هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 حرکت به سمت شام
🔶 یزید تصمیم گرفت کاروان اسیران را به شام بیاورد تا از این طریق قدرتنمایی کرده و پیروزی تاریخی امویان بر هاشمیان را در حافظه همگان حک کند. لذا دستور داد اسیران را در شهرهای مسیر کوفه تا دمشق بچرخانند. از سوی دیگر به حاکمان شهرهای مختلف دستور دادند که بساط شادی را برای مواجهه با کاروان اسیران مهیا کنند.
قافله راه افتاد و سرهای شهدا در صندوقهایی حمل میشد. به هر شهر میرسیدند سرها را باز به نیزه میزدند و چرخان و رقصان شادی میکردند.
🔹 اسامی فرماندهان و مجریان این نمایش عبارت بودند از:
۱- زحربنقیسجعفی(گزارشگر دربار دمشق)
۲- مخفربنثعلبه
۳- شمربنذیالجوشن
۴- خولیبنیزید
۵- شبثبنربعی
۶- حجربنحصین
برخی از عمربنسعد نیز نام بردهاند.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔺 قافله با قریب هزارنفر از کوفه راه افتاد و با سرعت حرکت میکرد، هرچند در شهرها معطل همین نمایشها میشد.
🔷 چنانچه گفتیم هدف قدرتنمایی امویان بود و لکن در برخی شهرها این صحنهها بر مردم چنان ناگوار و گران بود که درگیری پیش میآمد و آنها مجبور میشدند وارد برخی شهرها نشده و گاه از بیراههها میرفتند تا مبادا قبایل بر آنها بشورند.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔺 اسامی اسیران را نیز برخی نقل کردهاند که مشهورترین آنها عبارتند از:
۱- امام سجاد
۲- حضرت زینب
۳- فاطمهبنتالحسین
۴- سکینهبنتالحسین
۵- حضرت رباب
۶- امام باقر
🔶 نوشتهاند در تمام مسیر تا دمشق حضرت سجاد یک کلمه سخن نگفت و در سکوت محض بود. دستوپای حضرت در غلوزنجیر و در گردن وی طوق آهنین بود.
🔹 هیچ کس حق گریه هم نداشت و این خود حکایت از عمق قساوت قلب امویان و تابعان آنها دارد. از طرفی به اسیران شکنجه روحی و جسمی میدادند و از طرفی اجازه گریه هم از آنان سلب شده بود تا اینگونه فشار روحی و روانی وارد کنند.
🔸 سیدبنطاووس از امام باقر به عنوان یکی از شاهدان ماجرا نقل کرده که حضرت سجاد و مخدرات و زنان اهلبیت را بر شتران بیجهاز سوار کرده بودند و سر سیدالشهدا را بر نیزه کرده و نمایش میدادند. همینکه کسی گریه میکرد، با چوب نیزه بر سر او میکوبیدند.
📚منابع: الارشاد، ج۲، ص۱۲۲؛ العقدالفرید، ج۴، ص۳۸۲؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۵؛ الفتوح، ج۵، ص۲۳۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۰، ص۱۰۲؛ العبرات، ج۲، ص۲۵۸؛ نفسالمهموم، ص۴۲۳.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 منزلگاه اول | خرابه و دیر نزدیک فرات
📖 نقل است که اولین مکان توقف کاروان اسیران، دیر خرابهای بوده که در آنجا امکان برداشتن آب و دادن علوفه به مرکبها و استراحت فراهم بوده است.
🔺 سربازان یزید و بنزیاد بعد از خوردن غذا و نوشیدن شراب، سرهای مطهر شهدا را از صندوقها بیرون آوردند و دستبهدست گرداند و خندیدند و سرمستی کردند.
📖 در برخی روایات آمده که دستی غیبی بر دیوار با خون نوشت:
اترجوا امه قتلت حسینا/ شفاعه جده یومالحساب؟
آیا امتی که حسین را کشته، روز حساب امید به شفاعت جدش دارد؟
🔘 بزم سربازان با این حادثه برهم خورد و وحشتزده سرها را به صندوقها بازگردانده و به مسیر ادامه دادند.
📖 در برخی روایات آمده که راهبی گفت این جمله ۵۰۰سال قبل از بعثت پیامبر شما بر دیوار این دِیْر نگاشته شده بود.
