❤️مواظب قلب نوجوانها باشیم!!
💠 قلب نوجوان مانند زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن کاشته شود.
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه تماس از شهید حججی🙂💔
جواب بده رفیق.....😉🍃ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ
#شهید_حججی
#خدا
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_چهل_وسوم
_شماها هم کہ صبحونہ نخوردید
میل نداریم ماماݧ جاݧ .
اگہ اجازه بدید مـݧ ناهارو درست کنم
_ ݧ اسماء جاݧ خودم درست میکنم شما برو استراحت کــݧ.
بااصرار هاے مـݧ بالاخره راضے شد.
^خوب قورمہ سبزے بزارم؟؟؟
الاݧ نمیپزه کہ
اشکال نداره یکم دیرتر ناهار میخوریم .علے دوست داره امشبم کہ میخواد بره گفتم براش درست کنم.
_مادر علے از جاش بلند شدو اومد سمتم.کجا میخواد بره؟؟؟
واے اصلا حواسم نبود از دهنم پرید.
إم .إم هیچ جا ماماݧ
خودت گفتے امشب میخواد بره
ابروهامو دادم بالا و گفتم:مـݧ؟؟؟؟حتما اشتباه گفتم
_خدا فاطمہ رو رسوند .با موهاے بهم ریختہ و چهره ے خواب آلود وارد
آشپز خونہ شد
_ با دیدݧ مـݧ تعجب کرد :إ سلام زنداداش اینجایے تو؟؟؟؟
بہ سلام خانم .ساعت خواب??
واے آنقد خستہ بودم بیهوش شدم
باشہ حالا برو دست و صورتتو بشور بیا بہ مـݧ کمک کـݧ
با کمک فاطمہ غذا رو گذاشتم .تا آماده شدنش یکے دوساعت طول میکشید
_علے پیش بابا رضا نشستہ بود
از پلہ هارفتم بالا .وارد اتاق علے شدم و درو بستم .
بہ در تکیہ دادم و نفس عمیقے کشیدم .اتاق بوے علے رو میداد
میتونست مرحم خوبے باشہ زمانے کہ علے نیست
_ همہ جا مرتب بود و ساک نظامیش و یک گوشہ ے اتاق گذاشتہ بود
لباس هاش رو تخت بود
کنار تخت نشستم و سرمو گذاشتم رو لباس ها چشمامو بستم😒
نا خودآگاه یاد اوݧ باز و بند خونے کہ اردلاݧ آورده بود افتادم
#اشک از چشمام جارے شد .قطرات اشک روے لباس ریخت
_اشکهامو پاک کردم و چشمامو بستم ،دوست نداشتم بہ چیزے فکر کنم ،بہ یہ خواب طولانے احتیاج داشتم ،کاش میشد بعد از رفتنش بخوابم و ،وقتے کہ اومد بیدار شم.
با صداے بازو بستہ شدݧ در بہ خودم اومدم.
_ علے بود .
اسماء تنها اومدے بالا ؟؟
_ آخہ داشتے با بابا رضا حرف میزدے
راستے علے نمیخواے بهشوݧ بگے؟؟
الاݧ با بابا رضا حرف زدم و گفتم بهش :بابا زیاد مخالفتے نداره اما ماماݧ ݧ ،قرار شد بابا با ماماݧ حرف بزنہ
_ اسماء خانواده ے تو چے؟؟
خانواده ے مـݧ هم وقتے رضایت منو ببینـݧ راضے میشـݧ
اسماء بگو بہ جوݧ علے راضے ام.
راضے بودم اما ݧ ازتہ دل ،جوابے ندادم،غذارو بهونہ کردم و بہ سرعت رفتم پائیـݧ
_مادر علے یہ گوشہ نشستہ بود داشت گریہ میکرد
_ پس بابا رضا بهش گفتہ بود .
با دیدݧ مـݧ از جاش بلند شد و اومد سمتم
_ چشماش پر از اشک بود
دوتا دستش و گذاشت رو بازومو گفت:اسماء ،دخترم راستش و بگو تو بہ رفتـݧ علے راضے..؟؟
_ یاد مامانم وقتے اردلاݧ میخواست بره افتادم،بغضم گرفت سرمو انداختم پائیـݧ و گفتم:بلہ
پاهاش شل شد و رو زمیـݧ نشست
_ بر عکس ماماݧم آدم تو دا رو صبورے بود و خودخوري میکرد .
دستش و گرفت بہ دیوار و بلند شد .
و بہ سمت اتاقشوݧ حرکت کرد
خواستم برم دنبالش کہ بابا رضا اشاره کرد کہ نرو
آهے کشیدم و رفتم بہ سمت
آشپز خونہ .غذا آماده بود
سفره رو آماده کردم و بقیہ رو صدا کردم
اولیـݧ نفر علے بود کہ با ذوق شوق اومد
بعد هم فاطمہ و بابا رضا
همہ نشستـݧ
علے پرسید:إ پس ماماݧ کو؟؟
بابا رضا از جاش بلند شد و گفت:شما غذارو بکشید مـݧ الاݧ صداش میکنم
بعد از چند دیقہ مادر علے
_ بی حوصلہ اومد و نشست
غذا هارو کشیدم
بہ جز علے و فاطمہ هیچ کسے دست و دلشوݧ بہ غذا نمیرفت
علے متوجہ حالت مادرش شده بود و سعے میکرد با حرفاش مارو بخندونہ.
