eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
82 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
838 ویدیو
12 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ دومدافع 🔰 تو دلم آشوب بود و قلبم بہ تپش افتاده بود😔 ساعت ۷و ربع بود.علے پائیـݧ پیش مامانش بود تو آینہ خودم ونگاه کردم .زیر چشمام گود افتاده بود ورنگ روم پریده بود . _لباس هامو عوض کردم و یکم بہ خودم رسیدم . ساعت ۷ونیم شد علے وارد اتاق شد بہ ساعت نگاهے کرد و بیخیال رو تخت نشست میدونستم منتظر بود کہ مـݧ بهش بگم پاشو حاضر شو دیره. _بغضم گرفتہ بود اما حالا وقتش نبود . چیزے رو کہ میخواست بشنوه رو گفتم:إ چرا نشستے ... لبخندے از روے رضایت زد و بلندشد _لباس هاشو دادم دستش و گفتم:بپوش دکمہ هاے پیرهنشو بست از حالم خبر داشت و چیزے نپرسید موهاش و شونہ کرد و ریش هاشو مرتب کرد.شیشہ ے عطرشو برداشت و رو لباس و گردنش زد و بعد گذاشتم تو کیفم _ میخواستم وقتے نیست بوش کنم _چیزے نمیگفت : از کمد چفیہ ے مشکے و برداشت و دور گردنش انداخت. .دیگہ طاقت نیوردم بغضم ترکید و اشک هام سرازیر شد نباید دم رفتـݧ ایـݧ کارو میکردم اوݧ میدونست چقد دوسش داشتم ،داشت پشیمونم میکرد علے هم داشت اشک میریخت : مرد مگہ گریہ میـکنہ علے 😊😢 لبخند تلخے زدوسرشو تکوݧ داد. ماماݧ اینا پائیـݧ بودݧ . روسرے آبے رو کہ علے خیلے دوست داشت و برداشتم و انداختم رو سرم. علے ؟؟ _بله خانومم؟؟؟ مواظب خودت باش 😊 خوشحالم کہ همسرم،هم نفسم ،آقای خودم مردمـݧ براے دفاع از حرم خانوم داره میره _منم خوشحالم کہ همسرم، هم نفسم، خانومم داره راهیم میکنہ کہ برم _علے رفتے زیارت منو یادت نره هااا مگہ میشہ تو رو یادم بره؟؟؟ اصلا اوݧ دنیا هم... _حرفشو قطع کردم و با بغض گفتم:برمیگردے دیگہ؟؟؟ چیزے نگفت و سرشو انداخت پائیـݧ. اشکام سرازیر شد ،دستشو فشار دادم و سوالمو دوباره تکرار کردم. آروم گفت ان شاءاللہ... گفت:فقط یادت باشہ خانم ... _اسماء فقط بهم قول بده بعد رفتنم ناراحت نباشے و گریہ نکنے قول بده نمیتونم علے نمیتونم میتونے..!!! پس تو هم بهم قول بده زود برگردے قول میدم. _اما مـݧ قول نمیدم علے از جاش بلند شد و رفت سمت ساک مانع رفتنش شدم سرشو برگردوند سمتم _دلم میخواست بهش بگم کہ نره ،بگم پشیموݧ شدم،بگم نمیتونم بدوݧ اوݧ بلند شدم خودم ساکش رو دادم دستش و بہ ساعت نگاه کرد دردے تو سرم احساس کردم ساعت ۸ بود _چادرم رو سر کردم چند دیقہ بدوݧ هیچ حرفے روبروم وایساد و حرفی نزد _چادرم رو ،رو سرم مرتب کردم با صداے فاطمہ کہ صداموݧ میکرد رفتیم سمت در دلم نمیخواست از اتاق بریم بیروݧ پاهام سنگیـݧ شده بود و بہ سختے حرکت میکردم. از پلہ ها رفتیم پائیـݧ همہ پائیـݧ منتظر ما بودݧ _مامانم و ماماݧ علے دوتاشوݧ داشتـݧ گریہ میکردݧ فاطمہ هم دست کمے از اوݧ ها نداشت . علے باهمہ رو بوسے کرد و رفت سمت در زهرا سینے رو کہ قرآݧ و آب و گل یاس توش بود و داد بهم _علے مشغول بستـݧ بند هاے پوتینش بود .دوست داشتم خودم براش ببندم اما جلوے مامان اینا نمیشد . _آهے کشیدم و جلوتر از علے رفتم جلوے در... درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود... آه ! به اصرار خودت !... ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