🔰 دربارهی عطیه
🔸عطیهبنسعد عوفی همان جوان حدودا ۲۵سالهای است که همراه با جابربنعبدالله انصاری در اربعین به کربلا آمد و شد جزو اولین زائران امام حسین (علیهالسلام).
🔹دربارهی او گفتهاند که شیفتهی علیبنابیطالب بوده و وقتی حجاجبنیوسف او را مخیر میکند میان دشنام دادن به علی یا خوردن چهارصد شلاق در وسط شهر، او دومی را برمیگزیند. یعنی کتک میخورد ولی راضی به ناسزاگویی نمیشود.
🔸عطیه مفسر قرآن و محدث بود. از او تفسیری برجای مانده و نامش در زمرهی راویان خطبه فدکیه هم هست.
🔹روز اربعین وی به جابر کمک کرد تا در فرات غسل کرده و سپس لباس احرام بپوشد و به قبر اباعبدالله نزدیک شده و زیارت کند. در این زیارت جابر بابت گریهی بسیار، سهبار از هوش میرود و عطیه او را به هوش میآورد.
🔸سپس جابر در بخشی از نجوای زائرانهی خود به امام میگوید: حسین جان! در آنچه تو انجام دادی ما نیز شریکیم. در این لحظه، عطیه با تعجب از جابر میپرسد: چگونه شریکیم؟ درحالیکه ما در این دشت فرود نیامدیم و از کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم اما این گروه سر از بدنشان جدا شد و اهلشان به اسیری رفت؟
🔹جابر به عطیه میگوید: از رسول خدا شنیدم که هرکس گروهی را دوست بدارد با آنها محشور شده و هرکس کار قومی را دوست داشته باشد در آن کار با آنها شریک است!
🔺این بشارتی است برای بسیاری از ما..
که شاید در این روزهای اربعینی، نتوانستیم در بیابانها و جادههای عراق پابهپای زائران چند روز سخت را سپری کنیم و اصطلاحا "جا ماندیم". بشارت است چون به صرف رضایت به این کنش و پویش میلیونی، یعنی با آنها شریک بودهایم.
📚 ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۰۵؛ ابنحزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۰۹؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۳؛ سفینة البحار، ج۶، ص۲۹۶؛ طبری آملی، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج۲، ص۷۵؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۹۸، ص۱۹۶؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۶۴۱؛ آینه در کربلاست، ص۷۴۴.
🆔 @Qasas_school
🔰پذیرایی از زائران و دعوای هاشمی-اموی | یکم
🔶 این روزها که پذیرایی مردم عراق از زائران امام حسین اعجاب همگان را برانگیخته، بد نیست پی این رسم مهمانداری را در تاریخ بگیریم و ببینیم اولین رگههای آن کجا جوشیده. شاید در پس این رصد تاریخی و قصههایش، دریافتیم اصلا چرا جوشیده و کشف کردیم انگیزههای این بریز و بپاش عرب برای مهمان خویش چیست؟
🔹من سرنخ این کرامت را گرفتم و آنقدر کشیدم و در تاریخ پیش رفتم که رسیدم به هاشم. جد پیامبر اکرم و سر سلسلهی طایفهای به نام بنیهاشم.
ابنسعد در طبقاتالکبری میگوید: هاشم مردی ثروتمند بود. تاجری که به سبب هوش بالای اقتصادی توانست سفرهای تابستانه و زمستانه را راه بیاندازد و آنچنان موفق عمل کند که با قیصر هم فالوده بخورد.
🔸در همان روزگار خشکسالی شدیدی پدید آمد. مردم در مضیقه فراوان بودند که «هاشم به شام رفت و دستور داد براى او مقدار زيادى نان بپزند و آنها را در جوالها بار شتران كردند و چون به مكه رسيد نانها را خرد كرد و شتران را كشت و دستور داد ديگ و ديگدان بر پا ساختند و گوشتها را پختند و اهل مكه را سير كرد و از ايشان پذيرايى نمود و اين نخستين ميهمانى و پذيرايى پس از قحطى مذكور بود و به همين جهت ملقب و معروف به هاشم (خُرد کننده) شد.» (نام اصلی هاشم، عمرو بوده)
🔹سپس در وصف این کرامت هاشم، شاعران شعر سرودند و مهمترین رسانهی عرب را درخدمت او درآوردند که برایش شهرت و محبوبیتی وسیع ساخت.
