🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امیرالمومنین علی(ع)🌹
🌷یامَعشَرَالفِتیانِ!حَصِّنوااَعراضَکُم بِالاَدَبِ وَدَینَکُم بِالعِلمِ.
🌷ای جوانان!حیثیت وسجایای اخلاقی خود رابا ادب آموزی مصون بداریدوازدین وایمانتان با علم_و_دانش حراست نمایید.
📙کتاب جوان،⚡️ج۱،ص۱۹۴⚡️
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌹25 ذی القعده
🔴حرکت امام رضا علیه السلام از مدینه به سوی مَرو
♦️در این روز در سال 200 هجری حضرت رضا علیه السلام از مدینه به سوی مَرو حرکت کردند. (1)
♦️مامون رجاء بن أبی ضحّاک را برای آوردن حضرت مأمور کرد و به او دستور داد که حضرت را از راه اهواز بیاورد و از طریق کوفه و قم عبور ندهد.
♦️هنگامی که خواستند حضرت را به طرف خراسان حرکت دهند داخل مسجد رسول خدا صلّی الله علیه و آله شد تا با آن حضرت وداع کند و این کار را چند مرتبه انجام داد و هر بار کنار قبر شریف می رفتند و بر می گشتند صدای مبارک به گریه و ناله بلند بود.
جلو رفتم و سلام عرض کردم.
♦️حضرت فرمود :فلانی ! مرا زیارت کن چه اینکه من از جوار جدّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله به طرف خراسان می روم و در غربت می میرم و در جنب هارون دفن می شوم.
♦️من هم به طرف طوس حرکت کردم تا اینکه حضرت به شهادت رسیدند و در جنب هارون دفن شدند. (2)
♦️حضرت رضا علیه السلام می فرمایند :هنگامی که خواستم از مدینه خارج شوم خانواده ام را جمع کردم و آن ها را امر کردم که بر من گریه کنند به گونه ای که صدای آنان را بشنوم. بعد 12000 دینار بین آنان تقسیم کردم و گفتم :همانا من به نزد زن و فرزندم باز نخواهم گشت. (3)
📚 منابع :
1. مستدرک سفینة البحار : ج 8، ص 556. وقائع الشهور : ص 217.
2. عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 2، ص 217. بحار الأنوار : ج 49، ص 117.
3. همان : ج 1، ص 235. و ... .
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۶
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
🔅 آسایشگاه تبدیل به دستشویی شده بود.
هم زندگی می کردیم و هم رفع حاجت. آنها کاری کرده بودند که حیا و شرم از بین رفته بود. اسرا با همدیگر انس گرفته بودند تا بتوانند در شرایط سخت و غیر انسانی زندان های مخوف عراق، دوام بیاورند. همه دریافته بودیم که در آن مکان باید همدیگر را تحمل کنیم و به درد هم برسیم.
با اعتراض اسرا به فرمانده اردوگاه، قرار شد یک سطل آب برای هر آسایشگاه و برای ۱۶ ساعتی که در داخل بودیم، تهیه کنند. یک سطل زباله بزرگ هم که هنوز مقداری زباله داخل آن بود، پر از آب کرده، به آسایشگاه ما آوردند. هر گاه اسرا شلوغ می کردند و یا اعتراضی داشتند، عراقیها در آب مواد شوینده می ریختند تا همه اسهال بگیرند و مریض شوند و یا جیره آب را آن قدر کم می کردند تا همواره درگیر خودمان باشیم. مشکل دستشویی را هم این گونه حل کردند که روزانه فقط یکبار و بعد از انتظاری سه ساعته در صف، می توانستیم از دستشویی استفاده کنیم؛ چون در آسایشگاه ها را می بستند و کسی نمی توانست بیرون برود؛ به همین دلیل و برای حل این مشکل، هر شب برای هر ۱۰نفر، یک حلب روغن پنج کیلویی برای رفع حاجت شبانه و در جلو چشمان