🔰خطبهخوانی و اشکهای هدر
🔶 حضرت زینب اولین خطبه خوان کوفه است و پس از ایشان فاطمه بنت الحسین و ام کلثوم و سپس امام سجاد علیه السلام خطبه میخوانند.
🔹 مضامین تقریبا مشابهی در خطبهها به چشم میخورد و در پاسخ به خطبهها، واکنشهای جالبی از مردم سر زد که خواهیم گفت.
🔶 حضرت زینب در آغاز خطبه، خود را با منسوب کردن به پیامبر معرفی مینماید تا هویت اصلی اسیران کربلا مشخص شود: الحمدلله و الصلاه علی أبی (جدی) محمد و آله الطیبین الاخیار. همچنین فاطمه بنت الحسین با حمد خدا و شهادت به وحدانیت و معرفی پدران خویش، پازل را تکمیل مینماید. بعد، امام سجاد نیز در آغاز اینگونه میفرماید: ای مردم! هرکه مرا میشناسد که هیچ! هر که نمیشناسد، بداند من علی بن الحسین بن علی بن ابیطالبم!
🔹 سپس حضرات، کوفیان را به اهل خدعه و نیرنگ و چاپلوسی میخوانند و آنها را ظاهرا موجه و باطنا ناکارآمد و فاسد معرفی مینمایند.
🔶 جماعت نیز در قبال این تلنگرهای سخت و آتشین، لب و انگشت میگزند و فریاد یاری کردن سر میدهند، شعر میخوانند و ستایش میکنند، گریه سر میدهند تا جایی که زینب کبری میگوید: فابکوا کثیراً... پس بسیار بگریید!
‼️اما ماهیت این گریهها چیست؟
🔺جمعیت کوفه در زمان وقایع کربلا حدود ۱۵۰ هزار نفر تخمین زده میشود و میانگین حدود ۱۸ هزار نفر نامهی دعوت نوشته بودند. لذا در میان جمعیت گریهکن، نامهنویسان پیمانشکن اشک ندامت از دعوت یا پشیمانی از عدم همراهی امام میریزند.
🔺 اما دیگرانی که نامه ننوشتند، احتمالا خود را مخاطب خطبهها ندیده و اشکشان مثل دیدن هر صحنه دلخراشی، صرفا از باب تهییج و تحریک عواطف است که هیچ حرکتی نمیآفریند و زود فراموش میشود.
🔶 به همین دلیل، آنجا که بخشی از جمعیت به امام سجاد میگوید: یابن رسول الله! سامعون، مطیعون، حافظون... ما گوش به فرمان تو، مطیع و حفظ کننده پیمان تو هستیم و هرگز تو را رها نکرده و هرچه امر کنی اطاعت میکنیم و میجنگیم با هرکه با تو میجنگد و از یزید خونخواهی می کنیم و ... امام سجاد در پاسخ میفرماید: هیهات هیهات ای حیلهگران! میخواهید دوباره آنچه با پدرانم نمودید بر من روا بدارید.
🔹 یعنی حضرت به یاری آنها امیدی ندارد و پشت اشک چشمشان عزمی نمیبیند. اینها فقط جوگیرانه حرف
میزنند.
🔶 سپس حضرت میفرماید ما را رها کنید نه یاری کنید نه دشمنی! (ما را به خیر تو امید نیست،شر مرسان).
ادامه..👇
#حوادث_از_کربلا_تا_شام
🆔 @Qasas_school
🔰 پس فایده خطبهها چه بود؟
۱) معرفی اسیران و نفی تهمت خارجی بودن (شورش علیه دین) و شکستن فضای سنگین تداعی خاطرات اسیران کافر با همین معرفی و رسوا کردن فاتحان ظاهرا مجاهد و مخلص
۲) تنویر افکار عمومی نسبت به دعوت کوفیان و پیمانشکنی آنها و تلنگر به نفسهای غبار گرفته
۳) تعمیق شکاف میان مردم با حکومت و طرفدارانش و مشروعیتزدایی از حکومت امویان
۴) آمادهسازی زمینه گرایش شیعیان سیاسی و علویان به شیعیان اعتقادی.
