eitaa logo
سربازِ جهاد تبیین
358 دنبال‌کننده
359 عکس
520 ویدیو
4 فایل
خاطرات محمد سلطانی از زندانهای مخفی عراق؛ "ویژه اسرای مفقودالاثر ایرانی" و اخبار و تحلیل‌های سیاسی روز آی دی مدیر powms_69@ دکترای علوم سیاسی(گرایش اندیشه های سیاسی) #کانال_جهاد_تبیین 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر 🌿 قسمت:(۵) 💢 پیشروی 💢 وقت موعود فرا رسید و انتظار رو به پایان بود. نیمه‌های شب روز ششم بهمن سال ۶۵ با لندکروز به خط مقدم اعزام شدیم. از زمین و آسمون آتیش می ‌بارید. هر لحظه امکان داشت گلوله‌ای بخوره توی یکی از ماشین‌ها و عده‌ای رو شهید کنه. فاصله زیاد نبود سریع رسیدیم و خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. وارد یه تونل بتنی شدیم که نزدیک خاکریز ایجاد کرده بودند تا نیروهای عمل کننده در اون پناه بگیرن و توجیهات نهایی از طرف فرماندهان برای زدن به خط دشمن صورت بگیره. اگه اشتباه نکنم از استحکاماتی بود که ازعراقی‌ها جا مونده بود. یکی دو ساعت رو اونجا توقف کردیم و منتظر فرمان حمله و شنیدن رمز عملیات بودیم. موج نگرونی رو براحتی می‌شد در چهره فرماندهان دید. جان بچه‌ها و نتیجه عملیات براشون خیلی مهم بود. خدا می‌دونه با چه عشق و محبتی به چهره تک‌تک بچه‌ها نگاه می‌کردند و می‌دونستن تا ساعاتی دیگه بعضی از این گلای معطر پرپر میشن. مُدام نکات امنیتی رو گوشزد می‌کردن. انگار منتظر چیزی بودن. ظاهرا وقف‌ ای در کار پیش اومده بود. حدود ساعت یازده، دوازده شب بود که فرمان حرکت صادر شد. به من گفته شد عمامه رو دربیارم چون گرای خوبیه برای دشمن و جون میده که تک تیراندازای دشمن یه خال خوشگل روی پیشونی روحانیت بکارن.😉 براه افتادیم و از لابلای نیزارها و تنه‌های قطع شده و سوخته نخل‌ها رد می‌شدیم و به پیشروی ادامه می‌دادیم. صدای غرش تانکها و نفربرها و انفجار گلوله‌های توپ و خمپاره گوش فلک رو کر می‌کرد. گاهی هم ویز ویز مرمی تیربارها از بغل گوشمون رد میشد، انگار دور و بر سرمون پر از پشه‌های مزاحم بود. از داخل معبر میادین مین که به لطف زحمات بچه‌های تخریب‌چی پاکسازی شده بود گذشتیم و موانع عجیب و غریبی که دشمن ایجاد کرده بود رو یکی پس از دیگری پشتِ سرمون گذاشتیم. بچه بسیجی‌ها با گامهای استوار پیش می‌رفتند. دو مانع عمده‌ی دیگه بر سر راهمون بود. اولی یه مرداب طبیعی که عبور از آن در سرمای بهمن خیلی مشکل بود و دیگری کانال آبی که نزدیکی خاکریز دشمن به فاصله تقریبی ۴۰، ۵۰ متری کنده شده بود. عرض کانال هفت هشت متر و عمقِ آبش حدودا دو متر بود. بدون الوار عبور از اون خیلی مشکل بود. به ما گفته بودن که نیروهای اطلاعات عملیات الوارهای چوبی بلندی رو میارن و شما باید بسرعت از روی اونا رد بشید و سعی کنین وارد آب نشید ، اما متاسفانه به دلایل نامعلوم- حالا حجم کاری زیاد ؛ شهادت بچه‌های اطلاعات یا هر مشکل دیگه- نتونسته بودند خودشونو بموقع برسونند و داشت دیر می‌شد و ما هم لابلای نیزار منتظر فرمان حرکت بودیم. زمین‌گیر شدن بچه‌ها قبل از رسیدن به هدف بمعنای شکست یا به تعویق افتادن عملیات بود. بناچار فرمانده محور فرمان ورود به مرداب و عبور از اونو صادر کرد. این اولین بدشانسی ما بود. توی هوای سرد بهمن ،آب مرداب مثل یخ شده بود. سردی آب و هوا و خیس