هم تهیه کردند. برای هر ۱۰نفر هم که گروه خوانده می شدند، یک تشت آلومینیومی برای گرفتن و خوردن غذا اختصاص دادند. ساعت ۱۰:۰۰ ، ۱۴:۰۰ و۱۶:۰۰ از هر آسایشگاه، تعداد ۱۶ سینی بزرگ برای آوردن غذا از بیرون حاضر می شدند و ما نوبتی ظرف دستشویی را تخلیه و با تشتها غذا می گرفتیم. برای هر ۱۰نفر در هر وعده، یک ملاقه یک و نیم لیتری عدس میدادند. ظهرها نیز نیم بیل برنج و نیم ملاقه کوچک آب کلم یا بادمجان سیاه به عنوان خورشت میدادند و شام عبارت بود از ۱۰ تکه کوچک گوشت و نیم ملاقه آب همان گوشت که داخل آن هیچ چیز دیگری نمی ریختند. این گوشتها که تاریخ تولید آن روی جعبه هایشان نوشته شده بود، به سال های حدود ۱۹۶۵ میلادی برمی گشت و سالها در یخچال نگهداری شده بود. بعد از حدود شش ماه، در وعده صبحانه به ما چای هم می دادند که یک لیوان برای پنج نفر بود و ما هم به نوبت هر پنج روز یک لیوان می خوردیم. روزهای اول یک عدد نان شبیه نان ساندویچی کوچک به ما میدادند که شبها به وسیله چهار نفر و با پتو از پشت کامیون تخلیه و در آسایشگاه پخش می شد. مقدار سهمیه نان بعدها به یک و نیم عدد افزایش یافت.
لازم به یادآوری است که ما اسرای مفقودالاثر بودیم و دولت عراق از سال ۱۳۶۵، آمار اسرا را در اختیار صلیب سرخ جهانی قرار نداده بود. آنان این کار را برای تضعیف روحیه ایرانی ها و فشار بر دولت ایران انجام می دادند و صلیب سرخ فقط به اسرای قبل از ۱۳۶۵ دسترسی داشت که تا حدودی به وضعیت آنها رسیدگی می شد. آنان امکان نامه نگاری داشتند و به وضعیت بهداشتی و رفاهی آنان رسیدگی می شد؛ حتی به شکایت اسرا نیز رسیدگی میشد. نگهبانان آن اردوگاه ها نمی توانستند مانند نگهبانان ما آزادی عمل داشته باشند و بی دلیل اسرا را آزار و اذیت کنند. امکانات صوتی و تصویری و نوشت افزار و کلاس های آموزشی مانند زبان و غیره برای اسرای ثبت نام شده فراهم بود و به طور نسبی وضعیت زیستی آنان از ما بهتر بود. عراقیها از وضعیت ما سوء استفاده می کردند و هر چه می خواستند می کردند و اگر کسی هم کشته میشد، عراقی ها چندان اهمیت نمی دادند. در اواخر دوران اسارت به ما لباسهای زرد رنگی که با حرف لاتین بزرگ [ p.o.w ] بر آنها نقش بسته بود . برای مشخص شدن زندانیان جنگی - دادند. در عراق یک گورستان برای اسرای ایرانی در نظر گرفته بودند و آنهایی را که در اثر کتک، شکنجه، بیماری و سوء تغذیه به شهادت می رسیدند، غریبانه در آن محل به خاک می سپردند و مشخصات و محل دفنشان برای ما نامعلوم می ماند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۷
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
🔅 وضعیت زیستی در اردوگاه
مجروحان چندین ماه به همان وضعیت مانده بودند. بیماری همه را ناتوان کرده بود و ماهها بود که به حمام نرفته بودیم. شپش از سر و کول همه بالا می رفت و در روی زمین و دیوارها، بالا و پایین می رفتند. شپش ها در زیر بغل ها، کشاله ران و موی سرها تخم گذاری کرده بودند. چند ماه بود موهای سرمان تراشیده نشده بود و ریشهایمان نیز بسیار بلند شده بود. ما هر نوبت در حین آمار شبانه به فرمانده اردوگاه شکایت می کردیم و او جواب می داد: «اسرع، اسرع» ولی اقدامی صورت نمی گرفت.
