eitaa logo
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
1.2هزار دنبال‌کننده
322 عکس
19 ویدیو
10 فایل
اینجا کانال مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص است؛ محلی برای اندیشیدن در مقیاس تاریخ، با کمک قصه‌ها. + برای ارتباط با ما: 🆔 @sayyed_meysam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 آغاز محرم| حکایت زکریا و یحیا 🏴 محرم اولین ماه از سال هجری قمری است که بعد از عاشورای سال ۶۱ هجری و حوادث صحرای کربلا، شکل دیگری در تاریخ یافت. ◾️ریان بن شبیب می‌گوید: در روز اول محرم بر امام رضا وارد شدم. حضرت از من پرسید: آیا امروز را روزه گرفته‌ای؟ عرض کردم خیر. پس فرمود: امروز همان روزی است که زکریا دست به دعا برداشت و خداوند او را اجابت کرد. هرکس در این روز روزه بگیرد و به درگاه خدا دعا نماید، اجابت خواهد شد چنانچه دعای زکریا مستجاب گردید. ▪️ اما دعای زکریا چه بود؟ در روایت است که زکریا در این روز دعا کرد تا خداوند به او فرزندی بدهد. آن هم در شرایطی که خودش پیرمردی سالخورده و همسرش زنی نازا بود. (سوره‌ی مریم/۸) ◾️در بیان سرّ این درخواست زکریا روایات گفته‌اند: خداوند متعال به او اسماء پنج نفس مقدس یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم‌السلام) را آموخت. سپس زکریا متوجه حالاتی عجیب به هنگام ذکر این اسامی شد. او کیفیت این حالات را به درگاه الهی اینگونه عرضه کرد: «من با بردن چهار نام محمد و علی و فاطمه و حسن غم و اندوهم برطرف شده ولی با ذکر نام حسین، گویی تمام غم عالم بر دلم سایه می‌اندازد. بارپروردگارا سرّ ماجرا چیست؟» ▪️ خداوند متعال در پاسخ به زکریا، ماجرای شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را با زبانی رمزآلود شرح می‌دهد: «کهیعص». در توضیح این عبارات آمده: کاف یعنی «کربلا»، هاء یعنی «هلاکت-شهادت همراه با زجر و تشنگی عترت»، یاء یعنی «یزید ملعون»، عین یعنی «عطش حسین» و صاد یعنی «صبر» او بر این بلاء و ابتلاء. ◾️ زکریا با شنیدن ماجرای شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، سه روز به عبادتگاه خود می‌رود و بسیار می‌گرید. بعد در همان احوال دست به دعا برداشته و از خداوند می‌خواهد فرزندی به او عطا شود تا با وارد آمدن مصیبتی شبیه آنچه بر حسین می‌رود؛ در غم این مصیبت عالم‌سوز شریک و سهیم گردد. 🔺در روز اول محرم، این دعای زکریا اجابت شد و نتیجه‌ی آن فرزندی به نام یحیی شد. یحیی همان پیامبری است که قرآن در وصف او فرمود: وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (مریم/12) یعنی در کودکی به او حکمت عنایت کردیم. قرآن همچنین یحیی را با اوصاف پاکدامنی و تقوا و خیررسانی و سیادت و سروری و... ستوده است. جالب‌تر آنکه یحیی مطابق روایات شش ماهه به دنیا آمد و عاقبت سر او را از تن جدا کرده و در طبقی برای پادشاهی زنازاده فرستادند. این یعنی آغاز و پایانی شبیه به آنچه که درباره سیدالشهدا قائلیم. وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا (مریم/۱۵) 📚 منابع: قرآن کریم؛ تفسير البرهان، ج ۳، ص۳؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۲۳؛ عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۲۹۹؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۹۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص: ۴۶۱؛ ترجمه المیزان، ج ۱۴، ص۲۲. 