شدن لباس‌ها و پُر شدن پوتین‌ها از آب، مقداری از توان بچه‌ها را تحلیل بُرد و از طرفی با توجه به عُمق آب ،گذر از اون سخت بود. یکی از فرمانده‌هان گفت دست همدیگه رو بگیرید و بلند‌قدها جلوتر قرار بگیرن‌و همدیگه رو بکشونید که زودتر از آب رد شیم. کار بکُندی پیش میرفت وچابکی رو از بچه‌ها گرفته بود. یه جاهایی که عمق آب بیشتر بود بناچار باید با شنا از اون عبور می‌کردیم . با اسلحه و تجهیزات شنا کردن واقعا مشکل بود و تازه بعضی‌هم اصلا شنا بلد نبودند که قوز بالا قوز شده بود و عده‌ای باید به اونا کمک می‌کردند. خلاصه وضعیت داشت نگران‌کننده می‌شد. نهایتا با مقداری تاخیر و با هر زحمت و سختی که بود از مرداب رد شدیم. ادامه دارد✅ 👇 🆔 @pow_ms
💢جهاد تبیین یک عملیات آفندی است💢 یعنی قبل از دشمن شما محتوای صحیح را درست کنید... 🍃 امام خامنه ای: این همه دروغ، خلاف واقع، حرفهای انحرافی، تهمت، برای این است که دشمن برای این ذهنِ فعّال [جوان] محتوا درست کند. اینکه من مدام می‌گویم «جهاد تبیین، جهاد تبیین» برای این است... قبل از اینکه دشمن، محتوای غلط و انحرافی و دروغ درست کند، شما محتوای دارای حقیقت و صحیح را درست کنید. ۱۴۰۱/۸/۱۱ @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر 🌿 💢قسمت:(۶) 💢خون شهید پاکه یا نجس؟💢 پیرمردی خوش سیما و کوشا توی مقر بود، خیلی زحمتکش و دلسوز . همه جور کارای خدماتی و تدارکات تا تخلیه شهدا به پشت جبهه رو انجام می‌داد. روز آخری که اونجا بودیم ، یه لنکروز پر از پیکر پاک شهدا به مقر رسید و نیاز بود پیکرها به ماشین دیگه‌ای منتقل بشه. ساعتی نبود که آمبلانس‌ها و لندکروزها تعدادی شهید و زخمی رو نیارن مقر. دشمن وجب به وجب منطقه رو با گلوله های سنگین توپ و خمپاره شخم می‌زد. پیرمرد بچه‌ها رو صدا زد و تعدادی رفتیم کمکش کنیم. یکی از بچه بسیجیا از من پرسید حاج آقا خون شهید نجسه یا پاک. من گفتم : شهید طهارت معنوی داره ولی خون نجسه فرقی نمی‌کنه خون شهید باشه یا آدمای معمولی. پیرمرد سریع حرف منو قطع کرد گفت نه خون شهید پاکه. می‌خواستم ادامه بدم و دلیل بیارم که به من اشاره کرد چیزی نگم. منم به احترام سن و سالش ساکت شدم و ادامه ندادم. کار که تمام شد منو کناری کشید وگفت: پسرم، اینا جگرگوشه های مردمند و سریع باید تخلیه بشن و بدست خونواده‌ها برسن. معلوم نیست یه وقتی اتفاقی نیفته و دشمن پاتک نکنه و این پیکرها بمونن اینجا. گفتم درسته ولی توی این شرایط نماز خوندن با بدن و لباس خونی ایرادی نداره و باطل نیست. گفت بله ولی بعضی از بچه‌ها احتمال داره احتیاط کنند و وسواس بخرج بدن و از ترس خونی‌شدن لباس و بدنشون تعلل کنند و تاخیر تو کار تخلیه پیکر شهدا صورت بگیره. گفتم حق باشماست. اونجا فهمیدم همه چیز درس خوندن و احکام ظاهری نیست. گاهی مصالحی وجود داره که انسان ناچاره مصلحت‌اندیشی بکنه. بعضی وقتا با خوم فکر می کنم واقعا افرادی که اینجور خدمات رو در جبهه انجام می‌دادند چه اجر و پاداشی پیش خدا داشتند. جهاد همه‌ش اسلحه بِدَست گرفتن و جنگیدن نیست. خیلی‌ها بودن که ارزش کارشون بیشتر از رزمنده‌هایی بود که در خط مقد می‌جنگیدند. اگه زحمات اینا نبود اصلا رزمنده‌ها نمی‌تونستن توی خط مقدم بجنگن و مقاومت بکنن. اون روزا شلمچه کربلای ایران بود و خاکِ جای جای این منطقه با خون شهدا و زخمیا معطر و تزیین شده بود. ای کاش مسئولین قدر این مجاهدتها و خونایی که نهال انقلاب رو بارور کرد و این امانت رو به گردن آنها سپرد، بدونند و به پاس آن مجاهدتا و خون‌ها، بجای نزاع‌های مخرب و مال‌اندوزی و چسبیدن به کرسی‌های ریاست، صادقانه به این ملت شریف و نجیب خدمت کنند و نزارن کمر مردم زیر بار گرونی و تورم شکسته بشه. 📝 این قصه ادامه دارد✅ 👇 🆔‌ @pow_rs