📚 منابع: بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۵؛ المناقب، ج۴، ص۶۱؛ لهوف، ص۱۷۳؛ تاریخالخمیس، ج۲، ص۳۳۳، ینابیعالموده، ج۳، ص۱۴.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 منزلگاه دوم| نزدیک قادسیه
📍دومین منزلگاهی که کاروان اردو زد، نزدیک قادسیه بود. همان سرزمین مشهوری که سالها قبلتر شاهد جنگ میان مسلمانان و سپاه یزدگرد سوم ساسانی بود. جایی حدودا ۱۵ فرسنگی کوفه.
📜 حادثهی خاصی را در این منزل گزارش نکردهاند جز صدور اشعاری از امکلثوم که به احتمال زیاد زبان حال شاعران در روزگاران بعدی باشد.
📚 منابع: مقتل ابیمخنف، ص۱۱۰؛ معالیالسبطین، ج۲، ص۱۲۱.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 منزلگاه سوم | جصّاصه
🛎 وقتی کاروان به این دهکده رسید، سربازانی به حاکم تکریت خبر رساندند که ما به این دهکده تحت حکومت تو درمیآییم. سر یک شورشی با ماست و اسیرانی از اهلش. برای ما علوفه و آذوقه تدارک ببینید.
✝ مسیحیان منطقه شنیدند که این کاروان حامل سر پسر پیامبر است. انجیل به دست گرفته و صلیب آویخته از شهر بیرون آمدند و بر فراز تپهای به نام "خضراء" ایستادند. با نمایان شدن کاروان اسیران بر ناقوسهای همراه خویش نواختند و فریاد زدند:
ما از این قوم که فرزند دختر پیامبر خود را کشتهاند، بیزاریم.
⛔️ اینگونه از ورود سربازان به شهر برای نمایش قدرت و تحقیر اسیران جلوگیری کردند.
📚منابع: مقتل ابیمخنف، ص۱۱۲؛ معالیالسبطین، ج۲، ص۱۲۲؛ ینابیعالموده، ج۳، ص۸۹.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 منزلگاه چهارم| شهر تکریت
📖 برخی معتقدند آنچه از مواجهه مسیحیان با کاروان گفته شده، به شکلی دیگر در شهر تکریت اتفاق افتاده است.
🔔 حاکم تکریت برای ورود کاروان، دستور داد شهر را بیارایند و طبالان بر طبلها بکوبند و بساط شادی راه بیاندازند.
✝ مردی مسیحی به اهالی شهر که عمدتا مسیحی و نصرانی بودند خبر داد این کاروان حامل سر پسر پیامبر اسلام است.
⛪️ مردم به خانهها و کلیساها رفتند و درها را بستند و ناقوسها را به نشانه اعتراض به صدا درآوردند.
🚫 اینگونه شهر بساط شادی را برچید. سربازان اموی ترسیدند وارد شوند. مبادا از در و دیوار بر آنها سنگ ببارد.
📚 منابع: وسیلهالدارین، ص۳۷۰؛ معالیالسبطین، ج۲، ص۱۲۲.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 منزلگاه پنجم، ششم و هفتم
🔶 کاروان در منزل اعمی درنگ کوتاهی کرده و سپس در دیر عروه که صومعهای برای مسیحیان بود توقف نموده و بعد از استراحت کوتاهی به سوی منزل صلیتا (یا صلینا) حرکت میکند.
🔹 درباره وقایع این منزل اخیر نوشتهاند که سربازان اموی صدای گریهای را میشنیدند اما گریهکنندهها را نمیدیدند. صدا مرثیهخوانی میشنیدند و مرثیهخوانها را نمیدیدند. سپس گفتهاند این گریه و مرثیهخوانی جنیان بوده است.
در اینکه چقدر چنین وقایعی حقیقت دارد، میزانی برای سنجش موجود نیست جز اینکه بگوییم در منابع معتبر نیامده است.
🔶 البته سربازان قصد داشتند در این منزل باز به نمایش و مانورهای تبلیغاتی بپردازند که مردم منطقه صلیتا با نثار کردن لعن و نفرین خویش بر حاملان سرها، فضا را برای حضور سربازان اموی ناامن کردند و آنها ترجیح دادند وارد روستاهای منطقه نشوند.
