eitaa logo
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
1.2هزار دنبال‌کننده
320 عکس
18 ویدیو
10 فایل
اینجا کانال مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص است؛ محلی برای اندیشیدن در مقیاس تاریخ، با کمک قصه‌ها. + برای ارتباط با ما: 🆔 @sayyed_meysam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰قدرت، اُمّ و امّت ⚫ در مطلب اخیر (لینک) قصه‌ی مادری را روایت کردیم که برای جلوگیری از دوپاره شدن فرزند دلبندش، دست از او کشید. این شد یک استعاره از رابطه‌ی اُمّ و وَلَد یا امام و امت. اما در طرف مقابل هم تاریخ شواهدی ارائه می‌کند از مواجهه سخت امیرالمومنین با مدعیان قدرت‌طلب بر سر حکومت. 🟡 سپس یک پرسش دامن‌گیر ما می‌شود: «کجا باید به سان مادری دلسوز قدرت را رها کنیم تا خطر را از جان فرزندمان دور نماییم و کجا باید در برابر نامادران مدعی بایستیم ولو به قیمت پاره‌پاره شدن فرزند!!؟» ⚫ قرآن قصه‌ی یک مادر را برای ما روایت می‌کند که برای زنده نگه داشتن فرزندش، او را رها می‌کند. منظورم قصه‌ی مادر موسی است و طفلی که فرعون دربه‌در دنبال اوست برای سلاخی. مادر موسی به سان هر مادر دیگری ترسیده و در این لحظه خداوند به او پیام می‌دهد: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ.. فرزند خود را شیر بده و هنگامی که بر جان او ترسیدی که مبادا سربازان فرعون او را بیابند و به قتل برسانند، طفل خود را به دریا بسپار. 🟡 گهواره‌ی طفل یک‌راست می‌رود به سوی کاخ فرعون؛ درحالیکه خواهر موسی از دور اوضاع را رصد می‌کند. اهالی کاخ طفل را از آب می‌گیرند و او می‌شود: « .. از آب گرفته شده». موسایی که از ترس کشته شدنش به آب سپرده شده بود، اکنون به آغوش خطر و به کانون تهدید ره پوئید. ⚫ اما آل فرعون طفل را نگاه داشتند با این استدلال: وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا.. همسر فرعون گفت این طفل نور چشم من و تو می‌شود. او را نکش که امید است برای ما نفعی داشته باشد. اصلا می‌توان او را به فرزندی گرفت. سپس قرآن تعبیر مهمی به کار می‌برد: وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ. یعنی زمین بازی عوض شد و موسی در دل خطر حفظ، و خودش بدل شد به خطری در میان آنها و برای آنها. درحالیکه آل فرعون نمی‌دانستند. 🟡 خبر به مادر موسی رسید که فرزندت بناست در کاخ فرعون زنده بماند. نورچشم آل‌فرعون شود و شاید هم فرزندخوانده‌ی فرعون. ناگهان دل مادر موسی خالی شد. او ابتدا از جان موسی می‌ترسید ولی اکنون از اینکه موسی فرعونی دیگر شود هراس داشت. کار به جایی رسید که اگر خداوند «ربط قلبی» برای مادر موسی نمی‌فرستاد و مرزبانی برای مراقبت از قلب او نمی‌گذاشت، راز فرزند را طوری آشکار می‌کرد که فرعون چاره‌ای جز کشتن او نداشته باشد. وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.. ⚫ به راستی موسای نشسته بر سر سفره خوراک علمی و معرفتی فرعون، موسای رشد یافته با تعالیم آل‌فرعون، موسای هضم شده در دربار فرعون و موسای درخدمت اهداف استکباری فرعون، آیا زنده نماندنش بهتر نیست؟ موسی امکانی بزرگ و مهم بود در دستان طغیان‌گران و همین برای مادر موسی نگران کننده‌تر بود. فرزند کشته شده بهتر است از فرزند عاقبت به شرّ. 🟡 اینجا خداوندی که وعده داده بود: « وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» کاری کرد که موسی سینه‌ی هیچ زنی را نپذیرد و از شیر کسی تغذیه نکند. این‌ها تمثیلی است از منبع رشد. یعنی موسی بنا نیست در دستگاه فرعون هضم شود. سپس خواهر موسی برای طفلی که حالا نورچشم فرعونیان شده بود، زنی از بنی‌اسرائیل را پیشنهاد کرد و اینگونه طفل و مادر به یکدیگر رسیدند. ⚫ قدرت، موساست و امّ موسی، امام و بنی‌اسرائیل، امت. قدرت را باید برای نجات امت که بنی‌اسرائیل بودند، حفظ کرد اما تا جایی که خود قدرت به ابزاری برای نابودی امت بدل نشود. چنان موسای در دست فرعون، ابزاری می‌توانست باشد برای نابودی بیشتر بنی‌اسرائیل. مادر یکبار فرزند را رها می‌کند که زنده بماند و یکبار رها می‌کند که کشته شود چون «نبودن موسی» بهتر از «بودنی شرارت‌بار» است. اکنون پرسش اصلی را به ذهن بیاوریم و ببینیم این قصه چگونه می‌تواند قطعه‌ای باشد برای پازل پاسخ ما. 🟡 شاید بشود گفت علی‌بن‌ابی‌طالب در سال 10هجری قدرت را رها کرد تا به دامن نامادرانی از جنس خلفا برود اما به این امید که ارتباط قدرت با منبع وحیانی رشد قطع نشود. عاقبت هم در سال 35هجری قدرت به علی بازگشت. اما در صفین اگر قدرت به چنگال معاویه می‌افتاد، هضم حکومت اسلامی در دستگاه طاغوتی فرعون امت، حتمی بود. تیغی می‌شد در دست زنگی مست برای نابودی ملت اسلام و امت مسلمان. هرچند تا اینجا اصل پاسخ روشن شده، ماجرا به همین مقدار ختم نمی‌شود.. باید از «امت و ملت» هم گفت و به موضوعات روز رسید. پس ادامه دارد... سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰ماجرای "مرج‌البحرین یلتقیان" از کتاب قاف، متنِ کهنِ سه کتاب تاریخی فارسی 🧩 یکم| دقّ علی امیرالمومنین علی مَر مقداد اسود را گفت: «هیچ دانی که رسول خدا فاطمه را به نام که می‌دارد که هیچ خاطب را در حدیث وی اجابت نمی‌کند؟» مقداد گفت: «یا علی سخنی با تو بگویم بشنوی؟» گفت: «آن چیست؟» گفت: «به همه‌ی دل بدان که رسول فاطمه را جز به نام تو نمی‌دارد.» علی گفت: «از کجا می‌گویی؟ بعد ما صنادید قریش همه آرزومندند که ایشان را اجابت کند، مرا این طمع کی باشد؟» مقداد گفت: «یا علی یک کار بکن! رسول خدای اکنون در حجره ام سلمه است. تو درشو و بنشین. سخن مگوی. چون رسول خدای گوید به چه شغل آمده‌ای، تو گو: یا رسول الله، به خواستاری فاطمه آمده‌ام.» علی برفت و عرق از وی درمی‌گشت تا به در حجره رسید. در بکوفت. رسول گفت: «در باز کنید که این دقّ علی است!» در باز کردند. علی درآمد و با رسول هام‌زانو بنشست، سر در پیش افگنده و عرق از وی درمی‌گشت از شرم. رسول او را گفت: «چه حاجت است که بدین وقت آمدی؟» علی گفت: «فرزند رسول را همی خواستاری کنم.» رسول گفت: «کدام را؟» گفت: «فاطمه را، یا رسول الله.» رسول سر در پیش افکند ساعتی دیر... 🆔 @Qasas_school