.
ساعت ۵ بود گوشے و برداشتم و شماره ے اردلاݧ و گرفتم.
بعداز دومیـݧ بوق گوشے برداشت.
الو
الو سلام داداش
بہ اهلا وسهلا کربلایے اسماء خوبے خواهر؟؟
یہ خبرے چیزے از خودت ندیا .مـݧ اخبارتو از شوهرت میگیرم
_ خندیدم و گفتم.خوبے داداش،
زهرا خوبہ ؟؟
#الحمداللہ
_داداش میدونے کہ علے امروز داره میره ،میشہ تو قضیہ رو بہ ماماݧ اینا بگے؟؟
گفتم اسماء جاݧ
گفتے؟؟؟!!
آره خواهر.ما ساعت ۸میایم اونجا براے خدافظے
آهے کشیدم و گفتم باشہ خدافظ.
ظاهرا مـݧ فقط نمیدونستم ،پس واسہ همیـݧ بهم زنگ نمیزنـݧ میخواݧ کہ تا قبل از رفتنش پیش علے باشم
.
ساعت بہ سرعت میگذشت .
باگذر زماݧ و نزدیک شدݧ بہ ساعت ۸،طاقتم کم تر و کم تر میشد
تو دلم آشوب بود و قلبم بہ تپش افتاده بود😔
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_چهل_وچهارم
تو دلم آشوب بود و قلبم بہ تپش افتاده بود😔
ساعت ۷و ربع بود.علے پائیـݧ پیش مامانش بود
تو آینہ خودم ونگاه کردم .زیر چشمام گود افتاده بود ورنگ روم پریده بود .
_لباس هامو عوض کردم و یکم بہ خودم رسیدم .
ساعت ۷ونیم شد
علے وارد اتاق شد بہ ساعت نگاهے کرد و بیخیال رو تخت نشست
میدونستم منتظر بود
کہ مـݧ بهش بگم پاشو حاضر شو دیره.
_بغضم گرفتہ بود اما حالا وقتش نبود .
چیزے رو کہ میخواست بشنوه رو گفتم:إ چرا نشستے
#دیره_پاشو...
لبخندے از روے
رضایت زد و بلندشد
_لباس هاشو دادم دستش و گفتم:بپوش
دکمہ هاے پیرهنشو بست
از حالم خبر داشت و چیزے نپرسید
موهاش و شونہ کرد و ریش هاشو مرتب کرد.شیشہ ے عطرشو برداشت و رو لباس و گردنش زد
و بعد گذاشتم تو کیفم
_ میخواستم وقتے نیست بوش کنم
_چیزے نمیگفت :
از کمد چفیہ ے مشکے و برداشت و دور گردنش انداخت.
.دیگہ طاقت نیوردم بغضم ترکید و اشک هام سرازیر شد
#گریم_شدت_گرفت
نباید دم رفتـݧ ایـݧ کارو میکردم
اوݧ میدونست چقد دوسش داشتم
،داشت پشیمونم میکرد
علے هم داشت اشک میریخت
#گفتم:
مرد مگہ گریہ میـکنہ علے 😊😢
لبخند تلخے زدوسرشو تکوݧ داد.
ماماݧ اینا پائیـݧ بودݧ .
روسرے آبے رو کہ علے خیلے دوست داشت و برداشتم و انداختم رو سرم.
علے ؟؟
_بله خانومم؟؟؟
مواظب خودت باش
#چشم 😊
خوشحالم کہ همسرم،هم نفسم ،آقای خودم
مردمـݧ
براے دفاع از حرم خانوم داره میره
_منم خوشحالم کہ همسرم،
هم نفسم، خانومم داره راهیم میکنہ کہ برم
_علے رفتے زیارت منو یادت نره هااا
مگہ میشہ تو رو یادم بره؟؟؟
اصلا اوݧ دنیا هم...
_حرفشو قطع کردم و با بغض گفتم:برمیگردے دیگہ؟؟؟
چیزے نگفت و سرشو انداخت پائیـݧ.
اشکام سرازیر شد ،دستشو فشار دادم و سوالمو دوباره تکرار کردم.
آروم گفت ان شاءاللہ...
گفت:فقط یادت باشہ خانم
#مـݧ_براے_دفاع_از_حرمش_میرم_تو_براے_دفاع_از_چادرش_بموݧ...
_اسماء فقط بهم قول بده بعد رفتنم ناراحت نباشے و گریہ نکنے
قول بده
نمیتونم علے نمیتونم
میتونے..!!!
پس تو هم بهم قول بده زود برگردے
قول میدم.