🆔 @Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 دوم محرم| ورود به کربلا 🏴 سپاه حُرّبن‌یزید ریاحی، به نحوی امام را مجبور به اقامت در این مکان نمود. نقل است به محض ورود به این سرزمین امام مشتی خاک برداشت و بوئید و سپس فرمود بار بیاندازید و اتراق کنید که این سرزمین، قتلگاه ماست. ◼️ تا این لحظه تعداد همراهان امام را بالغ بر 500سوار و 100نفر پیاده ذکر کرده‌اند که با جمله‌ی امام مبنی بر «اینجا قتلگاه ماست» بسیاری از ایشان جدا شدند. (تصفیه اولیه) ◼️ سیدالشهدا از نام سرزمین پرسید و با شنیدن نام کربلا فرمود: اعوذ بالله من الکرب و البلاء. 🔺 درباره نام این سرزمین اقوال بسیار زیادی مطرح است و به لحاظ موقعیت جغرافیایی، این سرزمین در غرب رودخانه‌ی فرات و مجاور قبرستان کهنه‌ی مسیحیان قرار گرفته است. کربلا اندکی با سرزمین نینوا فاصله دارد. نینوایی که به قتلگاه پیامبرزادگان معروف است. همچنین برخی معتقدند کربلا یعنی کربداله، یعنی سرزمینی که به عذاب الهی مبتلا شد و این همان سرزمینی است که آشوریان در آن می‌زیستند. ◼️ همچنین نقل است که امام حسین علیه السلام به محض ورود به کربلا زمین و نواحی نینوا و غاضریه را به 60هزار درهم خریداری کرد. بعد قمر منیر بنی‌هاشم خیمه‌ها را به دستور سیدالشهدا در پست‌ترین نقطه‌ی کربلا برپا می‌کند به این دلیل که کودکان صحنه‌ی جنگ را نبینند. سپس با چینشی دقیق که برخی کتب پژوهشی تاریخی آن را آورده‌اند؛ خیام برپا می‌شوند. ◼️ خیمه‌ی اباعبدالله در قلب خیام و نزدیک به خیمه‌های خانواده‌ی خویش و خیمه‌ی زینب کبری است. حسین(علیه السلام) افراد خانواده را جمع می‌کند و با قلبی محزون و چشمی اشکبار این جمله‌ها را زمزمه می‌فرماید: اللهم انا عتره نبیک محمد و قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنوامیه علینا. اللهم فخذ لنا بحقنا وانصرنا علی القوم الظالمین. خدایا! ما بچه‌ها و نسل پیامبر توایم. ما را از وطن خود بیرون کرده و از حرم پدرمان رسول اکرم دور نمودند. بنی امیه بسیار برما ستم روا داشتند. پس تو حق ما را از آنها بستان و ما را در جدال با این ستمکاران یاور باش. 📚 منابع: موسوعه الامام الحسین، ص۶۰۱؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۱؛ تذکره الخواص، ص۱۴۲؛ مثیرالاحزان، ص۲۴؛ اللهوف ص۸۱؛ نفس المهموم، ص۲۰۶؛ الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۱۲۶؛ مقتل الحسین المقرّم، ص۲۳۰؛ مقتل الحسین بحرالعلوم، ص۲۰۲؛ اعیان الشیعه، ص۵۹۸؛ الناسخ التواریخ، ج۲، ص۱۷۵. 🆔 @Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 سوم محرم| آغاز‌مهادنه تردید عمربن‌سعد 🔶 از روز سوم تا روز نهم محرم را ایام مهادنه نامیده‌اند. یعنی روزهایی که نه جنگ است و نه صلح. روزهایی که مذاکره و گفتگوهایی صورت می‌گیرد و بی‌نتیجه می‌ماند. 🔹 حُرّ به محض اردو زدن در کربلا برای بن‌زیاد نامه نوشت و اخبار را به او رساند. بن‌زیاد نامه‌ای برای امام حسین نوشت بدین مضمون: ای حسین خبر ورودت به کربلا به من رسید. یزید به من فرمان داده سر بر بالین نگذارم و شکم سیر غذا نخورم مگر اینکه تو را کشته و یا بیعت بستانم. 🔸 نامه به امام رسید و قاصد پاسخ را طلب کرد. حضرت فرمود: پاسخ ندارد، جواب او عذاب است. پیک بازگشت و خبر را به بن‌زیاد رساند. 🔹 بن‌زیاد فوری عمربن‌سعد را به دارالاماره احضار کرد. عمر در نزدیکی کوفه با چهارهزار نیرو منتظر بود تا فرمان حرکتش به سمت ری صادر شود. وی به دربار بن‌زیاد آمد و فهمید بن‌زیاد از او می‌خواهد قبل از رفتن به ری، به کربلا برود. 