مثلا عبداللهبنزبعرى سرود: عمرو، عمرو بزرگوارى براى قوم خود نان ريز كرد، درحالىكه مردان مكه قحطى زده و لاغر بودند. یا وهببنعبدقصىّ سرود: هاشم كارى را بر عهده گرفت كه ابنبيض (بازرگانى معروف از قوم عاد كه در ثروتمندی ضربالمثل بوده) هم از انجام آن عاجز و درمانده بود، براى مردم بر شتران تيزرو از سرزمين شام گندم فراوان آورد، اهل مكه را از لحاظ نان و گوشت تازه در فراخى و گشايش قرار داد، گويى مردم در چادرها و خيمههايى هستند كه از ديوارههاى آن بركت مىجوشد.
🔸نقل است که در همین روزها، امیهبنعبدشمس، حسادتش جوشید و خواست با بریز و بپاش خود را در برابر هاشم عَلَم کند. چون نتوانست، مورد سرزنش قریش قرار گرفت و بر آتش خشم و حسادتش افزوده شد. روزی امیه به هاشم دشنام داد و از او خواست كه درباره حسب و نسب خود با اميه مسابقه بگذارد و حَكَمى تعيين كنند تا قضاوت كند كداميك والا گهرترند. هاشم به مناسبت اينكه سن و سالى از اميه گذشته بود خوش نداشت كه اين كار صورت بگيرد اما بابت اصرار امیه مجبور به پذیرش شد.
🔹هاشم به اميه گفت: من اين كار را مىكنم ولى به شرط آنكه هر كس باخت پنجاه ماده شتر سيه چشم بپردازد كه در مكه آنها را بكشند و ده سال هم از شهر مكه بيرون برود. اميه به این شرط رضایت داد و سپس كاهن بنىخزاعه را حَكَم قرار دادند و او به والا گهرى هاشم رأى داد. هاشم ماده شتران را گرفت و كشت و به حاضران خورانيد و تقسيم كرد. اميّه هم به شام رفت و ده سال مقيم آنجا بود. اينجا سرآغاز یک دشمنی علنی ميان هاشم و اميه بود و شروعی برای مسابقه در خدمترسانی.
ادامه👇
🆔 @Qasas_school
🔰پذیرایی از زائران و دعوای هاشمی-اموی | دوم
🔷 سپس هم هاشم و هم امیه به این نتیجه رسیدند پذیرایی و خرج کردن برای مردم کارکردهایی دارد که عرب بدانها بسیار مشتاق است. مانند شهرت و یاد شدن به کرامت و بزرگی و البته قدرتی که در پس پردهی این اعتبار اجتماعی به دست میآید. این کارکرد بسیار انگیزهبخش بود و میتوانست عرب را به کنش در این راه وادارد.
🔸جالب آنکه بعد از این ماجراها، هم امیه و هم هاشم تصمیم گرفتند برخی مناصب مهم مرتبط با حج و زیارت کعبه را از بنیعبدالدار گرفته و خود عهدهدار آن شوند. مناصبی مانند پذیرایی (رفادت) و آبرسانی (سقایت). مذاکرات دراینباره شروع شد ولی کار آنقدر بالا گرفت که نزدیک بود میان قبایل همپیمان عرب جنگی وسیع درگیرد (ر.ک به ماجرای: حلفالمطیبین و لعقهالدم).
🔹جالبتر اینکه تمامی این خدمات را هم رایگان در اختیار زائران قرار میدادند و برای چنین امر ظاهرا بدون سود و پر ضرر، در آستانهی یک درگیری و جنگ خونین بودند. آیا این سوالانگیز نیست؟
شبیه این وضعیت در روزگار کنونی بارها به چشم خورده و نمونههایی از آن در اربعین قابل مشاهده است.