📚 منابع: مقتل ابیمخنف، ص۱۱۳؛ وسیلهالدارین، ص۳۷۱.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 امام سجاد و مواجهه با ارتجاع
🔶 حضرت سجاد کنیزی داشت. او را آزاد کرد و سپس از وی خواستگاری نموده و با موافقت آن بانو، با وی ازدواج کرد.
🔹 خبر به عبدالملک خلیفه مروانی-اموی رسید. نامهای به حضرت نوشت و تحقیر و تمسخر کرد. به گمان خویش نقطه ضعفی یافته بود که با آن بر حضرت سجاد، بزرگمرد بنیهاشم و امامِ تشکیلات شیعه خُرده بگیرد.
🔸 باید درنظر داشت که وضعیت جامعهی توحیدی مدنظر پیامبر به جایی رسیده بود که رسما در مدینه تجارت برده رونق داشت و کودکان و کنیزکان را میخریدند و برای غنا و رقاصی در مجالس آموزش میدادند و این یک تجارت پرسود بود.
🔹 در چنین وضعیتی خانوادههای اصل و نسبدار در جامعهی اسلامی، نگاهی بس حقارتآمیز به کنیز و غلام داشتند. خود را در مرتبهای والا از انسانیت دیده و کنیزان را در بهترین حالت شهروند درجهدویی میانگاشتند که کاری و توانی جز مبادرت به دلقکبازی و رقاصی و سرگرم کردن اهالی عیش و نوش ندارند.
🔸 آنقدر این وضعیت ناراحتکننده رواج دارد که خودِ عبدالملک از کنیزش صاحب پسری شد و همواره پسر دیگرش از زنی آزاد را بر سر آن کنیززاده میکوبید.
به عنوان مثال در مسابقهی اسبدوانی میان دو پسر خلیفه، پسر زن آزاد بر پسر زن کنیز برتری یافت و عبدالملک گفت: به شما گفته بودم که زادهی آزاد با پسانداختهی کنیز در هیچ چیز مساوی نیست.
‼️وقتی خلیفه نسبت به فرزند خود از کنیز اینگونه موضع تحقیرآمیزی دارد، با جامعهی زیردست خود از کنیزان چگونه رفتاری خواهد داشت؟ از سویی این فرهنگ زشت طبعا از سوی حاکمان به مردم تزریق میشود.
🔹 حال در چنین شرایطی که افکار عمومی متأثر از حاکمیت و روندهای قانونی جاری (مثل تجارت برده) کنیز و غلام را انسانهای بیارزش قلمداد میکنند، حضرت سجاد ضمن ایجاد الگوی آزادسازی کنیزان و غلامان و تعلیم و تربیت دینی آنها، با یک کنیز خودش ازدواج میکند.
🔸 سپس در جواب نامه عبدالملک که حضرت را مورد تمسخر و تخطئه قرار داده بود، جوابی میدهد که ارزشهای انسانی و دینی در جامعه یادآوری شود.
📖 حضرت مینویسد:
"هیچ جوانمردی بالاتر از پیامبر نبود و ایشان معیار را انسانیت قرار داده و دختر عمه خویش را که نسبی اصیل داشت به عقد زیدبنحارثه، یک غلام آزاد شده درآورد و خود حضرت نیز با کنیزی ازدواج کرد."
🔹 سپس حضرت معیار پستی را ارتجاع به جاهلیت و بازگشت به دوران تاریک طبقاتی بودن جامعه دانستند.
اینگونه سعی داشتند قرائت اموی-مروانی از اسلام را تخطئه کرده و قرائت اهلبیت از اسلام را مطرح نمایند تا مردم و نسلها بدانند که اسلام فقط آن چیزی نیست که خلفای جور بدان عمل میکنند.
📚 منبع: الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۸۴؛ اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۳۱؛ المناقب، ج۴، ص۱۶۲؛ عقدالفرید، ج۷، ص۱۴۰.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 به مناسبت سالروز شهادت امام سجاد
✍🏻 روحالله شمسی کوشکی
🔻تجربه یک "زن" از زندگی در خانه امام سجاد علیهالسلام
🔵 «یزید بن معاويه» به «مسلم بن عقبه» فرمان داد تا اهل مدینه را قلع و قمع کند و حادثهای به نام واقعه «حرّه» رقم خورد که لکهی سیاهی است در پیشانی تاریخ اسلام. پس از این واقعه مدینه ویران شد و در این برههی زمانی امام سجاد کارهای مهمی برای بازسازی روانی مردم مدینه صورت داد.