🧩 دوم| انتظار علی 🔺پس رسول سر برآورد، گفت: «مرحبا و اهلا» علی همی این بشنید. برخاست. هیچ سخن نیز نگفت و بیرون آمد. مقداد بر در بود. گفت: «هین یا علی! چه رفت؟» علی گفت که چه رفت. مقداد گفت: «یا علی برو با خانه شو و از این مگو تا رسول خدا تو را بخوانَد!» علی برفت. روزی چند برآمد. رسول علی را بخواند. 🆔 @Qasas_school
🧩 سوم| دسته قَرَنفُل 🔺علی گفت: نزد رسول شدم. روی او را دیدم دُرَفشان، چون ماه شب چهارده می‌افروخت و دسته‌ای قَرَنفُل به دست! مرا بنشاند و گفت: «یا علی! آن روز که حدیث فاطمه کردی، همان ساعت خواستم که عقد بکنم لکن انتظار کردم فرمان خدای را. اکنون جبریل آمد و مرا خبر آورد که خدای ,رضوان, خازنِ بهشت را فرمود تا بهشت را بیاراست و فریشتگان مقرّب را امر آمد تا بر کرسی‌های بهشت بنشستند و ,روح‌القدس, به نوبتِ او خواستاری کرد فاطمه را. خدای فریشتگان را گفت: «گواه باشید که من فاطمه زهرا را، بنت حبیب خود محمد مصطفا را به علی دادم.» و بفرمود فریشتگان را تا درّ و یاقوت و مرجانِ بهشت نثار کردند و درختِ طوبا را بفرمود تا نثار کرد بر حورالعین و این دسته‌ی قرنفُل از آن است!» 🆔 @Qasas_school
🧩 چهارم| ساز بساز 🔺علی شاد بازگشت. روزِ دیگر نزدیک رسول آمد گفت: «یا رسول‌الله! تنها اَم. دلم همی بگیرد. صواب بینی که این شادی بر من تمام کنی؟» رسول گفت: «یا علی مهلت دهی تا شب؟» علی گفت: «الله و رسوله اعلم.» رسول گفت: «تو برو اکنون و ساز بساز امشب را، که شب دامادی توست!» علی گفت: «به حجره آمدم. هیچ چیز ندیدم از اسباب عروسی. در همه حجره‌ی من مصحفی بود - کلام خدا – و «ذوالفقارِ» عطای مصطفا و مصلّای نماز. با خویشتن گفتم: چون رسول خدای فرمود که «ساز بساز»، هم تکلّفی بباید کرد. برفتم کناری چند ریگ بیاوردم و حجره را هموار کردم. 🆔 @Qasas_school
🧩 پنجم| مواسات فاطمه 🔺و رسول خدای به بازار شد. فاطمه را پیراهنی خرید به چهار دِرَم. بیاورد و در وی پوشانید. و مشّاطه بیامد تا وی را بیاراید. فاطمه در پیش مشاطه بود که سائلی به در آمد. گفت: «یا اهل بیت الرحمه، برهنه‌ام! با من مواسا کنید به جامه‌ای، چندان که عورت بپوشم تا خدای شما را حلّه‌های بهشت پوشانَد.» فاطمه آن بشنید. مر مشّاطه را گفت: «باش تا من کاری بکنم.» پس آن پیرهن را برکشید و بدان سائل داد. رسول می‌آمد. آن پیراهن را بازان سائل دید. هیچ چیز نگفت. نزد فاطمه آمد. گفت: «پیراهن کو یا فرزند؟» گفت: «به مستحق دادم.» رسول گفت: «امشب شب عروسی توست. چون کنی؟» فاطمه گفت: «خدای بهتر داند.» در ساعت جبریل آمد. گفت: «یا رسول‌الله، خدایت می سلام کند و همی‌گوید: "دل شاد دار که هفتاد هزار حلّه لونالون به نام فاطمه کردم در بهشت هریکی از آن بهتر، بلکه رشته‌ای از آن بهتر از دنیا و هرچه در دنیا چیز است." رسول به بازار رفت. پیراهنی دیگر بخرید به هشت دِرَم – به نسیه- و در فاطمه پوشانید. 🆔 @Qasas_school