چند روز بعد از مشخص شدن محل اقامتمان، اطلاعاتی شامل نام و نشان، نام پدر، سن، یکان خدمتی، محل اسارت، شهر و نشانی منزل سکونتمان را ثبت کردند و وعده دادند به زودی جابه جا خواهید شد؛ پس مشخصات خود را دقیق بگویید. چند سال بود که تکرار می کردند به زودی مبادله می شوید؛ ولی ما همانجا بودیم و اقدامی صورت نمی گرفت. عراقی ها مدتها بعد از استقرارمان، برای هر سه نفر یک پتو دادند که بعدها برای هر دو نفر یک پتو و در روزهای آخر اسارت، برای هر نفر یک پتو دادند. آنان یک لیوان آلومینیومی متوسط برای هر نفر دادند و هر کس آن را گم می کرد، به سختی مجازات میشد و نمی توانست آب بخورد. لباس های ساده مانند شورت و زیر پوش برای تعدادی تحویل دادند و تعدادی هم منتظر واگذاری بودند. بعد از شش ماه، یک نوع لباس بلند و ساده سفید برای تعدادی از اسرا دادند که باز هم تعدادی بی نصیب ماندند. چند ماه بعد یک تانکر آب فاضلاب از رودخانه های اطراف آوردند و به ما گفتند سریع حمام کنید که این کار چند ثانیه بیشتر طول نمی کشید. حدود شش ماه گذشته بود که عراقیها حمام ها را به کار انداختند. برای هر اسیر یک حلب پنج کیلویی آب میدادند که در زمستان و تابستان فرقی نمی کرد و هر نفر فقط پنج دقیقه فرصت دوش گرفتن داشت و ما مجبور بودیم با آب سرد دوش بگیریم. همان موقع به ما تیغ هم دادند. یک تیغ برای سر و صورت دو نفر که بعد از اصلاح، تیغ ها با آمار کامل پس گرفته می شدند. پس از مدتی نیز پیرامون اردوگاه سیم خاردار کشیدند. این سیم های خاردار، با عرض ۱۰ و ارتفاع ۴متر بودند که ضمن کاشتن مین های منور، از طریق برجکهای دیده بانی و نفربرهای زرهی بر آنها نظارت می کردند.
🔅 جنگ روانی در اردوگاه
هر روز یک افسر عراقی حاضر می شد و از پیروزی های عراق سخن می گفت. آنان ایران را شروع کننده جنگ میدانستند و می گفتند اسلام متعلق به عراق است و ایرانیها مسلمان نیستند. جنگ اعراب و ایرانیان هم سابقه ای تاریخی دارد. آنان از صدام به عنوان رهبر شکست ناپذیر تمام جهان عرب یاد می کردند و می گفتند ایران در زمان حکومت شاه، خواسته برحق عراق را با زور سرنیزه زیر پا گذاشته و اکنون که ما به قدرت بزرگ منطقه تبدیل شده ایم، انتقام آن زمان را خواهیم گرفت.
این سخنان بی اساس، ریشه در نژادپرستی بعثیها داشت. فضای حاکم بر عراق، فضایی نظامی بود و هیچ کس حق اعتراض و سخن گفتن نداشت که در غیر این صورت، علاوه بر خودش، خانواده اش نیز مجازات میشدند. نظامیان قدرت مطلق بودند و بعثیها که فداییان صدام بودند و بیشتر از اقوام و همشهری های او تشکیل شده بودند، به سایر نظامیان برتری داشته، امتیازات ویژه ای داشتند. بعثیها جنایات زیادی را مرتکب می شدند. آنان تعداد زیادی از مردم آزادیخواه را در زندان های مخوف خود به قتل رسانده بودند و از سرنوشت هزاران نفر دیگر نیز خبری نبود.
صحراهای تفتیده شهر تکریت، حکایت از دفن مخفیانه صدها نفر از مخالفان حکومت صدام داشت. صدام با تشکیل اداره استخبارات، چنان خفقانی به وجود آورده بود که کسی جرئت نمی کرد از او - حتی در محافل خصوصی - به بدی یاد کند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷امام_جعفر_صادق_ع
🌷ما مِن شَهیدِ اِلاّ وَ یُحِبُّ ان یَکونَ مَع الحُسینِ علیه السّلام حتّی یدخُلونَ الجنَّهَ مَعَهُ
🌷در روز قیامت هیچ شهیدی جز این نیست که دوست دارد در محضر امام_حسین علیه السلام باشد و همراه همه شهدا در معیّت حضرتش وارد بهشت گردند .