📚 منابع: مثیرالاحزان، ص۸۷، بحارالانوار،ج۴۵، ص۱۱۲؛ اللهوف ص ۱۷۵ -۱۸۹؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۲۰؛ الاحتجاج، ج۲، ص۱۰۴؛ فاطمی سید حسن، کوفیان در عصر امام حسین؛
مثیر الاحزان، ص۲۵؛ تذکره الخواص، ص۲۳۷؛ ارشاد، ج۲، ص ۶۹، مجلسی بحارالانوار،ج۴۴، ص۳۷۰.
#حوادث_از_کربلا_تا_شام
🆔 @Qasas_school
🔰 امام حسین علیهالسلام را چه کسی دفن کرد؟
🔶 یک اصل مهم در نگاه شیعه وجود دارد که میگوید معصوم باید توسط معصوم تغسیل و تدفین شود. دلیلش هم روایات متعددی است که مرحوم کلینی در اصول کافی یک باب مجزا به آن اختصاص داده است. در نتیجه امام حسین علیهالسلام باید توسط امام سجاد علیه السلام به عنوان امام معصوم تدفین میشد.
🔹 اما حضرت سجاد که در زندان کوفه بود، چطور هنگام تدفین به کربلا برگشت؟!
🔶 فردی به نام علیبنابیحمزه که امامت امام رضا را قبول نداشت از حضرت سوال کرد: ما از پدرانمان شنیدیم تکفین و نماز و تغسیل معصوم باید توسط معصوم باشد. زمانی که موسیبنجعفر در بغداد بود شما در مدینه بودید. چطور در این مراسمات شرکت کردید؟
امام رضا علیهالسلام فرمود: آیا حسینبنعلی امام بود یا نبود؟
- امام بود
+ چه کسی عهده دار دفن او شد؟
- امام سجاد
+ او که در کوفه بود و در زندان پسرمرجانه
- پنهانی بیرون رفت و دشمنان نفهمیدند، سپس به کربلا آمد.
امام رضا فرمود: همان کسی که به علیبنالحسین قدرت و توان داد تا به کربلا بیاید، مرا نیز از مدینه به بغداد برد. تازه من نه اسیر بودم و نه در زندان!
📚منابع: رجال کشی، ج۲، ص۷۶۴، اثبات الوصیه، ص ۱۷۵.
#حوادث_از_کربلا_تا_شام
🆔 @Qasas_school
🔺 پس چه کنیم با نقلهای تاریخی که میگویند شهدای کربلا را، بنیاسد و قبایل اطراف دفن کردند؟
این نقلها و روایات منافاتی با یکدیگر ندارند. چرا که بنیاسد میتوانند در تدفین تمام شهدا شرکت کرده ولی تدفین معصوم توسط امام سجاد صورت گرفته باشد. چنانچه چنین نقل تاریخی وجود داشته و مفصلا به نحوه حضور امام سجاد در کنار بنی اسد پرداخته است.
📚 منابع: الارشاد، ج۲، ص۱۱۴؛ معالی السبطین، ج۲، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۹۴؛ مقتل الحسین مقرم، ص۳۱۹ تا ۳۲۱.
🆔 @Qasas_school
🔺 پیکرهای بیسر چگونه قابل شناسایی بودند؟
امام سجاد علیهالسلام آنها را به بنیاسد معرفی نموده و از آنها میخواهد این مطلب را به دیگران بگویند تا مکان قبور مطهر شهدا گم نشود!
🆔 @Qasas_school
🔺ختم کلام
یکی از نکات مهم در نقل تاریخی پیرامون تدفین حضرت سیدالشهداء، حضور پررنگ زنان بنیاسد است که به عنوان اولین گریهکنان و عزاداران حضرت، مردان خود را برای دفن شهدا به کربلا کشاندند.
یعنی طلایهدار عزاداری بر سیدالشهدا، زنان در تاریخ بودهاند.