🔸 عمرسعد هیچ علاقه‌ای برای رفتن به کربلا نداشت. از این رو پاسخ مثبتی به بن‌زیاد نداد و این‌پا و آن‌پا می‌کرد. بن‌زیاد که معطل ماند به عمر گفت: اگر نمی‌روی پس فرمان حکومت ری را برگردان. 🔹 او به خوبی نقطه ضعف عمر را می‌دانست و با دست گذاشتن روی آن و گرو گرفتن آرزوی پسرِ نحسِ سعد، او را افساری زد و به هرجا دلخواهش بود کشاند. 🔸 عمر با چهارهزارنفر عازم کربلا شد و بعد از ظهر روز سوم به کربلا رسید. به محض رسیدن فردی به نام قرّه‌بن‌قیس‌حنظلی (طبق برخی منابع عزره‌بن‌قیس‌احمس) را نزد امام فرستاد تا از او بپرسد چرا به کربلا آمده است؟ اما این فرد چون خودش به امام نامه نوشته بود، از رفتن امتناع ورزید و خجالت می‌کشید با حضرت رودرو شده و علت آمدن را بپرسد. 🔹 سپس کثیربن‌عبدالله شعبی مأمور رفتن شد و همان ابتدا نیت کرد حسین را هنگام گفتگو غافل‌گیر کرده و ترور نماید. این نیت را با عُمَر در میان گذاشت و عمر او را منع کرد. اما کثیربن‌عبدالله گویا از قصد خود بازنگشت. خواست با سلاح به محضر سیدالشهدا برسد ولی ابوثمامه صائدی که از امام محافظت می‌کرد اجازه ورود با سلاح را به کثیر نداد. کثیر دست‌خالی بازگشت درحالیکه پرخاش می‌کرد و فحاشی می‌نمود. 🔸 سپس دوباره قره‌بن‌قیس حاضر شد به محضر امام برسد و علت حضور در کربلا را جویا شود. امام در پاسخ سوال عمربن‌سعد فرمود: مردم کوفه به من نامه نوشتند و مرا فراخواندند و دعوت کردند. اگر پشیمان گشته‌اند بازمی‌گردم. 🔹 قره‌بن‌قیس پیام و پاسخ امام را به عُمر رساند و نقل است که عُمر گفت: امید دارم خدا مرا از جنگیدن با وی نگاه دارد. 🔸 عمر به طور واضحی از جنگیدن با امام اباء داشت و نمی‌خواست ننگ این جنگ نابرابر با پسر رسول خدا بر دامنش بنشیند. از این رو به بن‌زیاد نامه نوشت که: من به محض رسیدن به کربلا واسطه‌ای نزد حسین فرستادم و علت آمدنش را جویا شدم. او به دعوت کوفی‌ها آمده و می‌گوید اگر آنها مرا نمی‌خواهند باز می‌گردم. 🔹 این نامه عمربن‌سعد یعنی می‌شود از جنگ جلوگیری کرد. اما حسان‌بن‌فائد می‌گوید وقتی نامه عمرسعد رسید، بن‌زیاد این شعر را خواند: الان اذعلقت مخالبنا به/ یرجوا النجاه و لات حین مناص اکنون که پنجه‌های ما در گلوی اوست به رهایی می‌اندیشد، اما دیگر گریزگاهی برای او نیست. او برای عمر نامه‌ای نوشت که روز چهارم محرم به دستش رسید. ⁉️ دوراهی سختی پیش پای عمر است. از یک‌سو آرزوهای دور و درازش و تکیه زدن بر اریکه‌ی قدرت ری و از سوی دیگر جنگیدن با حسین‌بن‌علی که آشکارا جنایتی نابخشودنی است. او میان وعده‌های فانی دنیا و آخرت باقی مخیر بود. آیا ما نیز بر سر اینگونه دوراهی‌ها قرار خواهیم گرفت؟ 📚 منابع: المناقب، ج۲، ص۹۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۰؛ مقتل‌الحسین خوارزمی، ج۱، ص۲۳۹؛ معالی‌السبطین، ج۱، ص۳۰۰؛ اعیان‌الشیعه، ج۱، ص۵۹۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۵۹؛ انساب‌الاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ اخبارالطوال، ص۲۵۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۹؛ تجارب‌الامم، ج۲، ص۶۴؛ العوالم، ج۱۷، ص۱۴۸؛ مدینه‌المعاجز، ص۱۱۹؛ ارشاد، ج۱، ص۳۳۱؛ الامام‌الحسین و اصحابه، ج۱، ص۲۲۰؛ نفس‌المهموم، ص۲۱۰؛ ارشاد، ج۲، ص۸۶؛ اعلام‌الوری، ص۲۳۴. 🆔 @Qasas_school