📚 کامل الزیارت ، صفحه ۱۱۱
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام_علی_علیه_السلام
🌷قَليلٌ تَدومُ عَلَيهِ، أرجى مِن كَثيرٍ مَملولٍ مِنهُ
🌷عمل اندك كه بر آن مداومت ورزى، از عمل بسيار كه از آن خسته شوى اميدوار كننده تر است
📚 نهج البلاغه ، حکمت278
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۸
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
حزب بعث در همه محافل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی نفوذ کامل داشت و در حقیقت حکومت عراق در دست اقلیت بعثیها بود. آنان هر هفته یک نفر را به اردوگاه می آوردند تا در راستای جنگ روانی شان، برای اسرا سخنرانی کنند که بعضی از این افراد، کسانی بودند که از ایران فرار کرده و دست دوستی به دشمنان ایران داده بودند. در بین اسرای ایرانی، افراد تحصیل کرده زیادی بود که در فرصت های مناسب، با صحبت هایشان مسائل سیاسی را برای افراد بازگو می کردند و نمی گذاشتند دشمن با جنگ روانی اش، ذهن اسرای ایرانی را مسموم کند.
🔅 شکنجه و قتل عام اسرای ایرانی
وضعیت اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق بسیار اسف بار بود. هزاران نفر از اسرای ایرانی در دوران جنگ، توسط ارتش و استخبارات عراق شکنجه و کشته شدند. کارشکنی صدام در روند آزادی اسرا، این مسئله را تا بیش از یک دهه پس از پایان جنگ ادامه داد. پس از سرنگونی رژیم صدام و دستگیری مقامات استخبارات عراق، اطلاعات بیشتری پیرامون جنایات عراق در طول جنگ با ایران افشا شد. تعداد اسرای ایرانی کشته شده، به بیش از شش هزار نفر تخمین زده شده است؛ همچنین در بازجویی از اسرای عراقی، مشخص شده که افسران ارتش بعث در موارد متعددی، اسرای ایرانی زخمی را در صحنه نبرد به حال خود رها کرده تا در اثر خونریزی مداوم، به مرور زمان جان خود را از دست بدهند.
🔅 تخلیه اطلاعاتی در شکنجه گاه
یک هفته از اسارت ما نگذشته بود که مأموران استخبارات به اردوگاه آمده، شروع به بازجویی از اسرا کردند. آنان با شیوه های مختلفی اسرا را تخلیه اطلاعاتی می کردند. کم کم مسئولیت، شغل و درجه تمامی اسرا به وسیله ستون پنجم داخل آسایشگاه ها به گوش عراقیها می رسید و آنان هر روز چند نفر را به اتاق شکنجه می بردند.
یک روز نزدیک ظهر، یک عراقی با صدای بلند نام من و یک نفر دیگر که او هم مسئولیت ستادی در جبهه داشت را صدا کرد. وقتی بیرون رفتیم، یک کیسه سیاه رنگ بر سرمان کشیدند و به محل تخلیه اطلاعاتی اسرا بردند. ابتدا برای اینکه ما را بترسانند، چند ضربه به سر و صورت ما زدند. ما هیچ جایی را نمیدیدیم. گیج شده بودم و احساس می کردم عراقیها هر آن می خواهند مرا بزنند. آنان در مورد مسئولیتم و استعداد یکان های بزرگ منطقه، طرح های عملیاتی، محل تدارک مهمات غرب جبهه و دیگر سؤالاتی که در صورت افشا می توانست برای منافع نظامی ما ضرر داشته باشد، از من می پرسیدند. خیلی سریع به یاد آوردم که نباید کوچکترین موضوعی را افشا کنم و پیش از آن در زمان خدمت نیز بسیار بر حفاظت گفتار تأکید شده بود. به همین دلیل خود را یک نظامی ساده که مسئول اسلحه و کلاه آهنی ام بودم معرفی کردم و گفتم زمان زیادی نیست که به جبهه آمده ام و اشخاص و مکان ها را به خوبی نمیشناسم. فرد عراقی که به فارسی صحبت می کرد، با کابل چند ضربه به پشت و سینه و سر من زد که از حال رفتم. شکنجه اسرا در اتاق های تاریک و مخوف زندان های عراق چیز غریبی نبود و بی رحمانه اسرا را شکنجه می کردند.
