«روی جنازه من هم حساب کن...»
(یادداشت سرکارخانم دکتر فاطمه میریطایفهفرد درباره فیلم مجنون)
از پشت سر، صدای کندن پلاستیک نازک روی لواشک میآید، به قول مامان «گدا که شب جمعهشو گم نمیکنه»، من هم این صدا را فراموش نمیکنم؛ برمیگردم دختر نوجوانی با پوست لواشک کلنجار میرود، آن یکی پفیلا با خودش آورده است، آن یکی شیرکاکائو، آنطرف اما #مهدی_زینالدین با دست خالی میجنگد، خاک به سر و رویش نشسته، بچهها توی کانال دارند قیچی میشوند، #مجید_زینالدین از رصد برمیگردد، همان آب گرم و مانده توی قمقمه پلاستیکی را سر میکشد.
آخرین جرعه شیرکاکائو هم تمام میشود.
پشت خاکریز خودی، بعثیها با تمام تجهیزات میخواهند عملیات کنند.
این طرف دختر بچهای به پدرش میگوید:
_ بابا اینا آدم بدا هستن؟
_ آره باباجان، هیس! بذار مردم فیلم ببینن.
اینطرف #زینالدین سوار بر موتور جنازه شهید #حسنپور را با خودش به عقب میآورد، جنازه را با پرچم ایران چفت میکند تا نیفتد.
این طرف #ابراهیم_همت شهید شده، خبر به #مهدی میرسد.
مهمات نیست.
#مهدی حالا حسابی دستتنها شده.
این طرف دختر بچه به بابایش میگوید:
_ بابا تنها شده؟ کسی نمیاد کمکش؟
_ هیسسس! میاد باباجان، میاد... خدا بزرگه...
▫️▫️▫️
#مهدی تصمیم میگیرد بماند و جزیره را حفظ کند، حتی به قاعده مساحت جنازهاش بر روی خاک مجنون.
پشت بیسیم، صدای #شالباف خودمان میآید: «حاجی روی جنازه ما هم حساب کن».
اینجای فیلم رتبهیککنکوربودن #مهدی_زینالدین حسابی خودش را نشان میدهد. او معادلات جنگ را با دستان خالی تغییر میدهد.
▫️▫️▫️
سالهای زیادی است که مجاور قمم، اما به اندازه امشب #مهدی_زینالدین را دوست نداشتهام، اما امشب با همین فیلم سینمایی نیمبند، چهقدر برایم عزیز شدی حاجی!
#حاج_مهدی ببخش من را که تو را نشناختم، ببخش که سینمای ما قادر به نشاندادن تو نیست، حتی به اندازه شباهت چهرهات.
تو بزرگی و در قاب سینما نمیگنجی، اما در دلهای عاشقان چرا...
تو زندهای حاجی! نه فقط در دل حاج خانم، مادرتان، توی دل من، ما...
تو زندهای توی تمام صفحات تاریخ این کشور...
همان وقتی که سر کتاب باز میشود، تو دوبار میجنگی و دوباره خواننده شک میکند که تاریخ میخواند یا شاهنامه!؟
دلم میخواهد جرأت تو را داشته باشم و بگویم:
«روی جنازه من هم حساب کن #ایران».
✍️ #فاطمه_میریطایفهفرد
▫️@del_gooye
▫️@qoqnoos2