🔸از سوی دیگر چون لازمه ریاست بر قبیله بیعت افراد و همراهی بدنه بود، مردم قبیله با کسی همراه میشدند که توانایی ریاست را داشته باشد. توانایی مالی هم یکی از معیارهای ریاست بود چرا که رئیس قبیله در بسیاری موارد باید جور بیپولی اهالی قبیله را میکشید و یا دست به هزینههای گزاف میزد. یکی از نشانههای توانمندی مالی هم پذیرایی از زائران بود. اگر کسی میتوانست اینجا خودی نشان دهد، خودبهخود کاندیدای ریاست قبیله میشد و یا در صف ریشسفیدان تصمیمساز و تصمیمگیر قرار میگرفت. اینگونه ثروت و قدرت در نسبت با هم رشد میکردند.
🔹بافت عشیرهای و قبیلهای در میان عرب هنوز در موارد قابل توجهی از این فرمول تبعیت میکند. هرچند در میان شیعیان انگیزههای خالصانه مذهبی و قربت به امام بسیار پررنگ شده اما نمیتوان خدمترسانی با انگیزههای مسابقهی عشیرهای و قبیلهای را نادیده گرفت.
🔸شاید در وقتی دیگر بتوان به برخی نمونههای عینی مانند کنشهای امثال مقتدیصدر از این زاویه پرداخت و نشان داد که کرامت و سخاوت عرب چگونه در مواردی به ابزار تبدیل شده ولو نتوان اصل این مواساه و اخوت با انگیزههای الهی را در موارد بسیار زیادی نادیده گرفت.
🔹شاید این سوال ذهن بسیاری را به خود درگیر کند که چطور همین افراد اهل جود و کَرَم، یکروز بعد اربعین به صورت عجیبی تغییر رفتار داده، بهگونهای که گویا با غروب اربعین سوت پایان کارناوال پذیرایی و رفادت به صدا درمیآید و بازی در نظرشان تمام میشود؟!
🔸آیا جمعیتی که یک رفتار کریمانه را روزها و سالها تمرین میکنند، نباید این رفتار در آنها به ملکه اخلاقی تبدیل شود؟ و البته سوالات جدیتری که میتواند با دقت بیشتری رفادت و سقایت در اربعین را کاویده و در مواردی مانع از خیالبافی و از آن مهمتر خودتحقیری شود!
🔺در پایان باز بر این نکته تأکید میشود که هدف این متن نادیدهانگاشتن کرامت بخش مهمی از شیعیان عراق و زحمات بیدریغ آنها نیست. فقط تذکری بود برای برحذر ماندن از ذوقزدگی منجر به تحلیلهای غلط ذیل برچسبهای #تمدنی .
🆔 @Qasas_school
🔰جلو زدن یا عقب ماندن؟!
برنگ/ برشهایی برای درنگ
حسابدار از دلکانو پرسید: «امروز چند شنبه است؟»
دلکانو پاسخ داد: «چهارشنبه»
حسابدار گفت: «در جزیره امروز پنجشنبه بود!!»
دلکانو پاسخ داد: «امکان ندارد. حساب من صحیح است. از روز اول، یادداشتهای روزانه داشتهام. حتی دفتر ماژلان هم اینجاست. طبق نوشتههای او هم امروز باید چهارشنبه باشد.»
آنها چندین بار یادداشتهایشان را زیر و رو کردند و روزها را به دقت شمردند؛ هیچ اشتباهی نشده بود. برای آنها آن روز چهارشنبه بود؛ اما چه اتفاقی رخ داده بود؟
دلکانو و همراهانش به کشف عجیبی رسیدند: آنها کرهی زمین را از غرب به شرق دور زده بودند؛ یعنی در خلاف جهت گردش زمین به دور خودش. برای همین یک روز عقب افتاده بودند. اگر کسی زمین را از شرق به غرب یعنی در جهت گردش آن دور میزد، یک روز جلو میافتاد.
