اصغر و تو اولين كسى هستى كه
برايت مى گويم. من اهل شهركردم. وقتى در كنكور شركت كردم و اهواز پذيرفته شدم، غم دنيا بر دلم سايه افكند. تا آن وقت هيچ گاه من از شهر و ديار و خانواده ام جدا نشده بودم. دانشگاه برايم محيط غريبى بود. نمى توانستم با كسى ارتباط بگيرم. حتى از پيدا كردن دو سه نفرى كه هم اطاقى هاى من در خوابگاه دانشجويى باشند، عاجز بودم... خدا مى داند كه چه كشيدم! يك هفته اى با همين وضعيت سر كردم. از تنهايى رنج مى بردم و از همه چيز بوى غربت استشمام مى كردم. شبى ميان بستر دراز كشيده و فكر مى كردم خدايا من چگونه در اين محيط - آن هم براى چند سال - تاب بياورم؟
از خدا كمك خواستم و با چشم گريان خوابم برد. در عالم رؤیا شهيدى را ديدم، با چهره اى مشعشع و تابان. از ديدار او چنان آرامشى به من دست داد كه نظير آن را هيچ گاه تجربه نكرده بودم. از احوالم پرسيد. به او گفتم. خنديد و گفت از اين پس هر از گاهى سراغت مى آيم. گفتم تو كه هستى؟ گفت نامم على اصغر است. چيزى نمى گذرد كه تو هم به ديدار من مى آيى؛ در مزار شهداى شلمچه، سمت چپ، رديف...قبر مرا پيدا كن. از آن زمان هر گاه احساس تنهايى مى كنم، على اصغر مى آيد، روحى دوباره در من مى دمد و مى رود... با او عالمى دارم، هر چند يك بار بيش تر بر سر مزارش نيامده ام!
آن جوان كرمانى در آن شب جمعه ماه مبارك رمضان وقتى صداى مؤذن را شنيد، سفره سحر را جمع كرد و با خود گفت: امروز مى دانم ما حجت خود را كجا برم! شنيده بود آن روز در شهر او ياس سپيد مى آورند... شهيد مى آورند! ... و او از اولين كسانى بود كه رسيد به آن قافله گمنامانى كه در عرش از همه آشناترند. زير تابوت شهيدى را گرفت، گريه كرد، التماس كرد، پرچم سه رنگ را غرق بوسه كرد... تو را نمى شناسم، نمى دانم كه هستى، اما مى دانم اگر بخواهى مى توانى واسطه شوى گره از كارم بگشايند. گرفتارم، به هر درى زده ام، باز نشده! اگر حاجت نداشتم، اينجا نمى آمدم...
آن قافله مى رفت و او با شهيدى كه نمى شناخت، نجوا مى كرد. هر چه مى گذشت، آرامتر مى شد. گويا به دلش برات شده بود كه حاجتش را گرفته است. شب شد و در دوست را گشودند:
- تو را نمى شناسم!... آشنايى نمى دهى؟
- من غريبه نيستم، آشنايم. همان شهيدى كه امروز مونس تو بود. وساطت كردم، حاجتت برآورده شد.
اما من نيز از تو خواسته اى دارم. سالها پيش كه مادر پيرم را ترك كردم و به سوى جبهه رفتم، او هرگز گمان نمى كرد ديگر پسرش را نخواهد ديد. فكر نمى كرد ديدار ما به قيامت باشد. من مفقود شدم و كسى از من خبرى براى اين پيرزن نياورد. اين سال ها براى او يك عمر گذشته. ما اهوازى هستيم، مى خواهم بروى به مادرم خبر دهى كه پسرت آمده، اين قدر هر كه در مى زند، به هواى ديدار من ندود پشت در!
مات مانده بود. بيدار است يا خواب؟
- مى روى اهواز، فلان خيابان، پلاك... سراغ خانه شهيد را مى گيرى در آن خيابان جز خانه ما، خانه شهيدى نيست...
براى خودش نيز شگفت مى نمود؛ آنچه در عالم رؤا مى ديد، يادش نمى ماند اما جزء جزء اين خواب را به خاطر سپرده بود!
با خودش زمزمه مى كرد:
اهواز، خيابان... پلاك...
صبح بار سفر بست و راهى اهواز شد. پايش نكشيد به نشانى او برود. رفت بنياد شهيد، رئيس بنياد را ديد و ماجرا را گفت.
با زدن تكمه هاى كامپيوتر و دادن آن نشانى، بر روى صفحه مونيتور، نام مطهرى نقش بست، از شهيدى مفقودالاثر:
او خود به ميدان آمده بود تا بگويد: در خانه كسى هست!
