eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
99 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
چند خطی برای «بیت‌النبی» شاید باور نکنید، اما در هم پیداکردن جلسه‌ای که در ضمن کیفیت و سلامت، ساده و دور از هیاهو باشد، کار ساده‌ای نیست... گاهی دلت لک می‌زند برای آن روضه‌های ساده و باصفای دوران کودکی، برای حسینیه و روضه‌های مرحوم ، برای مهتاب شب‌های با آن آسمان بی‌انتها و حوض وسط حیاط که قطعه‌ای از آسمان را در بغل داشت...، برای مسجد بی‌پیرایه محل، در شب‌های قدر... با همه شیطنت‌های کودکی... از ایوان بالای مسجد که محل استقرار زن‌ها بود، با لوله خودکار مسلح‌شده به گلوله کاغذی به سمت مردانه شلیک می‌کردیم! بعد هم تنبیهی مادرانه‌ و گاه غضبی پدرانه... اما هرچه دلت تنگ شود، فایده‌ای ندارد، این صحنه‌ها شاید دیگر تکرار نشوند، تو هم توقعت بالا رفته! هزار ناز و افاده پیدا کرده‌ای! دیگر هر منبری را نمی‌پسندی، هر شعر و نوحه‌ای را هم... این‌ها که سرجایش، به جزییات پوستر و دکور و پذیرایی هم گیر می‌دهی! قبول کنید جمع‌کردن این هردوحال کنار هم، کار راحتی نخواهد بود! ✳️✳️✳️ در به برکت وجود و و نیز وجود چهره‌های شاخصی مثل حاج و حاج و... و بالتبع هیأت‌های بزرگی مثل و و...، سربرآوردن جلسات کوچک‌تر به راحتی ممکن نیست؛ آن‌قدر درختان سربه‌فلک‌کشیده هست که آفتاب به پایین‌دست نرسد... اما اگر کارَت به کار خودت باشد و محکم و مستمر به سمت اهدافت پیش روی، اتفاقات خوبی رقم خواهد خورد...، آرام‌آرام جوانه خواهی زد و به وقتش هم سر بر خواهی آورد، به وقتش! ✳️✳️✳️ اگر شما هم دنبال جلسه‌ای سالم، منظم، ساده و باکیفیت هستید، همراه این نوشته بیایید، جلسه‌ای با اکثریت نوجوان و جوان، مجلسی به ظاهر جمع‌وجور، ساده و بی‌حاشیه... در دل منطقه ... که این شب‌ها، چند سالی است مهمان مسجد امام رضا می‌شود؛ از سمت نیروگاه می‌شود پشت خط راه‌آهن، از این‌سو، ابتدای جاده اراک، روبه‌روی بوستان شهید آخوندی... جلسه‌ای با برنامه‌های مفید و متنوع برای شب‌های قدر... و البته برای شب‌ها و روزهای دیگر سال! نمای مسجد هنوز انجام نشده، انگار مسجد هم نمی‌خواهد سادگی این مجلس را به هم بزند... وارد حیاط که می‌شوی، در گوشه مسجد با پارچه مشکی، خیمه‌ای برای بچه‌ها به‌پا کرده‌اند و سروصدای دوجین بچه قدونیم‌قد به گوش می‌رسد... از پله‌ها بالا می‌روی، طلبه‌ای جوان و خوش‌تیپ در کفش‌کن مسجد استقبال می‌کند و خیرمقدم می‌گوید... وارد صحن مسجد می‌شوی، در نهایت سادگی، اما با دقت و ظرافت، فضا را محدود و مهیا کرده‌اند برای جلسه احیاء، از انتخاب پرچم و کتیبه تا قاب تصویر آقا و امام تا نورپردازی محیط و محراب، همه و همه حکایت از توجه به جزییات و دقت و ریزبینی دست‌اندرکاران و خادمان هیأت دارد... محتوای منبر و اشعار نوحه و مداحی، ترکیب و مهندسی بخش‌های مختلف جلسه، از استراحت بعد و پذیرایی ساده و تمیز و باکیفیت میانه جلسه تا قرائت وصیت‌نامه شهیدان تا تلاوت مجلسی بعد از منبر هیأت تا... شنیدن فرازهای جوشن‌کبیر، بی‌غلط و به سرعت! همه دل‌نشین و جذاب است... اصلاً همین که هنوز از در امان بوده‌اند و با خیال راحت می‌توانی بشنوی که مداح چه می‌خواند، خودش امتیاز بزرگی است در این روزگار... همین مقاومت خودش کافی است برای تمجید و تجلیل از این مجموعه دوست‌داشتنی... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