🔺از جمله آنکه حضرت سرپرستی ۴۰۰ زن بی سرپرست و بی خانمان که شوهران خود را از دست داده بودند را عهدهدار شد و به آنها در خانههایش پناه داد!
🔵 نقل است یکی از آن زنها میگفت:
«به خدا! زندگیای که در خانه این مرد شریف (امام سجاد) داشتم را در خانه پدر و مادرم نداشتم!!»
🔴 لَمَّا وَجّهَ يزيدُ بنُ معاويةِ مسلمَ ابنَ عُقبَةِ لاستِباحَةِ أَهلِ المَدينةِ َضَمَّ عليُّ بنُ الحُسَينِ عَلَيهمَا السَّلامُ إِلی نَفسِهِ أَرْبَعَمائةٍ ضائنةً بحَشَمِهِنَّ يَعولُهُنَّ إلى أَنْ تُقُوِّضَ جَيشُ مُسلِمِ، فَقالَت إمرأةٌ منهُنَّ: مَا عِشتُ وَ اللَّهِ بَینَ أبَوَيَّ بِمثلِ ذلكَ الشَّريفِ
📚 منبع: ربیع الأبرار، زمخشری _سنی مذهب_ ج۱، ص ۴۲۷.
🆔 @qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰 محور ارتباطات: رحم یا سود؟
🔶 هشامبناسماعیل والی مدینه بود. به سبب جفای بسیار به اهل مدینه از سمت خویش توسط خلیفه مروانی-اموی عزل شد.
🔹 سپس در دستور عزل خلیفه آمده بود که هشامبناسماعیل را در کنار منزل مروان نگه داشته تا مردم به قصاص وی بپردازند.
🔸 خود هشام اظهار میکند که من از هیچ کس جز علیبنالحسین نمیترسم. آنقدر او را آزار دادهام که قصاص وی بسیار سخت خواهد بود.
🔹 خبر به امام رسید. حضرت به محل مذکور رفت. نه تنها آن فرد ضعیفِ به زبونی افتاده را قصاص نکرد که به یاران فرمود هیچ کس متعرض او نشود. سپس حضرت به او گفته بود حال که خلفای مروانی تو را راندهاند و بیپناه و بیپشتوانه و بیمال و اموالی، اگر بخواهی دست تو را خواهیم گرفت.
🔸 هشام هم در برابر این میزان از رحم و مردانگی این آیهی قرآن را خوانده بود: الله اعلم حیث یجعل رسالته. (انعام/۱۲۴) خدا بهتر میداند که رسالت خویش را در چه خاندانی امتداد دهد.
🔺 در جامعهای که سود و منفعت، روابط انسانی را تنظیم میکند و دوستیها و برادریها حول محور مادیات میچرخد، حضرت سجاد نشان میدهد که میتوان روابط انسانی را بر پایهی رحم استوار کرد که از قضاء طرح و رسالت پیامبر این الگوی از همبستگی را اقتضاء میکرده که هشام هم فهمیده و بر زبان آورده است.
‼️همان خدایی که دستور به قصاص میدهد و حیات را در این حکم مهم میداند، بخشیدن و عفو را هم متذکر میشود. (ر.ک: مائده/۴۵)
📚 منابع: بحارالانوار، ج۴۶، ص۵۵؛ الارشاد، ج۲، ص۱۴۷؛ مناقب آلابیطالب، ج۳، ص۳۰۱.
@qasas_school
🔰 قصهی آخرین شعری که اسماعیل هنیه در ایران خواند:
✍🏻 نویسنده: لاادری
«اسماعيل هنيه» دیروز در آخرین روز زندگی خود در ایران یک مصراع شعر خواند که از اشعار دوران جاهلی و پیشااسلام است بیآنکه به نام شاعرش اشاره کند؛ تنها گفت: قال الشاعر:
((اذا غاب سید قام سید آخر))
اجازه دهید برای درک این مصراع قصهی شاعرش را برایتان بگویم:
نام شاعر این شعر «السموأل» ازدی است و از قضا دیانت شاعر یهودی است که ابنقتیبه مورخ بر آن صحه گذاشته و اصلأ سموأل نامي يهودي است که عبریاش(شْمُوئِیل (שְׁמוּאֵל) است.