🧩 ششم| دعوتی‌ها 🔺چون شبانگاه آمد، جبریل آمد با هزار هزار فریشته و میکائیل با هزار هزار فریشته و فاطمه را دست گرفت مصطفا همی‌آورد تا به خانه‌ی علی، جبریل از راست و میکائیل از چپ. و چون به حجره‌ی علی رسید، گفت: «یا علی، باز این فرزندِ من چنان زندگانی کن که با پاره‌ای از من – که وی پاره‌ای است از من. شادیِ دل وی شادی دل من باشد و کراهیت دل وی کراهیت دل من باشد.» این بگفت و بازگشت. 🆔 @Qasas_school
🧩 هفتم| نجوا 🔺چون شب درآمد، علی با فاطمه به هم سخن می‌گفتند. آخر علی گفت: «چیزی در دل من همی‌گردد، یا فاطمه. با من بگو تا در راه که می‌آمدی سه جای بنشستی، آن چرا بود؟ مگر می‌کراهیت داشتی آمدن به خانه‌ی من؟» فاطمه گفت: «یا علی، اگر نه آن اَستی که بابا مرا وصیت کرده است که سرّ خویش از کدخدای خود مپوش، بِنَگویمی که چرا می‌نشستم. و لکن برای وصیت رسول را، چون بپرسیدی، بگویم. بدان که از گرسنگی پایم کار نمی‌کرد که برفتمی. همی‌نشستم تا می‌آسودم.» 📚 برگرفته از کتاب قاف به مناسبت سالروز ازدواج علی و فاطمه (علیهما سلام‌الله) 🆔 @Qasas_school
🔰انتخابات یا بردگی؟ 🟡 در پایان یادداشت اخیر با عنوان "قدرت، اُمّ و امّت" که در لینک قابل مشاهده است، به یک موضوع اشاره شد: امّت و ملّت! ⚫️ طرح این بحث کمک به یافتن پاسخی بهتر است برای یک پرسش: کجا باید قدرت را دلسوزانه رها کرد و کجا باید محکم آن را گرفت؟ 🟡 بیایید امّت را همان اجتماع انسانی بر گِرد امام بدانیم و ملّت را مطابق قرآن ترجمه کنیم به "آئین". ⚫️ پیش‌تر گفته شد که برای حفظ امّت، باید گاهی قدرت را رها کرد چنانچه علی علیه‌السلام ۲۵سال چنین کرد یا همانگونه که هارون در غیاب موسی و بلوای سامری چنان کرد! اینجا هرچند آئین یا ملّت دستخوش تحریف هم قرار می‌گیرد و گوساله‌ای به خدایی گرفته می‌شود، اما جلوگیری از دو پاره شدن امّت اولویت دارد. 🟡 سپس این سوال پدید می‌آید: اگر امّت به هر دلیلی امام برحق جامعه را رها کند و این منجر به نابودی ملّت و آئین شود، امام تا کجا باید بر تحریف ملّت و آئین چشم بسته و سکوت کند؟ آیا اینجا نیز باید رها نماید یا حد و مرزی وجود دارد؟ ⚫️ مطابق برخی روایات، امام به عنوان مهم‌ترین عالِمِ عالَم، باید در برابر بدعت‌ها بایستد: إذا ظَهَرتِ البِدعُ في اُمّتي فلْيُظهِرِ العالِمُ علمَهُ. 🟡 اما مصداق این بدعت چیست؟ ما شاهدیم که اميرالمؤمنين در دوره حکومت خویش، بنا بر مصلحت در برابر بدعتی به نام نماز تراویح کوتاه آمد و این یعنی بدعت، صرف تغییر برخی احکام شرعی نیست. ⚫️ از سوی دیگر می‌بینیم در میان ائمه‌اطهار حسین‌بن‌علی تنها کسی است که به صورت سخت با دشمن مبارزه کرده و بر وضعیت دوران خویش شوریده. این چه بدعتی است که حسین علیه آن می‌خروشد؟ آیا چیزی جز حاکمیت یزید است؟ خیر! اما نه از آن جهت که او صرفا شرابخواری سگ‌باز است بلکه از حیث آنکه اصل و شکل حاکمیت یزید بدعت است. بدعتی بزرگ به نام سلطنتی شدن اسلام. این هم یعنی نابودی ملّت و آئین. کدام آئین؟ همانی که آمده بود به ما بگوید: "مردم حق دارند خودشان سرنوشت خویش را تعیین کنند." 🟡 علی‌بن‌ابی‌طالب ذیل خطبه‌ای می‌فرماید: ترسناک‌ترین فتنه‌ها، فتنه‌ی بنی‌امیه است چرا که آنها در جایگاه اربابان قرار می‌گیرند و مردم برده‌ی آن‌ها می‌شوند و حق تعیین سرنوشت خود را از دست می‌دهند...و‌ایم الله لتجدنّ بنی امیة لکم ارباب سوء.. ⚫️ این یعنی سلطنت چیزی نیست جز سیستمی کردن ظلم و ارباب شدن امویان و سلب اختیار و انتخاب از مردم. اینجاست که امام و عالمان باید در برابر این بدعت بایستند ولو امّت با آنها همراهی نکند. 🟡 تازه اگر خوب بنگریم این حمایت از ملّت نیز چیزی جز صیانت از حقوق امّت نیست! و موروثی نشدن مسئولیت‌های کلان و سلطنتی نگشتن حاکمیت اسلامی از آن چیز‌هایی است که حسین‌بن‌علی‌ها هم برای حفظ آن خون خود را نثار و ایثار می‌کنند. ⚫️ اینجاست که ایستادگی برای بازگرداندن قدرت به مردم، عین مقاومت برای حفظ ملّت و آئین است. عین اسلامیت است و اسلامیت عین جمهوریت. 🟡 در نتیجه اگر عده‌ای از مردم نیز حول امام باطلی مانند معاویه جمع شوند برای نابودی ملّت و آئین، علی باید برابر آنها بایستد که خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ (مریم/۱۲). همان علی که افسار خلافت را ۲۵سال بر شانه‌ی آن انداخت و رهایش کرد تا امّت دوپاره نشود ولی این رها کردن حد و مرز دارد. 🔺پس معیار را باید دریافت.. ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰قصه‌ی طالوت و سکینه |‌ چند خطی در باب معیار انتخاب و فایده‌ی مشارکت حداکثری 🔶 در میان ادوار تاریخی که قرآن از آن سخن به میان آورده، دوره‌ای وجود دارد که در آن بنی‌اسرائیل هم پیامبر داشته‌اند و هم حاکم یا پادشاه. گویی یکی رهبری فکری و معنوی را بر عهده داشته و دیگری امور زندگی دنیایی از جمله جنگ را. شاید شبیه‌ترین دوران‌ها به وضعیت کنونی ما همین دوره تاریخی باشد که هم ولیّ فقیه داریم و هم رئیس جمهور (شاید بعدها بتوان پُلی به بحث قبض و بسط هم زد). 🔷 ماجرا هم از این قرار است که بنی‌اسرائیل به سبب حکومت ظالمانه و سلطه جائرانه‌ی جالوت، از پیامبر خویش تقاضا کردند برای‌شان حاکم یا پادشاهی تعیین کند تا امور اجرائی جنگ را به عهده گرفته و مدلی ارائه و اجرا نماید. 