🆔 @Qasas_school
🔰 نهم مرداد ۱۲۸۸| سالروز یکی از عبرتانگیزترین حوادث تاریخ ایران
🔺روایتی تکاندهنده از ماجرای اعدام شیخ| یکم
🔶 در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد. جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند. جمعیت کثیری ریخت توی حیاط. محشری برپا شد. مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا میرفتند. همه میخواستند خود را به جنازه برسانند. دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد. هر که هر چه در دست داشت میزد. آنهایی هم که دستشان به نعش نمیرسید تف میانداختند.
🆔 @Qasas_school
🔺روایتی تکاندهنده از ماجرای اعدام شیخ| دوم
به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم. یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین که مرد تنومند و چهارشانهای بود وارد حیاط نظمیه شد. غریبه بود. جلو آمد. بالای جنازه ایستاد. جلوی همه دکمههای شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا...
🆔 @Qasas_school
🔺روایتی تکاندهنده از ماجرای اعدام شیخ| سوم
🔰 ماجرای عجیب دفن
🔶 عدهای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن میترسانند. یپرم راضی میشود و میگوید: بسیار خوب... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکرهایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشهای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود. لا اله الا الله.. جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند.
🔹 جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم.
سر مجاهدها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم.
یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم. تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کرد و آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند.
صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچکاری کردیم.
🔶 دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تَر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم.
🔹 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است. میآمدند پشتدیوار فاتحه میخواندند و میرفتند. از گوشه و کنار پیغام میدادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاریها بخیال میافتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان.
🔶 حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند. گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود. ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند، سر من هم آوردند. اینها میخواهند نعش مرا در بیاورند. زود آن را به قم بفرست.
همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود، اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود. فقط کفن کمی زرد شده بود. به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آن را با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم.
🔹 شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبرهای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد.
🔶 نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده میخواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند. صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم. نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت.
‼️عجیب آنکه این همه خشونت، توحش و رفتارهای زننده از سوی جماعتی در تاریخ سر زده که مدعی آزادی بودهاند. سکولارهایی که پهنهی تاریخ لبریز از رفتارهای مستبدانه و وحشیانه آنهاست ولی هنوز که هنوز است ژست انسانیت میگیرند.
📚 منبع: کتاب سرّ دار، نویسنده: تندرکیا نوه شیخ شهید، نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲.
🆔 @Qasas_school
🔰 مرصاد
✍🏻 روح الله شمسیکوشکی
🔶 ۴ مرداد ۱۳۶۷، وقتی «قائم مقام ۲۶ ساله لشگر ویژه پاسداران» مشغول گشتزنی در منطقه مرزی بود، بهطور اتفاقی با ستونی از ماشینهای زرهی مواجه میشود که به سمت داخل کشور در حال حرکت بودند.
او به گمان اینکه اینها نیروهای ارتش هستند، برای عرض خسته نباشید وارد کامیون میشود. اما در کمال ناباوری میبیند که تمام سرنشینان دختر هستند!
🔹 او و سرنشینان، تعجب زده به چشمان یکدیگر خیره شدهاند که ناگهان نگاه این فرمانده جوان به عکس مسعود و مریم رجوی، روی داشبورد کامیون میافتد. او سریع دوهزاریاش جا میافتد و بهطرز حرفهای و ناباورانهای از مهلکه فرار میکند.
🔸این جوان، اولین نیروی نظامیای بود که با لشگر مهاجم منافقین به داخل کشور، روبرو شد و اولين نفری بود که ورود آنها را به کشور، به نیروهای خودی مخابره کرد.
🔹آن جوان کسی نبود جز «سید پرویز فتاح»؛ وزیر اسبق نیرو (در دولت احمدی نژاد) و رئیس فعلی بنیاد مستضعفان!
ادامه👇
🆔 @Qasas_school
🔰 اندیشیدن پیرامون پیچیدگیهای قصه حمله منافقین
🔹 حقیقت این است که رسانههای ما در روایت عملیات مرصاد و حمله منافقین به کشور، کار منافقین را سادهسازی میکنند!