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت (۷): 💢کوله پشتی آتشین💢 در طول مسیر پیشروی گاهی ترکشِ گلوله‌های بی هدفِ توپ و خمپاره دشمن موجب زخمی شدن تعدادی از بچه‌ها می‌شد که البته تاثیری در ادامه پیشروی نداشت. نم‌نمک و بی‌سر و صدا خودمون رو به خط اول دشمن نزدیک کردیم و پشت کانال آب مستقر شدیم. از کناره کانال تا خاکریز کمتر از پنجاه متر بود. دقایقی رو پشت کانال زمین‌گیر شدیم و منتظر موندیم شاید الوارها به دادمون برسن و بتونن برای عبور از روی کانال کمکمون کنن و برای بار دوم وارد آب نشیم ولی بازم نشد و خبری از الوار نبود. هر لحظه احتمال داشت دشمن متوجه حضور ما بشه و عملیات لو بره. با مایوس شدن فرمانده محور از رسیدن الوار فرمان عبور از کانال و حمله به خاکریز صادر شد. باید برای بار دوم به آب می‌زدیم و با سرعت خودمون رو به خاکریز می‌رسوندیم. هنوز دشمن متوجه حضور ما در منطقه نشده بود. تعدادی از بچه‌ها با کمک هم از کانال عبور کردن و منتظر موندند تا بقیه بچه‌ها هم برسن و با شعار الله اکبر به خط بزنیم. هنوز اکثر بچه‌ها پشت کانال بودند که در همین اثنا یه خمپاره ۶۰ نزدیک یکی از کمک آرپی‌چی زنها منفجر شد و یکی از ترکشهاش خورد توی خرج گلوله‌ی آرپی‌چی و آتیش گرفت. طفلکی که میون شعله‌ها میسوخت، ناخوداگاه شروع کردن فریاد زدن. شعله آتیش و فریاد اون رزمنده که داشت زنده زنده کباب می‌شد ، دشمن رو متوجه ما کرد و قبل از اینکه ما دست به اسلحه ببریم و درگیر بشیم ، اونا با تمام قوا بسمت ما شلیک کردند. صدها آرپی‌چی و تیربار همزمان بچه‌ها رو هدف گرفتند و از همه عجیب‌تر تیربارهای چهارلول و پدافندهای ضد هوایی بود که برای مقابله با هواپیما و هلی‌کوپتر از اونا استفاده می‌شد، ولی از ترس عملیات‌های پی‌در‌پی ایران اونا رو پشت خاکریز مستقر کرده بودن و مثل بارون سرِ بچه‌ها گلوله میریختن . این اولین باری بود که می‌دیدم از پدافند هوایی برای جنگ زمینی استفاده میشه. ما هنوز خودمونو جمع و جور نکرده بودیم و سی چِهل متری با خاکریز فاصله داشتیم و تعدادی از بچه‌ها داخل کانال آب گیر افتاده بودن. لبه کانال بشدت لجنی و لیز بود و بالا اومدن از اون بدون کمک یکی دیگه خیلی سخت بود. تا یکی می‌خواست سرشو بلند کنه و بیاد بیرون می‌زدنش و میفتاد توی آب. همزمان با آتیش‌باری سنگین عراقیا، تلاش کردیم با عبور از کانال به کمک بچه‌ها بریم که زیر آتش دشمن زمین‌گیر شدیم و چند نفر از بچه‌ها گلوله خوردند و به شهادت رسیدند و بقیه داخل کانال آب گیر افتادیم. نه راه پیشروی بود و نه حتی برگشتن. در هر حال عراقی‌ها می‌دیدن و می زدن. تعدادی همینجوری گلوله خوردن و توی آب شهید شدن. همه داشتن قتل عام می‌شدن، تلاش‌ها بی نتیجه بود. چند نفر بیشتر سالم نبودیم اکثرا به شهادت رسیدند و تعدادی هم داخل کانال آب