افراد بسیاری در زیر انواع شکنجه ها مانند شوک دادن با برق، سوزاندن پاها و دست و صورت، کشیدن ناخن ها، بستن به صلیب و از سقف آویزان کردن به شهادت رسیدند. آنان سپس مرا با آب به هوش آوردند و با چشم بسته از پا آویختند. بعد از چند دقیقه تمام وجودم درد می کشید. سرم گیج میرفت و شدت درد چنان بود که ناله من و دوستم همه جا را گرفته بود؛ ولی استقامت می کردیم و تسلیم نمیشدیم. در حالت آویز نیز مرتب ما را می زدند. آنان برای مدتی از اتاق خارج شدند و ما به همان حالت ماندیم. تمام روده هایم می خواست از گلویم بیرون بریزد. خون در بدنم جریان نداشت. لحظات بسیار سختی بود و از شدت فشار، کتفم که زخمی بود، دوباره خونریزی کرد. دیگر صدایی نمیشنیدم و گویی در عالمی دیگر بودم و حتی احساس درد نیز نمی کردم. عراقی ها سراسیمه مرا پایین آورند. طولی نکشید که صدای عراقی ها را شنیدم که در حال به هوش آوردن من بودند. از شدت خونریزی توان بلند شدن نداشتم و آنان مجبور شدند زخمم را پانسمان کنند. حال دوستم نیز بهتر از من نبود. او را چنان زده بودند که جای کبودی شکنجه ها تا ماهها بر بدنش مانده بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام عسکری علیه السلام:
🌷هر که برادرش را در خلوت پند دهد، او را آراسته است و هر کس برادرش را در جمع پند دهد، او را سرشکسته کرده است.
📗(تحف العقول، ص ۴)
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۹
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
..دوستم را داخل پتو به آسایشگاه بردند و مرا نیز کشان کشان داخل آسایشگاه انداختند. خیلی درد می کشیدم؛ ولی از اینکه اطلاعاتی به دشمن نداده بودم، پیش وجدانم راضی بودم. بقیه اسرا مبهوت مانده بودند که چه شده است که گفتم نوبت شما هم می رسد؛ خودتان را برای پذیرایی آماده کنید.
هر روز یکی را به اتاق شکنجه می بردند و با سر و صورت خونین به آسایشگاه بازمی گرداندند. عراقیها برای شکنجه شیوه های گوناگونی داشتند. یک شیوه این بود که همه ما را مجبور می کردند در حالت ایستاده، به نور خورشید خیره شویم و سرمان را هم تکان ندهیم که این وضعیت گاه تا چند ساعت طول می کشید. عراقیها اسرایی را که می خواستند انفرادی تنبیه کنند، مجبور می کردند که مانند مثلث سر را روی شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب کنند که بدن مانند شکل ۸ میشد و ساعتها افراد را این گونه نگه میداشتند؛ سپس با کابل و باتوم افراد را می زدند. در این حالت رگها متورم می شدند که دردی بسیار کشنده داشت.
یکی دیگر از شیوه ها نیز این بود که اسرا شلوارها را تا بالای زانو و آستین پیراهن ها را هم تا بالای آرنج بالا میزدند؛ آن گاه با ضربات شدید کابل، همه را مجبور می کردند روی زانوها و آرنجها سینه خیز برویم که بعد از پیمودن چند متر، خون از زانو و آرنجها فوران می کرد و درد آن تا هفته ها باقی می ماند. عراقی ها اسرا را ساعت ها در صف های پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه می داشتند که پس از مدتی همه از حال می رفتند.