ادامه از «چندخطی برای «بیت‌النبی»» ظرافت و توجه به جزییات را در گوشه‌وکنار هیأت می‌توانی ببینی، این حکومت کیفیت است بر کمیت! در این چندشب، غذایی داده نشد مگر ته‌دیگ کنارش بود! ریش‌ریش‌پلو معرکه‌اش را که نگو! لابد می‌پرسید ریش‌ریش‌پلو دیگر چیست؟! وقتی ظرف غذا را باز می‌کنی، احساس می‌کنی با یک اثر هنری مواجه هستی! یک سمت، گوشت مرغ را با ظرافت ریش‌ریش کرده‌اند و با ادویه و زرشک طعم داده‌اند و تزیین کرده‌اند، گوشه دیگر سیب‌زمینی‌های نگینی یک‌‌دست و سرخ‌شده با روانت بازی می‌کند! یک ته‌دیگ کوچک و خوشگل هم این تابلو را کامل کرده‌است... خداکند دهان روزه، این متن را نخوانید! ✳️✳️✳️ اگرچه همه بچه‌های هیأت، در برپایی این خیمه سهیم هستند، اما یکی هست که به مدد نفَس او و حضور دل‌سوزانه‌اش همه این اتفاقات خوب، رقم‌ خورده است... مداحی که هم خادم هیأت است و هم مدیر مجموعه... میثم هم خوب می‌خواند و هم هر چیزی نمی‌خواند! اما این اتفاقات خوب، نه برای صدای خوب اوست و نه کیفیت خواندن و... راستش را بخواهی من اصلاً صدای خسته را بیش‌تر دوست دارم... مداح خسته‌اش دل‌نشین‌تر است! مداحی که اگر نرسیده اندازه کافی شعر امشب را تمرین کند، با دهان روزه کنار بچه‌های هیأت، تا دم افطار مشغول بوده... اگر چشم‌هایش به سرخی می‌زند، چند روزی است که این چشم‌ها خانواده‌اش را هم درست و حسابی ندیده‌اند! اصلاً مداحی که سروقتِ خواندنش با کت‌وشلوار اتوکشیده بیاید و برود، انگشتر و ساعتش را با کت موکارلو و پیراهن گوچی‌اش ست کرده باشد، به دلم نمی‌چسبد... دل است دیگر! خرده نگیرید! شاید به دل بچه‌های هیأت هم... شاید به دل... خدا کند بچه‌های قدر را بدانند، بچه‌های هیأت‌ها قدر میثم‌ها را... @taherimeysam @beytonabi_ir @nazri_khane_ali ✍️ @qoqnoos2
هدایت شده از دریچه
🔴 روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی 🔹 روستانگاری؛ مهدی مقدسی: ظهر بود که به روستا رسیدیم. محل استراحت بچه ها پایگاه بسیج بود. برای پیدا کردنش یک بار روستا را رفتیم و برگشتیم. عجیب بود. جای جای روستا عکس شهیدی را نصب کرده بودند که شباهت زیادی به عکس شهید محمدحسن ابراهیمی داشت. از هر چند تیر چراغ برق در روستا یکی به عکس شهید مزین شده بود. 🔹وارد پایگاه مقاومت که شدیم، عکس را از نزدیک دیدم. خیلی شبیه بود. اصلا خودش بود. اما چه ربطی بین شهید ابراهیمی با روستای ساحلی «کرّی» در تنگستان؟! 🔹 استراحت مختصری کرده و وارد روستا شدیم. مرد جوانی را با دختر 10 – 12 ساله اش دیدم. - سلام. محمدحسن ابراهیمی اینجا زندگی میکرده؟! - نه! می آمد اینجا. با اهالی دوست بود. برایمان روضه میخواند. اینها را در حالی میگفت که خنده تلخش کاملاً عیان بود. 🔹 خیلی خوشحال شدم. محمدحسن ابراهیمی شهید برجسته بوشهری هاست. شهیدی است که تبلیغ انقلاب و اسلام ناب را وظیفه خودش قلمداد کرد و به «گویان» کشوری در آمریکای جنوبی رفت که حتی یک ایرانی هم در آن زندگی نمیکرد. بعد از شهادتش هم، رهبر انقلاب برایش پیام تسلیت صادر کرد. در گروه محققین پیام گذاشتم و تاکید کردم که از این شهید و آنچه به او مربوط است خاطره ضبط کنند. 🔹پرس و جویی کردیم و متوجه شدیم اصلا عموی شهید در همین روستا زندگی میکند. یکی از محققین را خواهش کردم که برویم خانه عموی شهید. پرسان پرسان «کیچه پس کیچه»ها را طی کردیم تا به خانه حاج آقا رسیدیم. فرزند کوچکش، عبدالصمد، که متولد دهه شصت است، آمد دم در گفت حاج آقا خواب است. برادران بزرگترم که همسن و سال شهید بوده اند هم ساکن روستایند. در گفت و گو با او متوجه شدیم هم عمو و هم پسر عموهای شهید معممند. بعد از نماز مغرب تماس گرفتم گفت پدر بیدار است. رفتیم. خانه را بررسی کردم مشکلی نبود. محقق خواهرمان را همانجا گذاشتم و گفتم مصاحبه‌تان که تمام شد همینجا باشید زنگ بزنید من بیایم دنبالتان. ده دقیقه نشده زنگ زد بیا. هرچه داد میزنم حاج آقای هیچ واکنشی نشان نمیدهد! خیلی پیر است. 🔹 به عبدالصمد گفتم حیف است. ما آمده ایم این همه راه اما خاطره ای از شهید نگرفته ایم. هرچه کردم بیا خودت مصاحبه بده و از برخوردهایت با شهید در همان سنین کم بگو گفت معذورم؛ بیا برویم خانه برادرهایم. به خانه های برادرها که رفتیم منزل نبودند. یکی بوشهر بود یکی فکر کنم قم بود و یکی هم راضی به گفتگو نشد. در راه بازگشت یادش آمد! گفت بیا برویم خانه دوست صمیمی شهید. هر موقع می آمد روستا، خانه ما هم می آمد اما خانه دوستش بیشتر میرفت و با او مأنوس بود. 