📚 سفر به آن سوی دریاها، ص101-102
🔺این ماجرای یک کشتی اسپانیایی بود که از غرب به سمت شرق رفته بود تا به سرزمین طلا و ادویه برسد. از غرب به شرق آمدن آنها را یک روز عقب انداخته بود. ولی اگر از شرق به غرب میرفتند یک روز جلو میافتادند. استعاره زیرکانهای است برای آنکه به سمت غرب(تمدن غرب) رفتن را جلو زدن و به سمت شرق (تمدن شرق) رفتن را عقب ماندن تصویر کند.
#بریدههایی_برای_درنگ
🆔 @Qasas_school
🔰دلّالی که برای یهود از فلسطینیها زمین میخرید!
به مناسبت ۷شهریور سالمرگ سیدضیاء طباطبایی
🔶 گرچه شهرت سیدضیاء بیشتر بابت شراکت با رضاخان و سپس نخستوزیری کوتاهمدت اوست اما در نسبت با فلسطین و در ارتباط با اسرائیل، تاریخ از وی به عنوان یک دلّال زمین یاد میکند.
🔹سیدضیاء رئیس کنفرانس اسلامی در فلسطین بود. این کنفرانس بنا داشت جهان اسلام را در برابر اغراض شوم یهودیان در دستاندازی به فلسطین متحد کند. اما افرادی مانند سیدضیاء خیانت کردند و در عمل به اهداف صهیونیستها کمک نمودند.
🔸در سالهایی که موج مهاجرت یهودیان به فلسطین زیاد شد و مردم بومی آنجا بعد از فروش برخی اراضی خود به یهودیان از این واگذاری زمین پشیمان شده و دیگر زمین به یهودیان نمیفروختند، سیدضیاء به واسطه رفاقت با اعراب و اعتمادی که جلب کرده بود، از فلسطینیها برای یهودیان زمین میخرید و دلّالی میکرد و پول خوبی به جیب میزد.
🔹نورالدین کیانوری در کتاب خاطرات خود مینویسد: «سیدضیاء در فلسطین برای یهودیها کار میکرد. یعنی یهودیها از ظاهر اسلامی او استفاده میکردند. او زمینها را از مسلمانان میخرید و به یهودیان انتقال میداد.»
📚 سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، ص26 و 27؛ خاطرات کیانوری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ص ۱۴۲-۱۴۳.
🆔 @Qasas_school
🔰راه رفتن با پای دیگران| به مناسبت ۲۹ آگوست سالروز اعدام سیدقطب
✍🏻 علی صفایی حائری
«در زمستان سال ۱۳۵۰ مقالهای از سیدقطب مشغولم کرده بود، مقالهای بود پر از شعار و سرشار از رجزخوانیها و از خودگوییها، از اسلام و آنچه داشته و از غرب و آنچه دارد. مشتاق و هراسناک بودم! هراسناک از این باری که سید و دیگران به دوش گرفتهاند بدون اینکه پایی بسازند و مشتاق بر اینکه پایی بیابم. من میدیدم که از زمان سیدجمال تا به امروز که به اصطلاح دوره بیداری ما بوده، ما همیشه هدف داشتهایم، اما راه و طرح و پایش از دیگران بوده و در نتیجه برداشت و منافعش هم از آنها. ما به راه و طرح و به پا فکر نکرده بودیم. به هدف بسیار، اما به نقشهای که ما را برساند هیچگاه! ما حداکثر با آنها ائتلاف و به آنها تکیه کردهایم، درست همان کاری که قرآن از آن نهی کرده است: «وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» و من این آتش گرفتن و سوختن را بارها میتوانستم ببینم. در عرض یک قرن بیش از چندبار سوختن، از سوختن حکومت عثمانی و تجزیه آن، سوختن ایران و از دست رفتن آن، سوختن در مشروطیت و سوختن در تمام سرزمینهای به اصطلاح اسلامی و سوختن در جنگ خاورمیانه. من میدیدم برای ساختن مبارز هم بر دشمن تکیه داریم. آنها میتوانند برای ساخت یک کمونیست و یک فدایی از دردها و رنجها شروع کنند، اما ما نمیتوانیم، چون حتی در زمینه رفاه هم باید مبارزه کنیم. من میدیدم که برای تهیه نیرو هم بر دشمن تکیه داریم و از آنها حرف میشنویم، در حالی که به تعبیر قرآن این اطاعت و حرف شنوی چیزی جز عقبگرد نیست.»