پایگاه های نظامی منافقین در عراق صدام از سال ۱۹۸۶ تا سال ۲۰۰۳م، به دلیل خوشخدمتی منافقین، ۱۶ پایگاه نظامی در اختیار آنان قرار داده بود. منافقین در طول دوران حیات ننگین خود در عراق و تا زمان سقوط دیکتاتور این کشور، به عنوان ارتش خصوصی صدام عمل کردند و به واسطه خدماتی که برای حفظ حکومت صدام انجام دادند، بارها مورد تقدیر وی قرار گرفتند. منافقین پس از سقوط صدام اعلام کردند که در طول سالهای حکومت صدام، مستقل از حکومت او عمل کرده اند و بابت تمام قرارگاه هایی که در اختیار داشته اند، به دولت عراق اجاره پرداخت کرده اند؛ اما واقعیت این است که تمامی این قرارگاهها در درون پایگاهها و پادگان های نظامی ارتش عراق بوده و به جز ساختمان های واقع در بغداد، بقیه قرارگاههای منافقین در زمین های وابسته به ارتش یا گارد ریاست جمهوری عراق بوده است. برخی از این قرارگاه ها از این قرارند:
١- قرارگاه ذاکری که محل استقرار فرماندهی سپاه دوم ارتش صدام بود.
۲- قرارگاه همایون که در وسط محل استقرار فرماندهی سپاه چهارم در نزدیکی شهر العماره به سمت بصره قرار داشت و پسران صدام آن را به شخص مسعود رجوی داده بودند.
۳- آخرین محل استقرار مسعود و مریم رجوی در اطراف بغداد. این پایگاه یکی از کاخهای سابق پسر صدام بود که آن را به مسعود رجوی داده بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۳۰
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل . احمدزاده
🔅 انتقام از منافقین در اردوگاه
چند ماهی نگذشته بود که سازمان منافقین شروع به تبلیغات منفی برای جنگ روانی و همسو کردن اسرا با خود کردند. آنان می پنداشتند اکنون که اسرا در وضعیت بسیار سختی هستند، به طور قطع پشیمان هستند و این بهترین فرصت برای جذب نیرو است. آنان نشریات مختلفی را بین آسایشگاهها پخش می کردند؛ اما اسرا این نشریات را پاره می کردند و گاه برای این کارشان توسط سربازان عراقی به سختی تنبیه میشدند.
یک روز که برای گرفتن غذا به آشپزخانه رفتیم، تعدادی را با لباس های شخصی دیدیم که برای گرفتن غذا از قسمت دیگر اردوگاه آمده اند. نمی دانستیم آنان چه کسانی هستند؛ چون صحبت کردن با هم در بیرون از آسایشگاه مجازات داشت. ابتدا تصور کردیم ایرانی هستند و به تازگی اسیر شده اند. در بین اسرا یک پزشک بود که کارهایی ساده مانند پانسمان و تجویز قرص را زیر نظر عراقی ها به عهده داشت و اتاقش در قسمتی از اردوگاه قرار داشت که این افراد هم در آنجا بودند. هنگام ظهر که پزشک به آسایشگاه آمد، خبر داد که این افراد از منافقین هستند و مشخص نیست به چه منظوری به اردوگاه آمده اند. هر کدام از اسرا حدسی میزد؛ ولی سرانجام به این نتیجه رسیدیم که منافقین می خواهند با این ترفند که در راه وطن اسیر شده اند، با اسرای جنگی رابطه دوستی برقرار کنند و آنگاه اهداف شان را - که ایجاد تفرقه بين اسرا، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، تخلیه اطلاعاتی و جذب نیرو بود - اجرا کنند. حضور آنان خیلی سریع در همه اردوگاه پیچید. جلسات مخفی بین اسرا تشکیل شد و همه عقیده داشتند نباید اجازه بدهیم این منافقین آزادانه هر کاری که می خواهند انجام دهند؛ بنابراین تبلیغات متقابل شروع شد و هر آنچه که منافقین و عراقی ها انجام میدادند، با درایت و آگاهی اسرا خنثی میشد. در آسایشگاه ها خبر چینهایی بودند که اخبار را به عراقیها منتقل می کردند و در مقابل عراقیها نیز دنبال ما بودند تا جمع ما را از بین ببرند.