و زمین‌های دو طرف کانال زخمی شده بودند. دشمن منطقه رو با منورهای خوشه‌ای مثل روز روشن کرده بود و کوچکترین تحرکی را زیر نظر داشت. حتی مجروحانی که خوابیده تلاش می‌کردن فاصلشونو با خاکریز دشمن زیاد کنن و خوشونو به عقب بکشند رو با دوشکا و پدافند زیر رگبار شدید می‌گرفتن و سوراخ سوراخ می کردند. کافی بود از اون فاصله نزدیک یه گلوله دوشکا به کسی بخوره تا در دم جان بده. حتی می‌دیدم زخمی‌ها رو با آرپی‌جی هدف قرار می‌دن و می‌زنن و بدنشون متلاشی می‌شد. توپخانه ایرانم چون می‌دونست ما نزدیک خاکریز هستیم نمی‌تونست کاری بکنه و خاکریز عراق کاملا امن و آرام بود و اطراف ما جهنمی از دود و آتیش . این قصه ادامه دارد✅ 👇 🆔 @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵اردوگاه مفقودالاثرها🌿 قسمت:(۸) 💢در میان آب و آتیش💢 جنگ یه طرفه شده بود. اونا با تمام امکانات پیشرفته می‌زدن و پشت خاکریز مسقر بودن و ما با چند تا کلاش و آرپی‌چی و تیربارِ گرینف، در دشتِ باز بدون جان‌پناه باید با اونا می‌جنگیدیم. خیلی زود بچه‌ها قیچی شدند و کاری از پیش نرفت. ناگفته نمونه که عملیات اون شب یه تک محدود بود. هدف از عملیات فقط فتح یک خاکریز و عقب راندن دشمن از اون بود. از اینجور عملیات‌ها اکثر شبها انجام می‌شد. گاهی پیروز بود و گاهی هم مثل عملیاتِ ما شکست می‌خورد. این بمعنای شکست در کل عملیات کربلای پنج نبود. بعد از ساعتی، تک و توک نیروهای باقیمونده مجروح شده بودن و کاری از دستشون برنمیومد. دقیقا نمیدونم چند گردان در اون شب وارد عمل شد ، ولی اجمالا از تعدادی که حرکت کردیم معلوم بود که در محور ما دو سه گردان بیشتر شرکت نبودند و از هر گُردان‌هم فقط دو دسته یا یه گروهان شرکت داشت و بقیه پشتیبان بودند که اگه ما خاکریزو گرفتیم اونا بیان مستقر بشن و ما برگردیم. همواره جنگ دو رویه داره و آن شب رویِ خودشو به ما نشون نداد و ما هم کاری از دستمون برنیومد و شرمنده امام و ملت شدیم. در اون شب پر خاطره عراقی‌ها بر ما پیروز شدند و دستور عقب‌نشینی داده شد. با هر زحمتی که بود خودمو به لبه کانال رسوندم ، دیدم خبری نیست. بچه‌ها همه شهید شده بودن و بعثی‌ها اومده بودن روی خاکریز و تفنگ‌هاشونو رو دست بلند کرده بودن شادی می‌کردن و می‌رقصیدن و با هم شعار می‌دادن که من فقط «هله بیک هله صدام حسین هله» رو متوجه شدم. وظیفه عقب‌نشینی بود. از تلاش برای بالاآمدن و رفتن سمت دشمن دست برداشتم و سعی کردم عرض کانال رو طی کنم و از اون طرف سمت ایران به هر صورتی شده از آب دربیام و برگردم خاکریز خودمون. چند دقیقه بود که توی آب سردِ کانال بودم و دست‌خام یخ زده بود. دیگه قدرت نگهداشتن کلاشو نداشتم و بیحس شده بودن. اسلحه از دستم افتاد و رفت ته آب. ولی هنوز زخمی نشده بودم. یه ترکش ریز به ران پای چپم خورده بود که زیاد مهم نبود. یکی از بچه‌ها تیر خورده بود توی مچ دستش و داشت غرق می‌شد، تقاضای کمک کرد با دستِ چپم دستشو گرفتم و با دست راست‌شناکنان اونو به لبه کانال رسوندم. داشتم بر می‌گشتم که چشمم به رزمنده دیگه‌ای افتاد که در آب غوطه ور بود .کمکش کردم، اونم روحیه گرفت و به لبه کانال رسید. این دو نفر نجات پیدا کردن یا در ادامه شهید شدن را نمی‌دونم، وظیفه من تو اون شرایط بحرانی که شنا بلد بودم کمک به اونا بود و بقیه کار با خدا بود. از گروهان ما دو دسته در عملیات شرکت کرد که کاملا متلاشی شدند. از یگانای مجاور بی‌خبر بودم و نمی‌دونستم چه بر سر اونا اومد. بعد از آزادی متوجه شدم که اون شب از حدود ۵۰ نفری که از گروهان ما به خط زده بودیم فقط چهار نفر زنده برگشته بودن و بقیه همه شهید شدن که اکثرا پیکرهاشون جا موند. ویه نفر همون شبِ عملیات اسیر شده بود که بعدا آزاد شد. ادامه دارد.✅ @pow_ms