🔺ضمیمه آیه‌الله میرباقری: کسی که گرفتار آرزوهای طولانیِ دنیایی است، نمی‌تواند مهاجر الی الله باشد و با سیدالشهدا(ع) سیر کند. 🔹 اگر نتوانیم در فضای محرّم، از تعلقات و تعینات دست برداریم، قاعدتاً بعید است روز عاشوراء، لااقل در نیت، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهداء، جان خودمان را تقدیم کنیم. در «زیارت جامعة ائمة المؤمنین»، یک جمله‌ای آمده که اگر ما در صفین، جمل، نهروان یا کربلاء نبودیم، بالنیات و القلوب در کنار شما هستیم. این حضورِ با نیت و قلب، وقتی است که انسان به امام حسین _ علیه‌السلام _ که می‌رسد، دیگر همه چیز را فراموش می‌کند. 🔹 کسی که در کنار سیدالشهدا(ع) به یاد گذشته و آینده‌ها و در گرو آرزوهای طولانی است، نمی‌تواند مهاجر الی الله باشد و با حضرت سیر کند. به همین جهت است که آن حضرت از مکه که آمدند در خطبه‌شان فرمودند: «مَنْ کانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیرْحَل مَعَنا»؛ کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و آماده لقاءالله است، با ما همراه شود. چون بین ما و لقاءالله فاصله‌ای نیست. 🆔 @Qasas_school
🔰تیپیکال| حُرّ بن‌ یزید ریاحی ⁉️ ما از حُرّ چه تصویری در ذهن داریم؟ 🧩 یک بررسی اجمالی نشان می‌دهد ذهنیت بسیاری از افراد جامعه درباره شخصیت حُرّبن‌یزیدریاحی این است که او یکی از غداره‌کش‌های روزگار خود بوده و در زمره اراذل و اوباش و الوات دوران بوده است. از این رو با همین ذهنیت هر گنده‌لات سر به راه شده‌ای را حُرّ زمانه لقب داده‌اند. 🔺سپس به دنبال این ذهنیت، یک سوال مهم طرح می‌شود: "چه نقطه عطفی در زندگی این شخصیت وجود دارد که امکان بازگشت و توبه و عاقبت‌به‌خیری او را فراهم می‌کند؟" 🔶 یکی از مواردی که در برداشت صحیح از تاریخ دخالت دارد، طرح سوال درست است. چرا که حتی پاسخ درست دادن به سوال غلط، ما را به حقیقت رهنمون نمی‌سازد. 🔹 به نظر می‌رسد پیرامون شخصیت حُرّ ما با سوال غلطی مواجه هستیم که البته ریشه در همان ذهنیت غلط دارد. ⁉️ لذا باید پرسید آیا واقعا حُرّ یک لات بی‌سروپا و یک انسانِ فاسق و فاجر است؟ 🔺برای پاسخ به این سوال می‌توان رجوعی دوباره به تاریخ داشت و شواهدی را یافت مبنی براینکه نه تنها حربن یزید ریاحی گذشته سیاهی ندارد و در دسته‌بندی عرفی جزء اراذل و اوباش و یا الوات لاابالی قرار نمی‌گیرد؛ که بعکس او مردی دیندار با سابقه‌ای درخشان است و در او صفاتی، چون شجاعت و جوانمردی و معرفت و حیا و حرمت‌داری، یافت می‌شود. 🔸 علاوه برموارد مذکور، او محبوبیت و مقبولیت عمومی نیز دارد به طوری که ابن‌زیاد هنگام جستجوی فرمانده برای لشکر هزارنفره خود به عنوان پیشقراولان، بهتر از او را نمی‌یابد. چرا که حر علاوه بر داشتن ویژگی شجاعت و جنگاوری، از مقبولیت عمومی و وجاهت نزد مردم برخوردار است و این ابزاری قابل اعتناست در دست عبیدالله بن زیاد برای فریفتن افکار عمومی به طوری که هر کوفی از خود بپرسد "اگر راه حسین درست است چرا افرادی، چون حُرّ در مقابل او صف آرایی کرده‌اند؟"   🔹 شاهد دیگر نمازخواندن حربن یزید ریاحی به امامت امام حسین علیه السلام که منابع تاریخی به آن اشاره دارند. این خود دلیلی بر این مطلب است که او نه تنها اهل دیانت و نماز بوده بلکه حضرت را به عدالت قبول دارد. همچنین آنجا که با عبارت «ثکلتک امک»‌ امام حسین مواجه می‌شود، حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نگه داشته و این نشان از معرفت و حیای این مرد بزرگ دارد. 