🆔 @Qasas_school
🔰 روزهای پر حادثه| پیش از رحلت پیامبر
1⃣ تخلف از سپاه اسامه با پوشش دلسوزی
🔴 حدود ۱۵تا۲۰ روز قبل از رحلت، نشانههای بیماری در پیامبر اکرم شدت گرفت. تب شدید و سردرد و بیحالی بر جسم مبارک حضرت عارض شده و لاجرم پیامبر را در بیشتر ساعات روز در بستر میانداخت.
🚩در همین روزها پیامبر سپاهی را آماده رفتن به نبرد با رومیان کرد و به همه دستور داد خود را بدون فوت وقت به سپاه معرفی نموده و آماده اعزام شوند. فرماندهی سپاه را هم به جوانی ۱۸ساله به نام اسامهبنزید سپرد و به او فرمود در منطقهای بیرون مدینه به نام "جُرف" اردو بزند و مهیای رفتن شود.
♻️ اعزام صحابه اعم از مهاجران و انصار همراه با سپاه اسامه، سیاستی بود از سوی پیامبر برای خالی کردن مدینه از وجود افرادی که چشم طمعی به جانشینی پیامبر داشتند. مدینه در نبود این افراد با کمال آرامش مراحل انتقال قدرت را از پیامبر به جانشین ویژه و اعلامی یعنی علیبنابیطالب طی میکرد.
⚠️همین موضوع هم خطری بود برای برخی از صحابه. لذا تمایلی به رفتن از مدینه نداشته و در پیوستن به سپاه تعلل میورزیدند.
📜در روایت آمده: در اردوگاه نظامی "جُرف"، ابوبکر و عمر و ابوعبیده، سراغ اسامه رفتند و در خلوتی به او گفتند: ما نباید مدینه را خالی بگذاریم آن هم در زمانی که حضور ما ضرورت دارد. اسامه پرسید: ماندن شما در مدینه چه ضرورتی دارد؟ گفتند: حال وخیم پیامبر نشانهای است بر رحلت او در روزهای آینده. ما باید در مدینه حاضر باشیم تا در صورت رحلت، درباره جانشینی تصمیم بگیریم و نگذاریم جامعه به انحطاط کشیده شود.
🚫این ژست دلسوزانه که مدعی است مصلحت اسلام و مسلمین را از پیامبر بهتر میداند، در مورد دیگری نیز از زبان خود عمربنخطاب در تاریخ ثبت شده.
📜 روزی عمر به ابنعباس میگوید: رسول خدا بعضی اوقات به کنایه میخواست بفهماند بعد از خودش، علیبنابیطالب جانشین است. اما اقوالی که نه حجتی بود و نه برطرف کننده بهانه.. و چه بسا گاهی اوقات پیامبر بهخاطر علاقهای که به علی داشت از حق منحرف میشد. سپس عمر به ماجرای مکتوب کردن وصیت پیامبر (مشهور به دوات و کاغذ) اشاره کرده و میگوید: پیامبر در زمان بیمارىاش خواست که علی را جانشین خود کند؛ امّا من از ترس وقوع فتنه و براى نشر اسلام، مانع شدم. پس، پیامبر خدا مقصود قلبىام را دانست و خوددارى کرد و خداوند، جز از اجراى آنچه خود مقدّر و حتمى کرده، امتناع دارد.
🔺این تفکرات و تمایلات، کنشهایی را رقم زد که تمام تاریخ را متأثر نمود. به زودی بیشتر از آن خواهیم گفت!
📚شرح ابنابیالحدید؛ ج۱۲؛ صص20 و 21؛ بحار الانوار؛ ج۲۸؛ ص۱۰۸.
#رحلت_پیامبر
🆔 @Qasas_school