بسمه‌تعالی قابل توجه مخاطبین عزیز کانال جهاد تبیین. چند روز گذشته بعلت برخی مشغله‌ها، کانال فعالیت چندانی نداشت، اما در روزهای آینده به امید خدا هم ادامه را خواهیم داشت و هم به تناسب مسائل روز‌ تحلیل‌های سیاسی تقدیم خواهد شد. با احترام مدیر کانال جهاد تبیین
💢 جهاد تبیین/بایدها و نبایدها💢 قسمت اول: 📝 محمد سلطانی تبیین به معنای روشنگری و نشان دادن راه صحیح است. در واقع تبیین دادن چراغ به دست کسانی که در تاریکی شب نمی‌تواند راه را تشخیص دهند. این تاریکی ناشی از تحریف و شبهه است که راه‌های متعدد و شبیه به راه درست و حق را در مقابل رهپویان گشوده و رهرو را دچار سردرگمی و اشتباه می‌نماید. 🔻تبیین در مقابل تحریف تحریف قرائت نادرست و روایتگریِ ناصحیح از وقایع و مسائل استکه عمدتا آگاهانه و با اغراض پوشاندن حقیقت و گمراه کردن مردم صورت می‌گیرد، در مقابل تحریف، تبیین قرار دارد که گزارشگری صحیح، مبتنی بر حقیقت و مطابق با واقعیت به قصد هدایت و رستگاری جامعه است. اصول جهاد تبیین: جهاد تبیین بر اصولی استوار است که به دو بخش تقسیم می‌شود اصول دینی و الهی جهاد تببین و اصول فنی. اصول دینی عبارتند از: 🔻۱. اصل تکلیفی به این معنا که جهاد تبیین یک فریضه و تکلیف شرعی است که بر همگان به فراخور توانمندی و تخصص آنها عینا واجب است و با انجام آن توسط دیگران از سایر مکلفین ساقط نمی‌گردد. 🔻۲.اصل ابلاغ رسالت تبیین بعنوان تبلیغ و ابلاغ رسالت الهی که سرلوحه کار انبیاء، ائمه و علمای دین بوده و انجام این رسالت الهی به اندازه ظرفیت و توان مسلمانان بر همه لازم است. 🔻۳.اصل نظارت همگانی تبیین به عنوان نظارت همگانی و امر بمعروف و نهی از منکر به منظور اشاعه معروف و پیشگیری و مبارزه با منکر در سطح جامعه.همچنین نظارت همگانی مردم بر حکومت و آحاد جامعه 🔻بخش دوم: اصول فنی جهاد تبیین ۱. اصل مهارت‌آموزی یکی از اصول فنی جهاد تبیین لزوم مهارت آموزي و کسب دانش لازم برای موفقیت در وظیفه جهادگری است. جهادگر تبیین همواره باید به روز(آبدیت) بوده و توانمندی حل مسائل، تبیین و اقناع‌سازی مخاطب را داشته باشد و از کسب مهارت بیشتر باز نماند. 🔻۲. اصل اشراف اطلاعاتی. لازمه اشراف اطلاعاتی، دارا بودن روحیه کنکاش، تحقیق و ریزبینی و تیزبینی در مسائل و پدیده‌هاست. جهادگر تبیین باید بر جنبه‌های مختلف موضوع، صحت و سقم آن، اعتبار منابع و استنادات لازم آگاهی و اشراف کامل داشته باشد. 🔻۳. اصل اولویت‌بندی تبیین به عنوان یک امر مقدس باید اولویت‌بندی شود. پرداختن به امور مهم‌تر و مشغول نشدن به امور بی‌اهمیت و یا کم اهمیت از اصول فنی جهاد تبیین است و لازم است جهادگر انرژی و توان خود را صرف تبیین امورِ با اولویت بالا و مورد نیاز فوری جامعه بنماید. 