eitaa logo
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
146 دنبال‌کننده
190 عکس
646 ویدیو
23 فایل
Ŧ 🔷ختم قرآن مجازے☀ فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ مزمل/ 20 پس هرآنچه براے شما امڪان داردقرآن بخوانید. قال النبی(ص):«نوروا بیوتڪم بتلاوة القرآن » «نورانی ڪنیدخانه‌هاے خودرابا تلاوت قرآن ڪریم ». https://eitaa.com/joinchat/3671326949Cf91e492d6f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر آن ڪه جانب اهل خدا نگه‌دارد خداش در همه حال از بلا نگه‌دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست ڪه آشنا سخن آشنا نگه‌دارد دلا معاش چنان ڪن ڪه گر بلغزد پاے فرشته‌ات به دو دست دعا نگه‌دارد 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان (داستان  واقعی جذاب) 💕عاشقانه‌اے براے تو💕 قسمت_دوم: 👈 تا لحظه مرگ ☘
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° ✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه اے براے تو: قسمت سوم : 🔺آتش انتقام🔺 🌸چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینڪه اون روز مندلی زنگ زد و گفت ڪه به اون پیشنهاد ازدواج داده و در ڪمال ادب پیشنهادش رد شده ... ☂و بهم گفت یه احمقم ڪه چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد ڪردم و ... . ❣دیگه خون جلوے چشمم رو گرفته بود ... می‌خواستم به بدترین شڪل ممڪن حالش رو بگیرم ... . 🌷پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب ڪردے ... من اینطورے لباس می پوشیدم چون در شان یڪ دختر ثروتمند اصیل نیست ڪه مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار ڪنه ... . 🌼همون طور ڪه توے آینه نگاه می‌ڪردم، پوزخندے زدم و رفتم توے اتاق لباس‌هام ... گرون‌ترین، شیڪ‌ترین و زیباترین تاپ و شلوارڪ مارڪدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب ڪردم ... یڪم آرایش ڪردم ... و رفتم دانشگاه ... . ☘از ماشین ڪه پیاده شدم واڪنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه اے ڪه براش ڪشیده بودم می‌خندیدم ... ✍ادامــه دارد... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ قطـره‌هاے ڪوچـڪ آب، اقیانوس بزرگ را مۍسـازند؛ و دانه هاے ڪـوچـڪ شن، ساحـل زیبا را ...     لحظـه هاے ڪوتاه شاید بۍاࢪزش بھ نظـر بـرسند، اما زنـدگۍ را مۍسازند؛ قدࢪ لـحـظھ ها ࢪا بدانیم ╭❣ ╰┈➤🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛 مراقب افڪارت باش ڪھ گفتارت مۍشود مراقب گفتارت باش ڪھ رفتارت مۍشود مراقب رفتارت باش ڪھ عادت مۍشود مراقب عادتت باش ڪھ شخصیت مۍشود مراقب شخصیتت باش ڪھ سرنوشتت مۍشود❣ ╰┈➤🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° ✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه اے براے تو: قسمت سوم : 🔺آتش انتقام🔺
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان دنباله دار 💕عاشقانه اے برای تو(عشق علوی ،حب فاطمی ) این قسمت قسمت چهارم 👈من جذاب ترم یا؟؟؟ 🌹بالاخره توے ڪتابخونه پیداش ڪردم … رفتم سمتش و گفتم: آقاے صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت ڪنم … . 🍃🍃سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد … چهره اش رفت توے هم … سرش رو پایین انداخت … اصلا انتظار چنین واڪنشی رو نداشتم … . 🌹دوباره جمله ام رو تڪرار ڪردم … همون طور ڪه سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید … 🍂رنگ صورتش عوض شده بود … حس می‌ڪردم داره دندون هاش رو محڪم روے هم فشار میده … به خودم گفتم: آفرین دارے موفق میشی … مارش پیروزے رو توے گوش هام می شنیدم … . 💓با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازڪ ڪردم و گفتم: اما اینجا ڪتابخونه است … . 💜حالتش بدجور جدے شد … الانم وقت نمازه … اینو گفت و سریع از جاش بلند شد … تند تند وسایلش رو جمع می ڪرد و می گذاشت توے ڪیفش … . 🌼مغزم هنگ ڪرده بود … از ڪار افتاده بود … قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه … . 🌹دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم … با عصبانیت دستش رو از توے دستم ڪشید … . 🌼با تعجب گفتم: دارے میرے نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ … . 🌷سرش رو آورد بالا … با ناراحتی و عصبانیت، براے اولین بار توے چشم هام زل زد و خیلی محڪم گفت: نه … . . ✍ادامــه دارد...... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان دنباله دار 💕عاشقانه اے برای تو(عشق علوی ،حب فاطمی ) این قسمت
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📖داستان واقعی و دنباله دار 👈عاشقانه اے براے تو:➖ مرگ یا غرور؟؟؟ 😔غرورم له شده بود … همه از این ماجرا خبردار شده بودن … سوژه مسخره ڪردن بقیه شده بودم … . 🔹بدتر از همه زمانی بود ڪه دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: 🔸اگر اینقدر بدبخت شدے ڪه دنبال این مدل پسرها راه افتادے، حاضرم قبولت ڪنم برگردے پیشم؟ … . 💥تا مرز جنون عصبانی بودم … حالا دیگه حتی آدمی ڪه خودم ولش ڪرده بودم برام ژست می‌گرفت … . 🍂رفتم دانشگاه سراغش … هیچ جا نبود … بالاخره یڪی ازش خبر داشت … گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن … . 🍂رفتم خونه … تمام شب رو توے حیاط راه می‌رفتم … مرگ یا غرور؟ … زندگی با همچین آدمی زیر یڪ سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود … اما غرورم خورد شده بود … . 😔پسرهایی ڪه جرات نگاه ڪردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می‌ڪردن و تیڪه می‌انداختن … . 🌷عین همیشه لباس پوشیدم … بلوز و شلوار … بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان …در رو باز ڪردم … و بدون هیچ مقدمه‌اے گفتم: باهات ازدواج می‌ڪنم … ✍ادامه دارد...... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅ 🌼🍃🍃🌼🍃🍃🌼 داستان مذهبی واقعی و جذاب ☝️ ❣عاشقانه اے برای تو ❣ هر روز یک قسمت در کانال @Energy_pluas حتما دنبال کنید و برای دوستاتون فوروارد کنید 🌼🍃