eitaa logo
بنیاد بین المللی غدیر قزوین
2.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
179 فایل
﷽ 💠کانال بنیاد بین المللی غدیر استان قزوین ویژه اطلاع رسانی ⁦✍️⁩ #مسابقات_ملی_کتابخوانی⁦ ⁦✍️⁩ #کلاس_های_نهج_البلاغه ⁦✍️⁩ #اخبار_غدیری_و_بازتاب_خبری به دوستداران خدمت به مکتب اهل بیت(ع) ارتباط با ادمین و مسئول تبادل و تبلیغات https://eitaa.com/Hosein7174
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از منجي دلها
📝 جوان ایرانی در فرانسه ✏️جوانی تا صدای را شنید از راننده اتوبوس خواست تا همان وسط برای نماز اول وقت نگه دارد، راننده اول قبول نکرد، اما و خواهش‌های جوان پاهای او را از پدال گاز به ترمز داد. بعد از نماز به او گفتم: آقا چه اصراری بود که حتماً بخوانی. می‌رفتیم جلوتر، هم رستوران بود هم نمازخانه. ✏️جوان تکانی خورد و گفت: ؛ من داده ام که نماز را اول وقت بخوانم. با تعجب گفتم: به چه کسی قول داده‌ای که این قدر است؟ ✏️گفت: من در ، پایتخت فرانسه درس می‌خواندم، اما منزلی که گرفته بودم یک ساعت دورتر از پاریس بود صبح‌ها با یک ماشین عمومی می‌آمدم و عصرها برمی‌گشتم خیلی هم نماز نبودم چهار سال درس خواندم، روز آخر که برای گرفتن بود فرا رسید و من عازم پاریس شدم، اما در راه ماشین شد راننده هر کاری کرد ماشین روشن نشد سراسر وجودم را گرفته بود؛ اگر به این امتحان نمی‌رسیدم یک سال دیگر باید می‌خواندم یک دفعه یاد علیه السلام افتادم؛ در آن به ایشان گفتم: آقا جان اگر اینجا به من برسی و به امتحانم برسم، می دهم همیشه را اول وقت بخوانم. ✏️بعد از چند لحظه سمت راننده رفت و با زبان فرانسوی محلی از راننده خواست تا ماشین را او کند... تا دستی به موتور ماشین زد ماشین روشن شد و من و مسافران دیگر سوار شدیم که به کارمان برسیم بعد آقا به داخل ماشین کرد و به زبان فارسی به من فرمود: آقا و به پشت ماشین رفت. من و مبهوت از ماشین پیاده شدم ولی را ندیدم. 🌐 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄🌷 https://eitaa.com/monji_delha ♡ ‌ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
هدایت شده از حسین مظفری
📜 روایتی خواندنی از تشرف آیت‌الله شیخ عبدالنبی عراقی به محضر امام زمان (عج) 🔅 مرحوم آیت‌الله از بزرگان در زمان مرحوم آیت‌الله بودند، ایشان مشتاق می‌شود تشرفی به محضر (عج) داشته باشد، خدمت یکی از می‌رسد و از او ذکری می‌گیرد تا به این ترتیب توفیق تشرف پیدا کند، آن ولی خدا هم به ایشان می‌گوید به اطراف برو و این را بگو، ان‌شاءالله تشرف حاصل می‌شود. ▫️ ایشان به اطراف مسجد سهله رفته و مشغول انجام آن عمل و گفتن آن ذکر خاص می‌شود، همان طور که مشغول بود دید دستی به شانه‌اش خورد، برگشت و دید یک آقای ناشناسی به او گفت آشیخ عبدالنبی با من کاری داشتی؟ ایشان گفت نه با شما کاری نداشتم، آن آقای ناشناس فرمود آشیخ عبدالنبی ظاهرا با من کاری داشتی! ایشان گفت نه آقا با شما کاری ندارم، آن آقای ناشناس هم وقتی شرایط را این گونه دید رفت. 🔸 آشیخ عبدالنبی پس از لحظاتی به خودش آمد و گفت این آقا که بود که مرا به اسم صدا زد و فرمود با من کاری داشتی؟ من به اینجا آمده بودم تا به محضر امام زمان (عج) مشرف شوم، نکند این آقای ناشناس خود حضرت بود؟ 