🔸 رسانههای ما، منافقینِ مهاجم را انسانهای احمقی معرفی میکنند که با یک ستون ماشین، سرشان را پایین انداخته و از مسیر جاده اصلی به سمت کرمانشاه، حرکت میکردند و میخواستند ۳۳ ساعته تهران را فتح کنند!
🔹آنها نمیگویند که منافقین به چه پشتوانهای و با خیال راحت به سمت کرمانشاه میآمدند!؟
🔸آنها نمیگویند که اگر منافقین، بدون حساب و کتاب و بیبرنامه حمله کردند؛ پس چرا با خیال راحت تا ۳۴ کیلومتری کرمانشاه رسیدند (١٩٠ کیلومتر فاصله با مرز!!) و حتی یک نفر جلوی آنها را نمیگیرد. قبل از آن، بدون شلیکِ حتی یک تیر، شهر اسلام آباد غرب را تصرف کردند.
🔹آنها نمیگویند که منافقین طوری طرحریزی کرده بودند که نیروهای ایرانی کاملا غافلگیر شوند و اتفاقا به هدف خود هم رسیدند! به گونهای که اولین مواجهه نیروهای ایران با منافقین در ۱۷۰ کیلومتری مرز!! (در منطقه حسن آباد) و آن هم بهصورت تصادفی توسط نیروهای «لشگر بدر عراق» (مجاهدین عراقی مخالف صدام) و «تیپ ویژه شهداء»، اتفاق میافتد و اولین خط پدافندی ما هم در «تنگه چهارزبر» (۱۹۰ کیلومتر فاصله با مرز!!) تشکیل میشود!
🔸آنها نمیگویند که اگر قضیه اینقدر ساده و احمقانه بوده است؛ پس چرا وقتی آقای هاشمی رفسنجانی (با آن روحیه محکم و آرامش همیشگیاش) به کرمانشاه میآید؛ چنان ترسیده و نگران شده بود که در گوشهای چمباتمه زده و به نقطهای خیره شده بود؟!
🔹آنها نمیگویند که چه تعداد واحد نظامی (مستقر در شهرهای مسیر کرمانشاه تا تهران) به آنها قول کمک و خیانت به جمهوری اسلامی، داده بودند؟!
🔸آنها نمیگویند: که درست در زمان پیشرویهای منافقین، تمام زاغههای مهمات کرمانشاه و اطراف کرمانشاه (که تحت حفاظت شدید هم بودند) توسط افراد ناشناس منفجر شدند تا روند انتقال مهمات به رزمندگان کند شود!
🔸آنها نمیگویند که تشکیلات داخل زندان منافقین در زندانهایکرمانشاه، تهران، همدان و قزوین؛ چندین طرح شورش و فرار از زندان (برای پیوستن به صفوف منافقین) ریخته بودند و تازه آن زمان بود که مسئولین زندانها پس از چند سال از وجود تشکیلات اینها در زندان باخبر شدند.
🔹سادهسازی در خصوص عملیات منافقین؛ باعث میشود که ما ارزش قهرمانیها و حماسههای حیرتانگیز نیروهای خودی، در جریان عملیات مرصاد را هم درک نکنیم!
🔸این درحالیست که حجم وقوع حماسه و قهرمانی در عملیات مرصاد، با کمتر عملیات در دفاع مقدس، قابل مقایسه است.
🔹 نهایت این میشود که تنها فیلم جدیای که در مورد عملیات مرصاد ساخته شده است؛ جدا از اینکه (به نظر بنده) به هیچ وجه موضوع اصلیاش این عملیات و انعکاس رشادتهای آن نبوده است و حتی (به نظر بنده) در سکانسهایی، سمپاتیهایی هم از منافقین دارد؛
اما هیچ نمایی از حماسههای قهرمانان مرصاد در آن وجود ندارد!! (به جز چند پلان از شهید صیاد شیرازی)
🆔 @Qasas_school