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag
🔻اشتغالاتِ دنیایِ امروز، ما را از فرصتِ باقیماندهٔ ماه شعبان غافل نکند.
🔹 استاد سید محمّدمهدی میرباقری:
«سعی كنيم در مابقی ماه شعبان تدارك كنيم كوتاهیای كه در گذشته ما بوده است.
كسی نمیتواند بگويد ما حق این ماه را ادا كرديم. اگر كوتاهی كردهايم، اولين قدم در رشد، اعتراف به كوتاهی است. کسی كه احساس نمیكند در بندگی خدا كوتاهی كرده، رشد نمیكند!
مرحوم صدوق از عيون اخبارالرضا(ع) نقل كردهاند که اباصلت در آخرين جمعه ماه شعبان بر امام رضا(ع) وارد شدند. حضرت فرمودند: اباصلت! اكثر شعبان گذشت، اين آخرين جمعه ماه شعبان است: «فتدارك فيما بقی منه تقصيرك و عليك بالإقبال على ما يعنيك و ترك ما لا يعنيك»...
باید سعی كنیم آنچه را که به درد نمیخورد، در مابقی اين ماه كنار بگذاريم. خوردنها، خوابيدنها، نگاهكردنها و اشتغالات متنوعی كه دنيای امروز بر ما فراهم میكند. البته حقیر مخالف ورزش و تفريح نيستم، اما مخالف هستم كه ورزش به لهو و لعب تبديل شود؛ يعنی اشتغالاتی بر ما بيايد كه اصلاً نفهميم در فضای ما چه میگذرد. بهسرعت فرصتها بروند و ما غفلت كنيم.»
🔸اين بار آمريکا
مشابه اشتباه انگليسيها را هشت سال بعد، تفنگداران آمريکايي با تجاوز به آبهاي ايران مرتکب شدند؛ اشتباهي که براي اين تفنگداران و حيثيت آمريکا در جهان بسيار گران تمام شد. عصر روز سه شنبه ۲۲ دي ۱۳۹۴ش. دو فروند قايق جنگي آمريکايي با ده ملوان آمريکايي توسط نيروهاي يگان دريايي سپاه پاسداران در محدودة آب هاي ايران در خليج فارس به دليل ورود غيرقانوني به آب هاي ايران دستگير شدند. ده نظامي آمريکايي دستگير شده، نُه نفرشان مرد و يک نفر زن بودند. آنها در شناورهاي خود، سلاح هاي نيمه سنگين به همراه داشتند.
مقامات آمريکايي در ابتدا ادعا کردند که قايق آنها به سبب نقص فني موتور، وارد آبهاي ايران شده است؛ اما بعد به صورت رسمي اعلام شد که علت اين کار، اشتباه در مسيريابي بوده است. صبح روز بعد، ملوانان دستگيرشده، سالم آزاد شدند و تمامي تجهيزات آنان نيز پس داده شد. يکي از نيروهاي آمريکايي تجاوزگر در همان روز دستگيري، طي مصاحبهاي، به صراحت، اشتباه اين گروه در تجاوز به آبهاي ايران را پذيرفت و از اين خطا، معذرت خواهي کرد.
بعد از دستگيري تفنگداران آمريکايي، آيت الله خامنه اي رهبر جمهوری اسلامی ايران، به سردار فدوي، فرمانده سپاه پاسداران در خليج فارس و چهار تن از فرماندهان اين عمليات، نشان فتح اهدا کرد.
موضوع به يادماندني اين رخداد که ايالات متحده را بسيار عصباني کرد، صحنه هايي بود که ملوانان آمريکايي دستگير شده، هراسان به گريه افتادند. انتشار اين صحنه ها در مجازات فرمانده اين نيروها نيز بي تأثير نبود. نيروي دريايي آمريکا چندي بعد اعلام کرد: فرماندة ده ملوان آمريکايي را که توسط نيروهاي سپاه پاسداران در خليج فارس بازداشت شدند، برکنار کرده است؛ زيرا اين نيرو، اعتماد خود را نسبت به اريک راش، فرمانده اجرايي اسکادران ملوانان زيردست وي، از دست داده است.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag
🔴 روايتي از تحقير دو ابرقدرت توسط ايران
⭕️به بهانه روز ملی #خلیج_فارس
شايد با گذشت دست کم سه دهه از حضور پررنگ آمريکايي ها در جنگ خليج فارس، کسي تصور نمي کرد روزي دريانوردان نظامي اين کشور، به دست ايرانيان تحقير شوند. همچنين در معادلات جهاني، کسي نمي توانست محاسبه کند که روزگاري ايرانيان، سربازان پرافتخارترين نيروي دريايي جهان را مقتدرانه دستگير کنند؛ به طوري که آنان از ترس، جاي خودشان را خيس کنند؛ اما اقتدار جمهوري اسلامي، هر دو اينها را به عنوان خاطراتي شيرين، در آلبوم افتخاراتش ثبت کرده است.