🔹 سریع بلند شد و از آنجا که آن آقا هنوز در زاویه دید ایشان بود، به‌دنبال او رفت، شیخ عبدالنبی می‌گوید من دوان دوان می‌رفتم، آن آقا با طمأنینه حرکت می‌کرد، اما من هر چقدر می‌دویدم به ایشان نمی‌رسیدم، قرائن و شواهد نشان می‌داد که ایشان خود حضرت هستند. ▪️ این آقا با فاصله از مسجد سهله وارد بیابانی شد، خانه‌ای در آن بود، ایشان وارد آن منزل شد، من هم با فاصله چند دقیقه خودم را به آن منزل رساندم و در زدم، دیدم یک در را باز کرد، به او گفتم می‌خواهم خدمت آقا مشرف شوم، پیرمرد گفت صبر کن اجازه بگیرم، به داخل منزل رفت و پس از چند ثانیه آمد و گفت بفرمایید داخل، آقا اجازه فرمودند. 🔅 شیخ عبدالنبی می‌گوید وارد منزل شدم و دیدم حضرت نشسته‌اند، آنقدر مرا گرفته بود و فضا سنگین بود که اصلا نتوانستم صحبت کنم، نه تنها نمی‌توانستم صحبت کنم، بلکه را که پیشاپیش آماده کرده بودم تا از حضرت بپرسم نیز از ذهنم رفته بود، چند دقیقه نشستم و چون فضا بسیار سنگین بود، اجازه خواستم مرخص شوم، آقا هم اجازه دادند، به محض اینکه پایم را از منزل بیرون گذاشتم فضا سبک شد و من سؤالاتم را به خاطر آوردم. ▫️ سریع برگشتم و در زدم، همان پیرمرد در را باز کرد، به او گفتم من سؤالاتم را به خاطر آوردم، می‌خواهم یک بار دیگر مشرف شوم و آن‌ها را از حضرت بپرسم، پیرمرد گفت آقا تشریف بردند، من سریع گفتم پیرمرد نگو، من همین الان از اینجا بیرون آمدم، وقتی این را گفتم پیرمرد گفت اگر من دروغ می‌گفتم بیست سال این در نمی‌شدم، من وقتی این را شنیدم متوجه اشتباهم شدم و از ایشان معذرت‌خواهی کردم. 🔸 پیرمرد گفت آقا تشریف برده‌اند اما ایشان حضور دارند، اگر سؤالی دارید می‌توانید از ایشان بپرسید، من نایب حضرت را هم مغتنم شمردم و وارد منزل شدم، دیدم همان جایی که آقا امام زمان (عج) نشسته بود، آیت‌الله که بود، نشسته است. 🔹 آشیخ عبدالنبی می‌گوید دیدم آیت‌الله آسید ابوالحسن اصفهانی نشسته‌اند، به ایشان سلام کردم و گفتم چند سؤال داشتم که می‌خواستم بپرسم، ایشان فرمود بفرمایید، سؤالاتم را پرسیدم و ایشان به تفصیل پاسخ دادند، خداحافظی کردم و بیرون آمدم، با خودم گفتم آسید ابوالحسن اصفهانی این وقت روز باید در نجف در بیت خودشان باشند، آیا (عج) ایشان بود؟ اکنون سریع به نجف به بیت آسید ابوالحسن اصفهانی می‌روم تا ببینم ماجرا از چه قرار است. ▪️ دوان دوان خودم را به رساندم، مستقیم به بیت رفتم، وارد منزل شدم و دیدم ایشان نشسته‌اند و پاسخگوی سؤالات مردم هستند، چیزی به روی خودم نیاوردم، گفتم چند سؤال از شما داشتم، ایشان فرمود بفرمایید، همان سؤالات را پرسیدم و همان پاسخ‌ها را دریافت کردم، من باز هم چیزی به روی خودم نیاوردم، اما ایشان فرمودند آشیخ عبدالنبی حالا باورت شد یا نه؟ عرض کردم بله آقا. 🔅 علاوه بر اینکه و ارتباط خاصی با امام زمان (عج) دارند، برخی هم توفیق پیدا می‌کنند در محضر امام زمانشان خدمت کنند، این‌ها همان کسانی‌اند که و بوده و عمری و بوده‌اند تا گناه نکنند، چشم بر هم بگذاریم دنیا تمام می‌شود، خوش به سعادت کسانی که عمر دنیوی‌شان را در بندگی خدا طی می‌کنند و با سرافرازی از این دنیا می‌روند. 📝 | (ع) | ۱۷ مردادماه ۱۴۰۴ ✅ https://eitaa.com/joinchat/3519611638C2e8ffc5f61