🔶 پیغمبرشان از جانب خدا طالوت را به عنوان پادشاه یا فرمانروا معرفی کرد و اینجا بزرگان بنی‌اسرائیل در کمال تعجب پرسیدند: «چگونه طالوت بر ما فرمانروا باشد درحالیکه همواره پادشاه و پیامبر از میان ما انتخاب می‌شد؟! از طرفی نشانه‌ی پادشاه، داشتن اموال زیاد است و طالوت هرگز چنین ثروتی ندارد» وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال‏ (بقره/۲۴۷) 🔷 در جواب این ایرادات بنی‌اسرائیلی، پیامبرشان گفت: «خداوند طالوت را برگزیده چون اوست که دارای توان علمی و جسمی است. یعنی طالوت هم می‌داند و هم می‌تواند. فرمانروایی یا ایستادن بر قله‌های اجرائی، دانایی است و توانایی، نه مال و ثروت فراوان یا داشتن حسب و نسب و ژن خوب!» قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏. 🔶 مهم‌ترین اثری هم که دانایی و توانایی دارد عبارت است از: ایجاد سکینه! وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُم‏ (بقره/۲۴۸) مرحوم علامه طباطبایی در توضیح سکینه می‌گوید: قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصميم و اراده‏. 🔷 یک جامعه بی‌قرار که هر روز به طناب پوسیده‌ی اهل خدعه و نیرنگ متوسل می‌شود تا بتواند از چاه مشکلات معیشتی بیرون آید، دچار اضطراب در قلب و عمل است. یک روز سراغ مسکن و ارض می‌رود و روز دیگر سکه و ارز. همواره در تلاطم بالا و پایین شدن نرخ دلار است و نگران از سبز و قرمز شدن خانه‌های بورس. 🔶 سرریز نبود آرامش در جامعه-به گفته برخی از اقتصاددان‌ها- می‌شود شدت تورم! هرچند عده‌ای معتقدند این تورم است که آرامش را از جامعه سلب می‌کند اما واقعیت آن است که گاهی عدم آرامش و عدم اعتماد به دانایی و توانایی مدیران اجرایی، سبب بی‌ثباتی و تورم است. 🔷 اکنون شاید یکی از مهم‌ترین معیارهای گزینه‌ی اصلح در انتخابات پیش رو، یافتن فردی باشد دانا و توانا که با جلب اعتماد عمومی، سبب آرامش در جامعه شود. اگرچه برخی معتقدند نیازی نیست رئیس‌جمهور کارشناس باشد و باید صرفا اوامر ولیّ فقیه را اجرا نماید، اما طبق قرآن، حتی در حضور پیامبر الهی نیز، مجری باید خود اهل علم باشد و آگاهی. 🔶 همچنین نباید فراموش کرد، هرچقدر میزان مشارکت عمومی در انتخابات بیشتر باشد، نامزدها شانس بیشتری در جلب اعتماد اکثریت دارند. رئیس جمهوری که اکثریت قاطع مردم به دانایی و توانایی او اعتماد کنند و به او رأی بدهند، امکان بیشتری برای ایجاد آرامش به نفع جامعه را داراست. مشارکت بیشتر، به نفع همه‌ی ماست! ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰 بیت رفیع | به مناسبت شهادت حضرت باقرالعلوم ▪️امام باقر علیه‌السلام، شخصیتی بسیار با ابهت و باشکوه داشتند و این به‌خاطر آن بود که ایشان در ظاهر بسیار شبیه به پیامبر بودند و از لحاظ دانایی، به عنوان حَمَله علم و دانایی امیرالمومنین مشهور بودند! ◾️روزی «قُتاده» فقیه سنی مذهب به حضرت گفت: «یا ابن رسول الله! وقتی به محضر شما شرفیاب می‌شوم، پریشان و مضطرب هستم! علت چیست؟» امام پاسخ داد: «آیا می‌دانی جلوی چه کسی نشسته‌ای؟! تو در برابر بیت رفیع ولایت نشسته‌ای؛همان بیت که خدا فرمود: في بیوتٍ اذن الله أن تُرفع وَ یُذکرَ فیه اسمُه!» ✍🏻 روح‌الله شمسی‌کوشکی 🆔 @Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا