eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
81 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
851 ویدیو
12 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 چند روزی می شود ذهنم درگیر یک اسم خاص شده، یک شخص خاصی که تصویرش از جلوی چشمانم دور نمی شود. این روزها دستم که زخم بر می دارد، ناخودآگاه به یادش می افتم، درد وقتی به جانم می افتد و من را بی تاب می کند، یاد صبوری و ایمان آن مرد شرمنده ام میکند. تفاوت زندگی ام را با او که مقایسه می کنم وقتی می فهمم، در همان هوایی که من زندگی کرده ام، او هم نفس می کشید، زیر آفتابی که قدم می گذاشتم، او هم قدم برمی داشت و درهمان شب هایی که من در خواب غفلت بودم، او شبهایش را به صبح وصال سنجاق می کرد, با مبارزه و نیایش شبانه اش. از خودم خجل می شوم و به او آفرین می گویم. زمان همان زمان بود و زمانه همین زمانه، ولی من غفلت زده ی خواب آلود کجاو شهید قاسم سلیمانی بیدار کجا... آنقدرحرف هست که من روسیاه نمی دانم از کدام تفاوت بین من و تو، حرف بزنم ولی اوضاع دلم مجال حرف زدن نمی دهد و فقط سکوت می ماند و سکوت... فقط یک خواهش، دستی بکش بر سر ما جا مانده ها تاکمی شاید به حرمت خوب بودنت رها شویم. ترامپ به زودی خواهد فهمید چه اشتباه هولناکی کرده و دست خود را به خون چه کسی آلوده است، هنوز خیلی زود است که بفهمد و درک کند چه بر سر خود و آمریکا آورده است. 📚من هستم ... 🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
خاطرات با توجه به اینکه در مخفیگاه چیزی برای خوردن باقی نمانده بود و نفوذ به مقر در آن وضعیت میسر نبود، برای یافتن غذا باز هم به مقر کاتیوشا رفتم. با احتیاط زیاد، وارد سنگری شدم که قبلاً از آن برداشته بودم. چند قوطی و و مقداری برداشتم و با احتیاط از مقر خارج شدم و خودم را به رساندم. در مدت ده روز، چهار بار از مقر مواد غذایی آورده بودم. در این مدت از نظر جسمی تا حدودی بهتر شده بودم و تا حد زیادی ترسم ریخته بود و هر وقت می‌خواستم، بی‌مهابا، وارد مقر نیروهای ایرانی می‌شدم و مایحتاج خود را تأمین می‌کردم. بار پنجم که برای یافتن به مقر کاتیوشا رفتم، در نهایت تعجب دیدم چند در محوطۀ مقر گشت می‌زنند. صبح روز بعد، که دوباره به مقر کاتیوشا رفتم، دیدم یک نگهبان مسلح کنار آشپزخانه روی یک جعبه مهمات نشسته و مشغول نگهبانی است. بعد از چند ساعت که مقر را زیر نظر داشتم، متوجه شدم آنجا یک است و هر دو ساعت یک نفر مأمورِ نگهبانی از آشپزخانه و سنگرهای اطراف است. به یقین رسیدم آن‌ها متوجه کم شدن مواد خوراکی از آشپزخانه شده‌اند. تصمیم گرفتم در مصرف مواد خوراکی موجود صرفه‌جویی کنم تا شاید ظرف چند روز آینده راه دیگری برای تأمین خوراک بیابم. ادامه دارد .