با کمک چند نفر و به بهانه های مختلف، در حین گرفتن غذا درگیری ایجاد کردیم و عراقی ها نیز برای حمایت از منافقین، برخی اسرا را به سختی تنبیه کرده، به داخل زندان انفرادی انداختند. هدف ما هم همین بود. در ادامه و در حمایت از دوستانمان، هم صدا با سایر آسایشگاه ها به سوی عراقی ها حمله کردیم. درگیری شروع شد. از فرصت استفاده کردیم و با حدود ۵۰۰نفر، به منافقین در قسمت دیگر اردوگاه حمله کردیم. زنگ خطر اردوگاه به صدا درآمد و نگهبانان سایر اردوگاه ها هم به حمایت از عراقی ها و سرکوب ما، با هر آنچه که در دست داشتند، به سوی اردوگاه ما می دویدند.
نقشه این بود که در صورت رسیدن نیروی کمکی به عراقیها، عده ای از اسرا با آنان درگیر شوند و بقیه خود را به منافقین برسانند. منافقین هم که از دور خطر را احساس کرده بودند، جایی برای فرار نداشتند. همراه اسرا که از روز قبل سیم های خاردار و تیغه های برنده آماده کرده بودند، به اتفاق بقیه و با سنگ و مشت و لگد، به جان منافقین افتادیم. متوجه زمان نبودیم؛ ولی تمامی این اقدامات در زمانی بسیار کوتاه انجام گرفت. منافقین نمی توانستند در مقابل اسرای درد کشیده مقاومت کنند. سر، دست، پا و دندان های بسیاری از منافقین شکسته شد. صدای فریاد و ناله آنان در فضا پیچیده بود و چند نفرشان به حال اغما رفتند.
این تسویه حساب ما با منافقین، به دلیل رشادت و از خود گذشتگی سایر اسرا بود که خود را در مقابل کابل و باتوم عراقی ها قرار داده بودند تا ما بتوانیم به راحتی منافقین را به سزای اعمالشان برسانیم. نیروهای کمکی وارد اردوگاه شده بودند و اقدام به تیراندازی هوایی می کردند؛ سپس همه اسرا را با ضربات شدید به داخل آسایشگاه ها ریخته، درها را قفل کردند. تمام محوطه به هم ریخته بود. صدای عراقیها لحظهای خاموش نمی شد و این طرف و آن طرف می دویدند. صدای آمبولانس ها نیز برای مداوا و تخلیه منافقین مجروح شده، شنیده میشد. نگهبان ها نیز هر لحظه از جلوی پنجره ما را تهدید می کردند که مجازات سختی در انتظارتان است. با اینکه در اثر درگیری با عراقیها مجروح و خونی شده بودیم، ولی همگی خندان بودیم؛ زیرا احساس می کردیم انتقام کوچکی از دشمنان قسم خورده مردم ایران گرفته ایم. این حرکت ما موجب شد تا شبانه منافقین را از اردوگاه خارج و به مکان دیگری انتقال دهند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام_زمان_عج
🌷أنا خاتِمُ الأوصِياءِ، بي يُدفَعُ البَلاءُ مِن أهلي و شيعَتي.
🌷من وصىّ آخرين ام ، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مى شود .
📚 الغیبة طوسی ، صفحه 285
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🏴امام جواد علیه السلام
▪️ الْمُؤْمِنُ يَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِيقٍ مِنَ اَللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ
▪️مؤمن نیازمند سه خصلت است: توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود، پذیرش نسبت به کسی که او را پند می دهد.
📗تحف العقول ج1 ص457
🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۳۱
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
عراقیها [به تلافی ضرب و شتم منافقین] ما را مجازات سختی کردند و چندین روز از آب، غذا و نیازهای اولیه ما کاستند. آنان هر روز چند نفر را برای بازجویی و شکنجه بیرون می بردند.
چند روز بعد خود عراقیها گفتند کار شما بسیار خوب بود. اگر ما هم شرایط شما را داشتیم، همین کار را می کردیم و اضافه کردند ما به آنان با دیدۂ حقارت نگاه می کنیم. همواره به اسرا تأکید می کردم که باید به دشمن قسم خورده اثبات کنیم که ما ایرانی و وارث تمدنی بزرگ و پرچم دار نهضت خونین شیعه هستیم. ما همواره تلاش می کردیم تا با تقویت روحیه، در برابر فشارهای سخت و غیر انسانی آنان خم به ابرو نیاوریم و به امید پیروزی و رهایی از دست دژخيمان عراقی، همواره صبور بودیم.