🔻۴. اصل تمرکز اصل تمرکز به معنای پرداختن به اصل موضوع و اجتناب از این شاخه به آن شاخه پریدن و امور حاشیه‌ای است. جهادگر تبیین باید موضوعات مهم را بشناسد و بر آنها تمرکز نموده و تا مرحله پذیرش و اقناع مخاطب و بصورت مستند و کلام لین و تاثیرگذار بکوشد. @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت: (۹) 💢 در میان زمین و هوا 💢☁️ در ادامه ماجرا تصمیم گرفتم هر جوری شده از داخل کانال بیام بیرون و به سمت منطقه خودی حرکت کنم. ، کناره کانال بشدت لیز بود، چند بار تلاش کردم بیام بالا، ولی هر بار سُر می‌خوردم و میفتادم توی آب. بالاخره هر دو دستم را در کناره کانال توی گل و لجن فرو بردم و با پا خودمو به سمت بیرون پرتاپ کردم. پاهام هوا بود که یکی از بعثیا منو دید و یه رگبار سمتم شلیک کرد. یه گلوله به ساق پا و یکی دیگه به پنجه پا و انگشت سبابه‌ی پای چپم خورد و افتادم روی زمین. گل بود بهسبزه بود به نیز آراسته شد. خودم از سرما و خستگی جون نداشتم تکان بخورم، حالا پای لنگ و خونریزی هم اضافه شد. دیگه با این وضعیت مطمئن شدم بصره رو یه تنه فتح می‌کنم. اونا اول فکر کردن کشته شدم و رگبار قطع شد و به رقص و پایکوبی خودشون ادامه دادن. یه خورده که تکان خوردم ، شدم زنگ تفریحشون. تا تکان می‌خوردم با انواع سلاح‌ها، بطرفم شلیک می‌کردن. بخاطر تنوع چند تا آرپی‌چی هم زدند که از بالای سرم رد شدن. منطقه رو با منور مثل روز روشن کرده بودن. همش از این می‌ترسیدم که یه کماندو بفرستن این ور کانال و سرمو از بدن جدا کنه. زیاد شنیده بودم عراقیا شبانه اسیر نمی‌گیرن و در برخی از عملیات‌ها کماندوها رو فرستاده بودن سراغ مجروحین و سرشونو بریده بودن. با هر کوچکترین تکانی که می‌خوردم اونا جری‌تر می‌شدن و می‌فهمیدن هنوز زنده هستم و اطرافمو تبدیل به جهنمی از آتیش می‌کردن. منم هر بار چَند دقیقه کاملا بدون حرکت می‌موندم که فکر کنن کشته شدم و دست از سرم بردارن. چشمم به تنه نخلی افتاد که چند متر اون طرف‌تر افتاده بود. به هر جون‌کندن و یواش یواش سینه خیز رفتن خودمو به پشت نخل رسوندم و چند دقیقه‌ای از آتیش دشمن در امون موندم. از زخمهام خون می‌اومد، بدنم یخ زده بود و کم‌کم تِشنه‌م شد. نگاهی به اطراف کردم تعدادی از بچه‌ها بشدت زخمی شده بودن و توان حرکت نداشتن و حضرت زهرا و اباعبدالله رو صدا می‌زدن. بهشون گفتم بچه‌ها هر کدوم می‌تونید آروم آروم با سینه‌خیز به سمت خاکریز خودمون حرکت کنید، اینجا بمونید میان سراغتون و شهید یا اسیر می‌شید. ولی هیچکدوم توان حرکت نداشتن و همونجا جا موندند و مظلومانه شهید شدند و سالها پیکرای پاکشون توی کربلای شلمچه موند. دو سه ساعت از نیمه شب گذشته بود. کمی که پشت نخل استراحت کردم با زحمت فراوون و زیرِ دید مستقیم دشمن و آتیشباری سنگین، تونستم مقداری از خاکریز فاصله بگیرم. فقط خدا میدونه اونا چند گلوله آرپی‌چی و چقدر فشنگ حرومم کردند.با هر بار سینه‌خیز رفتن خونریزی شدت می‌گرفت و بیحال می‌شدم. همه‌ی وسایلم توی آب افتاده بود و چیزی برای بستن زخمها نداشتم.حتی اگه باند و امکاناتی هم بود در اون شرایط امکان استفاده کردن ازشون نداشتم. ادامه دارد✅ 🆔 @pow_ms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ایران اسلامی در ۱۷ آذر میزبان ۱۰۰ لاله مهاجر💢 پیکر پاک ۱۰۰ شهید دوران دفاع مقدس از طریق اروندرود به کشور بازخواهد گشت فرمانده کمیته جستجوی مفقودان ستاد کل نیروهای مسلح: 🔹پیکر پاک این شهیدان والامقام در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس در محدوده استان‌های میسان و بصره در جنوب شرق عراق کشف شده است که روز پنجشنبه ۱۷ آذر از طریق آبراه بین المللی اروند و از طریق بندر آبادان وارد کشور خواهند شد. @pow_ms
