🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_سی_و_دوم
چند روزی می شود ذهنم درگیر یک اسم خاص شده، یک شخص خاصی که تصویرش از جلوی چشمانم دور نمی شود. این روزها دستم که زخم بر می دارد، ناخودآگاه به یادش می افتم، درد وقتی به جانم می افتد و من را بی تاب می کند، یاد صبوری و ایمان آن مرد شرمنده ام میکند. تفاوت زندگی ام را با او که مقایسه می کنم وقتی می فهمم، در همان هوایی که من زندگی کرده ام، او هم نفس می کشید، زیر آفتابی که قدم می گذاشتم، او هم قدم برمی داشت و درهمان شب هایی که من در خواب غفلت بودم، او شبهایش را به صبح وصال سنجاق می کرد, با مبارزه و نیایش شبانه اش. از خودم خجل می شوم و به او آفرین می گویم. زمان همان زمان بود و زمانه همین زمانه، ولی من غفلت زده ی خواب آلود کجاو شهید قاسم سلیمانی بیدار کجا... آنقدرحرف هست که من روسیاه نمی دانم از کدام تفاوت بین من و تو، حرف بزنم ولی اوضاع دلم مجال حرف زدن نمی دهد و فقط سکوت می ماند و سکوت...
فقط یک خواهش، دستی بکش بر سر ما جا مانده ها تاکمی شاید به حرمت خوب بودنت رها شویم. ترامپ به زودی خواهد فهمید چه اشتباه هولناکی کرده و دست خود را به خون چه کسی آلوده است، هنوز خیلی زود است که بفهمد و درک کند چه بر سر خود و آمریکا آورده است.
📚من #قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#زندانی_فاو
خاطرات
#عماد_جبار_زعلان_الکنعانی
#قسمت_سی_و_دوم
#گرسنگی
با توجه به اینکه در مخفیگاه چیزی برای خوردن باقی نمانده بود و نفوذ به مقر #توپخانه در آن وضعیت میسر نبود، برای یافتن غذا باز هم به مقر کاتیوشا رفتم. با احتیاط زیاد، وارد سنگری شدم که قبلاً از آن #آبلیمو برداشته بودم. چند قوطی #کنسرو و #کمپوت و مقداری #نان برداشتم و با احتیاط از مقر خارج شدم و خودم را به #حمام رساندم.
در مدت ده روز، چهار بار از مقر #کاتیوشا مواد غذایی آورده بودم. در این مدت از نظر جسمی تا حدودی بهتر شده بودم و تا حد زیادی ترسم ریخته بود و هر وقت میخواستم، بیمهابا، وارد مقر نیروهای ایرانی میشدم و مایحتاج خود را تأمین میکردم. بار پنجم که برای یافتن به مقر کاتیوشا رفتم، در نهایت تعجب دیدم چند #نگهبان_مسلح در محوطۀ مقر گشت میزنند. صبح روز بعد، که دوباره به مقر کاتیوشا رفتم، دیدم یک نگهبان مسلح کنار آشپزخانه روی یک
جعبه مهمات نشسته و مشغول نگهبانی است. بعد از چند ساعت که مقر را زیر نظر داشتم، متوجه شدم آنجا یک #پست_نگهبانی_ثابت است و هر دو ساعت یک نفر مأمورِ نگهبانی از آشپزخانه و سنگرهای اطراف است. به یقین رسیدم آنها متوجه کم شدن مواد خوراکی از آشپزخانه شدهاند. تصمیم گرفتم در مصرف مواد خوراکی موجود صرفهجویی کنم تا شاید ظرف چند روز آینده راه دیگری برای تأمین خوراک بیابم.
ادامه دارد
.