🔸 اگر ما به پیشینه شخصیتی و زندگی حربن یزید اینگونه بنگریم، درنتیجه سوال این خواهد بود: "چرا چنین فردی با این سابقه درخشان دینداری و با داشتن چنین سجایای اخلاقی، از امام خود دور افتاده و رزق معیت و همراهی امام زمان خویش را از دست داده است؟" 🔺 آنگاه پاسخ به این سوال می‌تواند برای حال امروز جامعه ما که در عین دینداری و اعتقاد عمیق به اهل بیت، از امام زمان خویش جدا افتاده مفید فایده باشد. ⁉️ ما چرا درحالی‌که خود را آدمِ بدی نمی‌دانیم، اما از امام زمان خویش جدا افتاده‌ایم؟ 📚 منابع: تفسیر القمی، مقدمةج‏۱، ص ۲۱؛ سوگنامه آل محمد، ص ۲۱۸ به نقل از ترجمه ارشاد مفید ج ۲، ص ۸۰؛ وقعة الطف، ص ۱۷۱. 🆔 @Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 چهارم محرم| وسط‌بازی! 💠 درحالی‌که عمربن‌سعد تلاش می‌کرد بن‌زیاد را برای دوری از جنگ با حسین قانع کند، اما بن‌زیاد می‌خواست کار را یکسره کند. یا بیعت یا قتل حسین(علیه‌السلام). از این رو نامه‌ای به عمربن‌سعد نوشت که در روز چهارم محرم به او رسید. 🔺در نامه آمده بود: نامه‌ات رسید و محتوای آن را دریافتم. همین که جواب من به تو رسید، از حسین و یارانش برای یزید‌بن‌معاویه اميرالمؤمنين بیعت بگیر تا برای سرانجام کار آنها بیاندیشیم. اگر آنها از بیعت سر باز زدند سرشان را جدا کن و بفرست. ❗️عمر نامه را که خواند گفت: می‌دانستم عبیدالله سلامت و عافیت را نمی‌پذیرد. ⛔️ اینجا عُمر میان دو شخص، دو مسیر و دو عاقبت گیر افتاده است. از سویی حسین بیعت با یزید را نمی‌پذیرد، چنانچه در مدینه و مکه نپذیرفت و به جدّ معتقد است حرکت اصلاح امت با بیعت جور در نمی‌آید. از سوی دیگر، یزید و بن‌زیاد جز به بیعت یا قتل راضی نمی‌شدند. 💢 عمر به گمان خود می‌خواست راه اعتدال را پیش گیرد و در میانه بایستد و اصلاح‌گری میان دو گروه از مسلمانان کند. غافل از آنکه میان حق و باطل راه سومی نیست: وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا (نساء/۱۵۰) مسیر اصلاح همان است که حسین آغاز کرده و نمی‌توان با یکی به میخ و یکی به نعل کوبیدن اعتدال ایجاد کرد. وسط‌بازی به سبک عُمربن‌سعد، انتهایش کفر است. کفر یعنی نخواستن حق و نادیده گرفتن مظلوم: أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا (نساء/۱۵۱) 📚 منابع: قرآن کریم؛ نهایه‌الارب، ج۲۰، ص۴۳۷؛ مناقب، ج۴، ص۹۷؛ اعیان‌الشیعه، ج۱، ص۵۹۹؛ معالی‌السبطین، ج۱، ص۳۰۹. 🆔 @Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 پنجم محرم| تئوری نجنگیدن! 🔹 بن‌زیاد در روز پنجم نیروهای جدیدی را به فرماندهی افرادی چون عمرو‌بن‌حجاج و شبث‌بن‌ربعی راهی کوفه کرد. لکن تقریبا دوسوم نیروهای تحت امر این فرماندهان از لشکر جدا می‌شدند، بدین دلیل که جنگ با حسین را گناهی نابخشودنی می‌دانستند. در واقع این افراد از فرمان بن‌زیاد تخطی می‌کردند ولی به فرمان حسین و ندای هل من ناصر او لبیک نمی‌گفتند. به دیگر سخن، این جماعت هرچند با پسر مرجانه مبارزه می‌کردند، ولی با امام خویش همراه نمی‌شدند. به گمان آنها فقط جنگیدن با حسین گناهی کبیره بود، نه رها کردن او و یاری ندادنش. 🔸 با ورود همان نیروهای تازه از سوی بن‌زیاد به کربلا، فضا حالت جنگی به خود گرفت و فشارهای روانی بر کاروان امام حسین افزایش یافت. در این روز همانند روزهای گذشته میان اباعبدالله و عمربن‌سعد نیز مذاکراتی صورت گرفته که افرادی از لشکر عمر، گزارش آن‌ها را به بن‌زیاد می‌رساندند تا به او نشان دهند عمربن‌سعد عزم جدی برای جنگیدن با حسین ندارد. اینگونه خودشیرینی‌ها می‌توانست در آینده‌ی این افراد موثر باشد. 🆔 @Qasas_school