🔹 به همراه عبدالصمد با محقق دیگری به راه افتادیم. رفتیم آخر روستا بعد از آن خانه، خانه ای نبود. در زدیم. گفت در زدن نمیخواد بریم تو. خودش در را باز کرد وارد حیاط بزرگی شدیم. آقایی آمد جلو. خوش و بش کردند. اشاره کرد که ایشان همان است که گفتم دوست صمیمی محمدحسن بوده. خیلی تعجب کردم. خیلی معمولی بود. خیلی خیلی معمولی بود. پسر عموهای معمم شهید خیلی فرهیخته اند عبدالعلی‌شان را الان نه فقط در استان که در استانهای دیگر هم میشناسند. اما شهید با این آقا مانوس بوده؟! - چه کاره است؟ - راننده است. با وانتش بار میبرد. بوی نان هم در خانه اش پیچیده بود. مستمان میکرد. همسرش نان محلی می‌پخت و در روستا میفروخت. گِرده صبحانه فردایمان را هم از او خریدند. حاج خانم هم خیلی تحویلمان گرفت. 🔹 آقا محمد، نوه یک شهید کشف حجاب رضاخانی در همان روستا بود. آژانها مادربزرگش را دنبال میکنند؛ در حالی که فرار میکرده زمین میخورد؛ هم خودش و هم بچه درون شکمش به شهادت میرسند. از نوجوانی دوست شهید محمدحسن بوده. این دوستی در جوانی اوج میگیرد. برای ازدواج با همسرش هم، شهید، محمد و مادرش را بر میدارد میبرد خواستگاری. در همان مقطع است که خانواده محمد پای روضه های انگلیسی اش مینشسته اند. به او میگفته بیا من برایت روضه به انگلیسی بخوانم ببین حال و هوایش چگونه است؟ روضه که تمام میشده میگفته‌اند بابا روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟ یکبار در گوشی به محمد میگوید که دارم یاد میگیرم که بروم روضه امام حسین را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم. 🔹 مصاحبه با محمد سه ساعتی شده است. از آن اردو چندماه میگذرد. بارها به ارتباط شهید با محمد (که من از نزدیک دیده‌امش) فکر کرده‌ام و اینکه چه نسبتی بین شهید و شهادت با محمدهاست. حتما به خودی خود دریایی است که احتمالا ما را خیلی هم به آن راه نمیدهند. امروز ۱۵ اردیبهشت، سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
هدایت شده از هوای نو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ رحیم آبفروش دبیر بخش نهاد هیأت دومین مهرواره هوای نو 💠 محورها و رشته های بخش نهاد هیأت: 🔹 محور اصلی: ✅ هیأت و خانواده ✅ هیأت و نوجوان ✅ هیأت و امداد اجتماعی ✅ هیأت و اقتصاد ✅ هیأت، هنر و رسانه ✅ هیأت و شهدا ✅ هیأت و شادی 🔹 محور ویژه: ✅ هیأت و معنویت و اخلاق ✅ هیأت و جهانی‌اندیشی ✅ ساختار و تشکیلات هیأت 🔹 محور جنبی: ✅ هیأت و ورزش ✅ هیأت و جهاد علمی 📝 برای ثبت نام در دومین مهرواره هوای نو به وبگاه havayenoo.ir مراجعه نمایید. 🗓️ فرصت ثبت نام تا پایان اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ @havayenoo_ir
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
41.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ گزارشی 🚩 اختتامیه یازدهمین فراخوان‌های هنری‌رسانه‌ای‌ هیأت 🗓 |پنج‌شنبه۲۸اردیبهشت‌ماه۱۴۰۲| 📌 |تهران|حرم‌‌مطهرامام‌خمینی(ره)| 💠هنرهیأت ✅ @honareheyat 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org
هدایت شده از هنر هیأت
39.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 هنرمند، دیده‌بان جامعه است فیلم سخنرانی آقای رحیم آبفروش دبیر جامعه ایمانی مشعر اختتامیه فراخوانهای هنری رسانه‌ای هیأت @honareheyat
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 مداحی در هیأت، شغل است یا‌ عشق یا تکلیف؟ 🎥 برادر رحیم آبفروش 🔹 وصف هیأت، اجتماع‌مومنانه بودن است. ❇️ سومین همایش ملی جمعی‌از ستایشگران جوان هیأت‌های کشور 🗓 |خردادماه ۱۴۰۲| 📌 |شهر‌ آبعلی| 💠 جامعه ایمانی مشعر ✅ @www1542org