eitaa logo
قصه های پرغصه
79 دنبال‌کننده
156 عکس
91 ویدیو
4 فایل
دلنوشته های مسافر کانال توسط ادمین اداره می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
؟ 🌙ماه است و به انتظار ماه نشسته اند آنان که چون خمینی به رسیده اند ... 🌱جز این بود که رسیدن به ماه ، تبلور انسان است از عالم ماده و آنچه در آن هست ... 🔸سربازان و یاران حضرت ماه انتظار را در انقطاع می دانند و این را کرده اند در ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ۸۸ ، ... آنهم چه مشقی ... مشقی با امضای و شرط وصال جز به بهای نیست ... انقطاع بخواهیم تا برای یکبار هم شده ما برای او کنیم ... 👌واقعیتِ این دنیای رو به زوال جز این نیست که اصحابِ اهلِ حقِ منقطع را با تلاش شبانه روزی به حضرت ماه هموار خواهند کرد ... 🌹صبح و بسیار نزدیک است و ای دوست حیف است که تو در پای کوبی حضور و ظهور و عصر مهربانیِ ظهور نداشته باشی ... حال وقت آنست بگیریم و به حال نظاره کنیم ؟ کنیم سربازی در ظهورش را با سربازی نائب بر حقش ... 📚ذهن نوشت @qeseyeporqose
هدایت شده از ٣ دقیقه تفکر
🔴ظهر پنجشنبه 12 دیماه 98 آخرین عکس رزمندگان فاطميون با آخرین روز قبل از واقعه ... اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) @tashkilat3min