💢 افول اخلاق و عفت در رژیم سفاک سعودی با ترویج همجنس‌بازی 💢 📌 سعودی در کمتر از یک سال از صف مخالفان همجنس‌بازی به جرگه حامیان آن پیوست! 🔸 در دسامبر 2021 و تنها در حدود یک سال پیش مقامات سعودی با انتقاد از قطعنامه سازمان ملل در مورد حقوق همجنس‌بازان تاکید کردند اجازه عرضه محصولاتی که مخالف فطرت سالم انسانی باشد را در عربستان نمی‌دهد و در صورت مشاهده این گونه محصولات آنها را از بازار جمع آوری خواهد کرد. 🔸 چند روز پس از این بیانیه وزارت بازرگانی سعودی اعلام کرد که تیم‌های نظارتی این وزراتخانه با کنترل اماکن تجاری در سراسر کشور، با عرضه هرگونه کالا یا محصولی که حاوی آرم‌، نوشته‌، رنگ‌، تصویر یا نماد مخالف فطرت پاک و اخلاق عمومی باشد، برخورد کرده و علاوه بر ضبط کالا مجازات قانونی را درباره آنان اعمال خواهد کرد. 🔸 در همین رابطه عبدالله المعلمی نماینده سعودی در سازمان ملل، نیز گفته بود، سعودی و سایر کشورهای برادر و دوست تلاش کردند با بررسی متن قطعنامه بخش مرتبط با همجنس‌بازان را لغو کنند. 🔸 در آوریل سال جاری میلادی نیز سعودی در موضعی ضد همجنس‌بازی از شرکت دیزنی خواسته بود نشانه های مربوط به همجنس‌بازی را از فیلم "Doctor Strange in the Multiverse of Madness" حذف کند تا این فیلم قابلیت نمایش در عربستان را داشته باشد. 🔸 علاوه بر این عبدالعزیز آل الشیخ رئیس هیئت کبار علما و مفتی سعودی نیز همجنس‌بازی را زشت ترین جنایت خوانده بود. 🔸 اما اکنون و با گذشت کمتر از یک سال از موضع گیری عادل‌الجبیر در سازمان ملل علیه همجنس‌بازی شاهد این هستیم که قرار است در جشنواره فیلم دریای سرخ فیلم هایی اکران شود که موضوع آن زندگی همجنس‌بازان و ترویج چنین گرایش هایی در عربستان است. 🔸 نکته قابل تامل اینکه گاردین به نقل از مدیر برگزاری جشنواره نوشت، هتل ریتز کارلتون جده که محل استقرار کارگردانان، بازیگران و عوامل تهیه اینگونه فیلم ها هستند از اجرای قوانین سعودی مستثنی شده و کسی اجازه بازخواست آنان را طبق قوانین جاری کشور ندارد! @pow_ms
💢به دستور میرزا آتش می‌زنند!💢 ۱۰۱ سال از شهادت میرزا کوچک‌خان گذشت. یک قهرمان ملی که سالها علیه استعمار انگلیس مبارزه کرد و غریبانه به شهادت رسید، اما مظلومیت او از شهادتش بزرگتر بود. در عهد میرزاکوچک‌خان عمله‌های ظلم جای شهید و جلاد را عوض کردند. 🔻میرزا قربانی دسیسه روس و انگلیس شد، در سرما یخ زد، وقتی سرش را بریدند خون فوران نکرد، بدن در سرما کاملا یخ زده بود، پیش از اینکه سرش را جدا کنند او از این جهان رخت بسته بود، درد کشیده بود، کیلومترها گائوک را به دوش کشید، از این دهات به آن دهات، در جنگل، بدون غذا راه می‌رفت. 