تا امروز هم این شاعر مشهور است حتا در بغداد هنوز خیابانی به نام او هست به نام(شارعالسموأل) كه متحف و موزهی دارالاثارالعربیه خان مرجان در همان خیابان قرار دارد.
در ضربالمثلهای عربی با اینکه یهودی بود و جهان عرب نسبت به یهودیان کم فوبیا ندارد اما از او به نیکی یاد شده و هنوز میگویند:
"أوفى من سموأل" چرا که به امانت و وفاداری مشهور بوده؛ او معاصر امرؤالقيس شاعر برجسته صاحب معلقه بوده و داستان وفاداریش هم نسبت با همین شاعر معروف شده.
میدانید که امروالقیس مغضوب قیصر روم واقع شد و او را به نزد خود خواند، امروالقیس پیش از رفتن، تمام گنجها و شمشیر و سپرهای قیمتی خودش را به این سموأل میسپرد که یک قلعه و دژی بس استوار از جدش به ارث برده بود به نام «حصن عادیا»
قیصر روم بعد از اینکه با زرهی مسموم امروالقیس را به قتل میرساند لشکری را به فرماندهی حارثبنظالم غسانی مأمور میکند که به قلعهی سموأل حمله کنند و اشیاء قیمتی امروالقیس را از او پس گیرند.
سموأل در برابر لشکر قیصر سخت مقاومت میکند و شعر بالا را که اسماعیل هنیه خوانده در چنین موقعیتی سروده که پیغامی است به حارث: میگوید:
(نحن قوم اذا خلا منا سید قام سید آخر)
یعنی: ما از آن قبیلهایم که اگر بزرگی از ما بمیرد بزرگ دیگری جایگزین او میشود؛ حاکی از این که تسلیم نخواهیم شد.
در ادامه،حارث که قلعه را به محاصره درآورده،با خیانت یکی از اطرافیان سموأل موفق میشود پسر سموأل را برباید و به او پیام میدهد که اگر اشیاء و اموال امرؤالقيس را تحویل ندهی پسرت را خواهیم کشت، سموأل باز کوتاه نمیآید و حارث غسانی فرمانده قیصر بر فراز قلعه برابر چشم سموأل و لشکریانش پسر وی را به دو نیم میکنند و سلاخیاش میکنند که گویند در آن دم که سموأل سلاخی پسرش را هم نظارهگر بود باز بر پیمان خود ماند و این بیت را سرود که:
«وفیت بأدرع الکندی انی
اذا ما خان أقوام وفیت»
یعنی:هرچند که اقوامی خیانت کردند اما من وفادار ماندم و سپرهای آن شاعر کندی یعنی امروالقیس را تسلیم دشمناش نکردم.
این ماجرا چنان در جهان عرب مشهور شد که اعشی شاعر مخضرم قصیدهای در وصف این جنگ که به شکست لشکریان قیصر انجامید سرود که مطلع آن اینگونه آغاز شده که:
كُنْ كَالسَّمَوْءَلِ إِذْ طَافَ الْهُمَامُ بِهِ
فِي جَحْفَلٍ كَسَوَادِ اللَّيْلِ جَرَّارِ
و توصیه کرده که همانند سمؤال باشيد كه وقتي لشكري که از کثرت چون سیاهی انبوه شب بود بر او در دژ ابلق تیماء و عاديا تاختن گرفت از وفاداری و عهد خویش کوتاه نیامد.
تقریباً سایر اشعار سموأل هم تأکید بر همین اوصاف اخلاقی است قصیده معروفی دارد با این آغاز که:
إذا المرء لم یدنس من اللؤم عرضه
فکل رداء یرتدیه جـمیل
یعنی اگر آدمی آبروی خویش به پستی نیالاید
هر جامهای که بر تن کند زیبا خواهد بود.
این یکی از شاعرانی است که سماحت و کرامت اخلاقیاش باعث شد دنیای عرب به دیانت وی نظر نکند، و نسبت به یهودی بودنش تجاهل و تغافل ورزد؛ تا جایی که رهبر حماس هم که با دولتی یهودی در حال جنگ بود به اشعار وی استناد میکرد و آخرین بیتی که از میراث شعر عربی بر زبان راند باز شعر او بود که:
إذا سَيِّدٌ مِنّا خَلا قامَ سَيِّدٌ
قَؤُولٌ لِما قالَ الكِرامُ فَعُولُ.
🆔 @qasas_school