eitaa logo
به رنگ مهدویت🎨
1.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
211 فایل
کانون مهدویت زمینه سازان ظهور حضرت مهدی ع ✅برگزاری دوره‌های مهدویت ✅دعای ندبه آنلاین ✅پرسش و پاسخ مهدوی لینک حمایت مالی: https://zarinp.al/qaeb12 شماره ۶۰۳۷۹۹۱۶۴۲۶۳۱۵۶۲ به نام فاطمه کره‌جانی ارسال پرسش‌های مهدوی با ما در ارتباط باشید @Mahdaviat_admin313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 هدایت در دوران غیبت کبری 🔵 امام هادی علیه السلام فرمودند: 🌕 اگر نبودند کساني از علما که بعد از غيبت قائم شما (عجّل اللَّه فرجه الشريف) به او دعوت کنند و بر او دلالت نمايند، از دين او با دلايل خداوند دفاع کنند، و بندگان ضعيف خداوند را از دام‏های ابليس و سرکشان او رها سازند، و از شبکه ‏هاي ناصبيان خلاص نمايند، [اگر اينان نبودند] هيچ کس نمی ‏ماند مگر اين‏که از دين خدا بر می‏ گشت، ولی اينان هستند که زمام دل‏ هاي شيعيان ضعيف را به دست می ‏گيرند، همچنان که ناخدای کشتی سکّان آن را در دست دارد، آنان برترين کسان نزد خدای عزّ و جلّ مي ‏باشند. 📚 مکیال المکارم ج ۲ ص ۳۳۰ بحار الانوار ج ۲ ص ۶ ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ لینک کانال در ایتا👇 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─ @kanoon_Mahdaviat313 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت جامعه کبیره - میثم مطیعی.mp3
30.2M
📝زیارت جامعه کبیره 🎤حاج میثم مطیعی به نیت ظهور (عج) زیارت جامعه کبیره می خوانیم ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ لینک کانال در ایتا👇 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─ @kanoon_Mahdaviat313 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ هوا تاریک شده بود. سوز سردی💨 می وزید و تا عمق استخوان نفوذ می کرد. مرد هر چه تقلا کرد، نتوانست خود را به قافله برساند. هر لحظه برف سنگین تر می بارید.🌨 سیّد احمد سرش را که برگرداند، باغی دید که باغبانش مشغول ریختن برف از روی درختان بود. او چشمانش را با دست مالید، با خودش گفت: حتماً خواب می بینم، آخر اینجا کجا و این باغ کجا.😳 لحظه ای گذشت، باغبان آرام سمت سیّد احمد آمد و گفت: تو کیستی؟ سیّد که نور امیدی⚡️ در دلش درخشید، با صدایی لرزان جواب داد: من از دوستانم جا مانده ام و راه را بلد نیستم. می شود راه را به من بگویید؟ باغبان رو به سیّد کرد و به زبان فارسی گفت: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. ساعاتی گذشت، سیّد احمد نافله اش را تمام کرد. مرد دوباره آمد و گفت: تو هنوز نرفتی؟🤔 سیّد احمد رشتی جواب داد: والله راه را بلد نیستم، چگونه بروم.😓 ـ پس جامعه بخوان، مرد این را گفت و رفت. سیّد با خودش گفت: آخر من که زیارت جامعه را حفظ نیستم، حالا چه کنم؟، در این فکر بود که انگار ندایی از درونش کلمات زیارت را به یادش می آورد. هر جمله ای که می خواند، جمله ی بعد به خاطرش می آمد. سیّد احمد زیارت جامعه کبیره را هم خواند و باز مرد آمد و گفت: تو نرفتی، هنوز اینجا هستی؟ سیّد دیگر طاقت نیاورد... 👈 ادامه دارد... ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ لینک کانال در ایتا👇 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─ eitaa.com/Kanoon_Mahdaviat313 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 اے صاحب ایام بگو پس تو ڪجایے ؟ ڪے مےشود اے دوسٺ ڪنے جلوه نمایے از هر ڪہ سراغ شب وصل تو گرفتم گفتند قرار اسٺ ڪہ یڪ جمعہ بیایے ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ لینک کانال در ایتا👇 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─ @kanoon_Mahdaviat313 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 مداومِ ظهور 💚 🌺 یکی از وظایف شیعیان، این است که باید پیوسته منتظر ظهور حضرت امام مهدی (عج) باشند و هر لحظه خودشان را برای آن روز بزرگ آماده کنند. خدا در قرآن هدف از خلقت انسان را عبادت میداند. و پیامبر اکرم (ص) در تفسیر این آیه میفرمایند: برترین عبادت ها، انتظار فرج است. 📘 کتاب مکیال المکارم، ج۲ 🌸 خودمون رو محک بزنیم، واقعا ما چقدر منتظریم؟ ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ لینک کانال در ایتا👇 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─ @kanoon_Mahdaviat313 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به رنگ مهدویت🎨
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ #داستانهای_مهدوی هوا تاریک شده بود. سوز سردی💨 می وزید و تا عمق استخوان نفو
سیّد دیگر طاقت نیاورد، بغضش ترکی برداشت و اشک در چشمانش حلقه زد و روی گونه های سرخش روان شد و گفت: به خدا راه را بلد نیستم، آخر چه طور بروم؟😣 مرد نگاهی به سیّد انداخت و گفت: پس حالا عاشورا بخوان. سیّد احمد رشتی این بار حال خوشی داشت. شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. لعن و سلام را داد و وقتی سر از سجده برداشت، باغبان دوباره آمد. ـ تو هنوز اینجا هستى؟ ـ نه نرفتم، تا صبح هستم.☹️ ـ من اکنون تو را به قافله می رسانم. باغبان بر الاغى سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود: پشت من بر الاغ سوار شو. سیّد احمد رشتی سوار الاغ شد و عنان الاغش را هم کشید تا راه بیفتند. اما هر چه تلاش می کرد الاغ تکان نمی خورد. مرد نظری کرد و گفت: عنان الاغ را به من بده، پس بیل را به دوش چپ گذاشت،و عنان الاغ را به دست راست گرفت و به راه افتادند. مرد دست خود را بر زانوى سیّد احمد گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمىخوانید؟🤔 و بعد سه مرتبه فرمود: نافله، نافله، نافله و باز فرمود:شما چرا عاشورا نمىخوانید؟ و سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمىخوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه چند قدمی که رفتند مرد برگشت و گفت: اینان دوستان شما هستند که در کنار نهر آبى فرود آمده، مشغول وضو براى نماز صبح هستند. سیّد احمد از الاغ پیاده شد می‌خواست سوار مرکب خود شود ولى نتوانست. مرد از الاغ پیاده شد و بیل را در برف فرو برد و سیّد را بر مرکب نشاند و سر اسب را به سمت دوستان سیّد برگرداند. در آن حال سیّد با ابروان در هم گره کرده به فکر فرو رفت و با خودش گفت: این مرد که بود که با من به زبان فارسی حرف زد؟ مردمان این منطقه که همه ترک‌اند و مسیحی، پس چرا او مرا به خواندن نافله و جامعه و عاشورا سفارش کرد؟ اصلاً چرا این قدر زود مرا به دوستانم رساند؟😲 سیّد احمد در این افکار بود، سر که برگرداند، مرد رفته بود. نجم الثاقب، ص 464 ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ لینک کانال در ایتا👇 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─ eitaa.com/Kanoon_Mahdaviat313 ─┅═ೋ❅🦋❅ೋ═┅─