_اما مـݧ قول نمیدم علے
از جاش بلند شد و رفت سمت ساک
مانع رفتنش شدم
سرشو برگردوند سمتم
_دلم میخواست بهش بگم کہ نره ،بگم پشیموݧ شدم،بگم نمیتونم بدوݧ اوݧ
بلند شدم
خودم ساکش رو دادم دستش و بہ ساعت نگاه کرد
دردے تو سرم احساس کردم ساعت ۸ بود
_چادرم رو سر کردم
چند دیقہ بدوݧ هیچ حرفے روبروم وایساد و حرفی نزد
_چادرم رو ،رو سرم مرتب کردم
با صداے فاطمہ کہ صداموݧ میکرد رفتیم سمت در
دلم نمیخواست از اتاق بریم بیروݧ پاهام سنگیـݧ شده بود و بہ سختے حرکت میکردم.
از پلہ ها رفتیم پائیـݧ
همہ پائیـݧ منتظر ما بودݧ
_مامانم و ماماݧ علے دوتاشوݧ داشتـݧ گریہ میکردݧ
فاطمہ هم دست کمے از اوݧ ها نداشت .
علے باهمہ رو بوسے کرد و رفت سمت در
زهرا سینے رو کہ قرآݧ و آب و گل یاس توش بود و داد بهم
_علے مشغول بستـݧ بند هاے پوتینش بود .دوست داشتم خودم براش ببندم اما جلوے مامان اینا نمیشد .
_آهے کشیدم و جلوتر از علے رفتم جلوے در...
درد یعنی
که نماندن
به صلاحش باشد
بگذاری برود...
آه ! به اصرار خودت !...
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🌹🍃--------------
•
•
🏴 امیدها قطع شده بود و داعش
نزدیکتر از حد تصور . .
مُجَـٰاهِدَتِ اُۆ🌻
جای سربلند و سرشکسته را عوض کرد!
⇨
⇦
🌳| #عید_انقلاب
✨| #فرا_زمان_فرا_مکان4
❤️| #دهه_فجر
╭┅────────┅╮
🇮🇷@qamanoa
╰┅────────┅╯
🍃🌸
#دهه_فجر
ملت ایران حقیقتا پرچمی را به اهتراز درآورد که همیشه انبیا آن پرچم را در دست داشتند...
#عید_انقلاب 🇮🇷
🌀 #رزق_معنوی
❇️ مظهر شکوه، عظمت و فداکاری ملت
از هنگام ورود امام تا وقتی که بهکلّی کمر طاغوت به دست این مردم شکست، این ملت روزهای پُرشکوه و پرحماسهای را گذراند. دهه فجر، مظهر آن شکوه و عظمت و فداکاری ملت ایران است. عزّت ایران و ایرانی، بلکه عزّت اسلام و مسلمین، در این دهه، بهدست ملت مقاوم و شجاع و قهرمان ایران پایهگذاری شد. با شروع دهه فجر، خاطرات این ملت تکرار میشود و چقدر خوب است که این خاطرات و این حوادث، بهوسیله آگاهان، موبهمو به نسل جدید منعکسشود.
🔺 رهبر انقلاب - ۱۳۷۸/۱۱/۱۳
#امام_خامنهای
#عید_انقلاب
🍄°°°
#تلنگرانہ 🖐🏻
تو فضاےِ مجازے ؛
جوانِ حزب اللھۍ و
افسرِ جنگِ نرم! 😎
.
اما در فضاے واقعۍ
نمازِ صبح پَر..!
.
+ نماز کھ رد بشه و..
قبول نشہ ؛ همه ےِ ..
اعمالت،رد میشہرفیق!
#بهخودمونبیایم ❕
#دهه_فجر
[🇮🇷🌙]
.
.
ـوَالـْفَــجْـــر
ـوَلَيَــالٍ عَشْــر
ـوَالشَّـفـ؏ وَالْــوَتْر
ـوَاللَّــيْــلِ إِذَا يَــسْــــر . . 🌿♥️
#دهه_فجر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 شرکت در راهپیمایی مجازی
Bahman99.ir
#دهه_فجر
#عید_انقلاب
🌹🌹🌹🌹🌹
💢انقلاب اسلامی، بالنده و مقتدر، چون کوه استوار
᷎♥️ ⃟⃝ 𔓘
⸤وَ امـابــھمن
عـٰاشـقـღـانـہتـرینمـاھِ
بـچـہهـاۍانـقـلاباسـت✌️⸣
#دهه_فجر|#عید_انقلاب
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ...
🌹امام زمانــــــــــــم ..
ما پی نبرده ایم تورا آن چنان که هست
کاری نکرده ایم به قدر توان که هست
کاری برای آمدن تو نکرده ایم
اما برای نذر قدوم تو جان که هست..
🌹ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🌹
.
بزرگم میگفت ^
هر موقــہ خواستـــی با کسی {رفیق} بـشی ، به چشـمـاش نـگـاه کـن⛓ 👀 اگر دیـدی بخـاطر اربابــشـ حسیـن (علیه السلام ) خیسـ میشه و میـباره🥺 🌧🌊 رو چشمات بزارش و نگهش دار 💫☺️
اون ی رفیق واقعیه♥️💫