🔅 وضعیت بهداشتی اسرا در اردوگاه
به دلیل شرایط بسیار بد نگهداری اسرا و آسایشگاه و نیز تعداد زیاد اسرا و ناتوانی دولت عراق در اداره بازداشتگاه های جنگی و همچنین نداشتن امکانات رفاهی، انواع بیماری ها در بین اسرا شیوع پیدا کرده بود که شایع ترین آنها، اسهال خونی بود. در مدت اسارت، همه اسرا به اسهال خونی مبتلا شدند. این بیماری مخوف، انسان را در مدت بسیار کوتاهی از پا می انداخت و بینایی انسان را دچار اختلال می کرد. توان حرکت نداشتیم و از دل پیچه به خود می پیچیدیم. لباس هایمان نیز خون آلود می شد و از خجالت نمی توانستیم به روی همدیگر نگاه کنیم. این بیماری گاه تا چند ماه طول می کشید. عراقی ها می گفتند شما باید همگی اسهال خونی بگیرید تا اگر در اردوگاه هم باز باشد، نتوانید فرار کنید. نه دارو بود، نه پزشک و نه تغذیه مناسب. ظرف غذا هم همیشه روغنی و مملو از میکروب بود. آب را هم از محل های غیر بهداشتی می آوردند.
ضعف عضلات، تاری دید و بیماریهای مختلف پوستی، از بیماریهای شایع در آسایشگاهها بود. بیشتر اسرا به دندان درد دچار شده بودند. از همه مهم تر، بیماری سل همه را تهدید می کرد. ریه همه اسرا در اثر شرایط بسیار بد بهداشتی و تنفسی، آسیب دیده بود. دستها و پاهایمان در اثر رطوبت و زندگی در روی بتن های کف آسایشگاه، بسیار درد می کردند. یک بیماری دیگر هم به نام گال شیوع داشت که کشاله ران ها و زیر بغل های انسان خارش پیدا می کرد و هر روز هم بیشتر می شد و ایجاد تاول می کرد.
شیوه درمان عراقی ها این بود که به جای تجویز دارو، کسانی را که به گال مبتلا شده بودند، به محوطه باز و جلو نور خورشید می بردند و همه را به طور کامل برهنه می کردند؛ سپس نوعی روغن می دادند تا به موضع خارش مالیده شود. آنان این افراد را هر روز حدود پنج ساعت در معرض تابش مستقیم آفتاب قرار می دادند. آنان کاری کرده بودند که حیا و شرم از میان برداشته شده بود. ما از داشتن کمترین حقوق یک انسان در بند نیز محروم بودیم. عراق معاهده های سازمان ملل مبنی بر رعایت حقوق اسرای جنگی را زیر پا گذاشته بود و ما همواره با یاد وطن و رهبر عزیزمان این رفتارهای غیرانسانی را تحمل می کردیم.
اسرای مفقودالاثر با وجود کوتاه بودن طول اسارت، نسبت به اسرای قدیمی تر که زیر نظر صلیب سرخ بودند، فشار بسیار بیشتری را متحمل میشدند؛ زیرا عراقیها با این بهانه که آمار ما در دست صلیب سرخ نیست، هر آنچه که می خواستند، می کردند و شدیدترین شکنجه ها را بر ما انجام می دادند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴پیامبر_اکرم_ص
🏴مَن قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهیدُ وَمَن قُتِلَ دُونَ اهلِهِ فَهُوَ شَهیدُ وَمَن قُتِلَ دُونَ دِیِنِهِ فَهُوَ شَهید
🏴کسی که در راه حفظ مالش کشته شود وکسی که در راه دفاع از اهل وناموسش به قتل برسد حکم شهید را دارد وکسی که در راه دینش به شهادت برسد شهید راه حق است.
📚 مواعظ عددیه ، صفحه 6
🏴شهادت امام جواد تسلیت باد 🏴
🏴🏴اللّهُمَّصَلِّعَلي مُحَمَّد
🏴🏴وآل مُحَمَّد
🏴🏴وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