🔸تحقير انگليسي
در ميان ديد و بازديدهاي عيدانة ايرانيان در سوم فروردين سال ۱۳۸۶، ايران در صدر اخبار جهاني قرار گرفت. خبر مربوط به دستگيري پانزده ملوان و تفنگدار انگليسي توسط نيروي دريايي ايران بود. خليج فارس مدت ها بود که با چراغ سبز حکومتهاي مرتجع منطقه، جولانگاه ناوهاي آمريکايي، انگليسي و فرانسوي شده بود و با توجه به ضعف نيروي دريايي کشورهاي حاشية خليج فارس، به نوعي حيات خلوت آنان محسوب مي شد؛ اما اين که کشوري بخواهد اقدام به دستگيري نيروهاي دريايي انگليس کند، اقدامي عجيب و دور از ذهن به نظر مي رسيد.
نيروي دريايي انگلستان، معروف به «ناوگان سلطنتي»، همواره يکي از قدرتمندترين نيروهاي دريايي جهان به حساب مي آيد و معمولاً کشورهاي ديگر، جرأت تعرض و رويارويي با اين قدرت را به خود نمي دهند؛ اما اين کاري است که به دست نيروي دريايي ايران در ۲۲ ژوئن ۲۰۰۴م. انجام و منجر به توقيف سه قايق نظامي انگليس به جرم ورود غيرقانوني به آبهاي ايران در اروندرود شد.
اين اقدام، باعث تمسخر نيروي دريايي انگليس در رسانه هاي جهان شده، ملوانان انگليسي ترسو خطاب شدند. چهار روز پس از اين توافق و با درخواست رسمي دولت بريتانيا، رئيس جمهور ايران شخصاً دستور داد نظاميان انگليسي با تغيير لباس نظامي و پوشاندن لباس شخصي - که يک تحقير نظامي به حساب مي آيد - به کشورشان بازگردانده شوند. در نامة دولت انگليس به ايران، ضمن عذرخواهي و تضمين عدم وقوع مجدد چنين حرکاتي، بريتانيا مجبور به ابراز ارادت ويژه نسبت به جمهوري اسلامي شد.
سفارت انگلستان در بخشهايي از نامة عذرخواهي خود براي عدم وقوع مجدد اين تجاوز نوشت: «قطعاً قصد هيچ گونه تجاوز خصومت آميز نسبت به جمهوري اسلامي ايران در ميان نبوده است و مسئولان براي جلوگيري از تکرار چنين وقايعي، اتفاق نظر دارند و سفارت انگليس ملزم است که اين موضوع را براي آزادي هر چه سريعتر افسران انگليسي بازداشت شده و طراحي دستورالعملي براي جلوگيري از تکرار اين وقايع، با مسئولان ايران، مطرح کند. سفارت علياحضرت نيز از اين فرصت استفاده کرده، مجدداً بالاترين احترامها را نسبت به وزارت امور خارجة جمهوري اسلامي ايران ابراز مي دارد».
شايد جالبترين روايت از دستگيري ملوانان انگليسي، خاطره اي است که سرهنگ ابوالقاسم امانگاه، فرمانده پايگاه دريايي اروند، از وحشت اين سربازان بازگو کرده است: «نكتة جالب در مواجهه با ملوانان نيروي دريايي انگليس، ترس و وحشت بي حد آنها بود؛ به طوري كه هر كدامشان بر اثر دلهره و اضطراب، در مدتي كوتاه، هفت، هشت مرتبه تقاضا كردند كه به سرويس بهداشتي بروند و البته يكي دو نفر از آنها خودشان را خراب كرده بودند».
رهبر انقلاب همان سال در ديدار با فرماندهان نيروهاي مسلح، از اين کار نيروي دريايي تقدير کرد و فرمود: «شما با اين كار، سه سيلي بر گونة انگليس زديد؛ يكي دستگيري متجاوزان در آب هاي سرزميني خودمان، يكي نحوة آزادي آنها با عزت و اقتدار و يكي هم بر هم زدن صحنه سازي آنها بعد از آزادي اين افراد و خنثي كردن جنگ رواني دشمن در اين رابطه».
از اين رو، با شهامت نيروي دريايي ايران و حضور مقتدرانهشان در خليج فارس، حضور ناوهاي آمريکا و انگليس در آبهاي آزاد خليج فارس، کمتر از قبل شده است.