🔻هرجا که به او پناه می‌دادند اگر قزاق‌ها و قشون رضاخان می‌فهمیدند، آنجا را آتش می‌زدند تا کسی جرات نداشته باشد به کوچک خان یاری برساند. آن اوایل برای تخریب میرزا، انگلیسی ها "گروهی راه انداختند تا روستاییان را شبانه غارت کنند، انبار برنج را بسوزانند، بعد که رعیت بی پناه معترض و عصبانی می‌شد، می‌گفتند بدستور میرزا آتش می‌زنند! چیزی شبیه به همان جمله: "کار خودشونه؟" عجب سلاح بُرنده ایست این جنگ روانی! می‌تواند قهرمان را خائن می‌تواند وطن دوست را وطن فروش می‌تواند مقتول را قاتل می‌تواند انسان شریف را بی شرف می‌تواند مظلوم را ظالم معرفی کند، عجب سلاح پر دردی است این جنگ روانی! @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵اردوگاه مفقودالاثرها 🌿 قسمت: (۱۰) 💢سه شبانه روز در میان آتش ایران و عراق🔥 در فواصل نامنظم از هوش می‌رفتم و چند لحظه بعد با صدای انفجاری مهیب و پاشیده شدن گِل و لای روی صورتم دوباره بهوش میومدم و تلاش و حرکتم رو برای رهایی از مهلکه و رسیدن به خاکریزِ خودی ادامه می‌دادم. در ساعت اول هر حرکت جزئی من در دید مستقیم دشمن بود و توفانی از تیر و آرپی‌چی به سمتم روانه می شد و عجیب این بود که در این فاصله کوتاه چطور آبکش نشدم. شاید توسل به معصومین علیهم السلام و تنه نخلای افتاده بر زمین و در یه کلمه مشیت الهی بر زنده موندنم بود. حالا از همه ی مسائل که بگذریم ، تعجب من اینه که مگه نمی‌دونستن من روحانی گُردانم ، چطور جرات می کردن بسمت روحانیت شلیک کنن؟! بقول سریالای کره ای می‌خواستم بگم چطور جرات می‌کنید در مقابل روحانیت بایستید؟ 😉 صدای توپ و خمپاره‌ها اجازه نمی‌داد صِدام بهشون برسه ! بشین بابا سرِ جات بپا نیان سرتو بکنن ، ببرن پشت خاکریز باهاش فوتبال بکنن ! از بین مجروحین تنها کسی بودم که زخم کمتری داشتم و تونسته بودم مقداری خودمو دور کنم. گاهی نگاهی به پشت سر می‌کردم ببینم از اونا کسی تونسته خودشو بکشونه سمت ایران یا نه، ولی متاسفانه خبری نبود. قدم بقدم و لاک‌پشت‌وار از دشمن دور می‌شدم و امیدوار بودم با ادامه این روند، اگه خدا یاری کنه بتونم همون شب خودمو به خط برسونم. نیزارهای کوتاه هم گاهی به مددم میومدند و لحظاتی لابلای اونا قایم می‌شدم و نفسی چاق می‌کردم. حالا دیگه از حجم مُنورها کاسته شده بود و شاید از خط دشمن صد متری فاصله گرفته بودم و در دید مستقیم نبودم. البته شب اینجوری بود ، قضیه روز فرق می‌کرد. لحظات و ساعات به سختی و کندی سپری می‌شد و سستی بدن، سرما ؛ خونریزی و عطش مثل سپاه ابرهه از هر سو به سَمتم هجوم اورده بودن. بادگیرِ تنم تکه‌تکه شده و هر چند متر تکه‌ای از اون جدا می‌شد و پشت سرم جا میموند. با پاره شدن بادگیر سرما تا مغز استخونم نفوذ می‌کرد و مانع می‌شد که بتونم حرکت ثمربخشی انجام بدم. تلاش و جون‌کندنم برای برگشت با بی‌هوشی‌های پی‌در‌پی خنثی می‌شد. بدنم سنگین شده بود و نای حرکت نداشتم. من بودم و یه دنیا تنهایی و بی‌کسی. بعد از ساعت‌ها تلاش، کم‌کم سپیده صبح پیدا شد. با زحمت و بدون وضو و درازکش و در حالیکه صورتم روی شوره‌زار نمناک منطقه بود، نماز صبحمو خوندم. نگاهی به اطراف کردم. جز نخلای سوخته ؛ جنازه‌های متلاشی شده؛ سیم خاردار و ترکش‌های فراوون که هر جا ریخته بودند و نیزارهای کم پشت، چیزی دیده نمی‌شد. خبری از آدمیزادِ زنده نبود. تا چشم کار می‌کرد و گوش می‌شنید جنگ‌افزارهای بی‌جانی بودند که غرش کنان در پی بی‌جان کردن انسان بودند و بس. ادامه دارد✅ 🆔 @pow_ms👈عضویت