┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🖋 به مناسبت ماه مبارک رمضان، ویژهنامهای داستانی در مورد #فضل_بن_شاذان با عنوان #بازگشت_به_سرزمین_خورشید خدمت اعضای کانال تقدیم میکنیم.
این مجموعهی داستانی، ماجرای زندگی فضل بن شاذان، جوانی اهل نیشابور است و ماجرای آشنایی ایشان با امام رضا علیه السلام تا طلبهشدن او و مسافرت او به بغداد و در نهایت بازگشت او به نیشابور برای عمل به آیهی نفر بیان میشود.
در این مجموعه، با بیش از ۷۰ نفر از مهمترین اصحاب ائمه(ع) و سیرهی زندگی ایشان و دغدغههای ایشان آشنا میشویم و علاوه بر این، این نوشتار به نوعی یک دورهی جریانشناسی اصحاب ائمه(ع) نیز هست. همچنین در این نوشته تا حدی بیشتر با ماجراهای زندگی امام رضا و امام جواد علیهما السلام آشنا میشویم.
امیدوارم که این نوشته، الگوهای خوبی از زندگی دینی را در ذهن و عمل همهی ما، جای دهد.
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت اول
المستغاث بک یا صاحب الزمان
حمد و سپاس خدای را که غرق در نعمات او و ناشکریهای خویش هستم و سلام و صلوات بر نگین آفرینش، حضرت محمد و اهل بیت پاک ایشان و غضب خدا بر کسانی که از مسیر حق منحرف شدند و با آن مبارزه کردند و در مبارزهی خویش اصرار ورزیدند.
به دلیل حساسیت سخنگفتن در مورد علمای بزرگ، سعی بر این بوده است که حداکثر مطالب، مستند باشد و البته در این کتاب دو نوع آدرسدهی وجود دارد. برخی از مطالب آدرسدهی به اخباری تاریخی در مورد خود واقعهای است که در نوشتار آمده است و برخی از آدرسها مربوط به مستند دینی مطلب تخیلی است، تا به منزلهی تأیید صحت مطلب بیان شده باشد، اگرچه در قالب یک واقعهی تاریخی رخ نداده باشد.
از خداوند متعال عاجزانه خواستارم که همهی ما را در مسیر بندگی خالصانهی خویش قرار دهد و در همین مسیر بمیراند.
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت دوم
🖋 یک سر و هزار سودا
نیشابور شهر بزرگی است و بیشتر مردمان آن سنیمذهب هستند ولی خداوند به من به عنوان یک نوجوان بیست ساله، منت گذاشته و پدرم یکی از طلبههای شیعه و دنبالهرو اهل بیت(ع) است. پدرم قدرت ارتباطگیری بالایی دارد(#ارتباط_مؤثر) و بسیاری از علمای بزرگ شیعه را میشناسد و از محضرشان استفاده کرده است. ایشان حتی شاگردی یونس بن عبد الرحمن را کرده و از حلقهی شاگردان او محسوب میشود. من هم به شدت مشتاقم از او استفاده کنم. از وقتی که پدرم به من وعده داده که مرا برای تحصیل علوم اهل بیت به بغداد ببرد، نمیدانم از شدت خوشحالی چه کنم!! خصوصا که بغداد به مدینة النبی که محل سکونت امام زمانم، امام رضا علیه السلام است، نزدیکتر است و چه بسا بتوانم ایشان را در جوار قبر رسول خدا(ص) زیارت کنم.
من مدتهاست تصمیم گرفتهام که مسیر زندگی خود را در یادگیری و تعلیم علوم اهل بیت(ع) قرار دهم. البته یادگیری علوم اهل بیت هدفم نیست، بلکه هدف خدمت به امام و مکتب است و متوجه شدهام که مهمترین خدماتی که میتوانم به امام و مذهب داشته باشم، از مسیر تفقه در دین میگذرد.
از وقتی احساس کردم میفهمم و کمکم از کودکی خارج شدهام، ارزش معارف اهل بیت(ع) را درک کردم. خیلیها نماز میخوانند ولی نمازشان خم و راست شدن است. خیلیها روزه میگیرند ولی روزهی آنها چیزی جز گرسنگی و تشنگی نیست. از وقتی پدرم برخی از معارف اهل بیت(ع) را به من آموخت، فهمیدم تاکنون درکی از عبادات نداشتهام. من خم و راست میشدم و گرسنگی و تشنگی تحمل میکردم ولی درک روشنی از حقیقت نماز و روزه و سایر احکام نداشتم. به برکت روایات اهل بیت که از پدرم و دوستانش آموختم، فهمیدم که دین چیزی غیر از آن چیزی است که مردم دارند! جالب اینکه بسیاری از مردم فکر میکنند که دین را به خوبی میشناسند در حالی که واقعا جز ظاهری از دین، نمیشناسند. من از وقتی فهمیدم که #حقیقت_دین چیست، تصمیم گرفتم مسیر زندگی خود را در راه تحصیل علوم اهل بیت(ع) و ترویج آنها قرار دهم.
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سوم
🖋 برخی امور آزارم میدهد. از اینکه مسلمانان اسمشان مسلمان است ولی از حقیقت اسلام بیخبرند، آزارم میدهد. بیماری هستم که تازه به بیماری خود پی بردهام و از آن سو به مردم شبیه بیمارانی نگاه میکنم که دارند از بیماری زجر میکشند ولی حتی نمیدانند که بیمارند. #خودآگاهی ندارند.
هر رفتار زشتی که از دیگران میبینم تقصیر خودم میدانم. من ضعیفم و کوتاهی کردهام که این شخص به جای اینکه بندهی خدا باشد، بندهی نفس و شیطان شده است. اگر من قوی باشم و زیباییهای دین را به خوبی در خودم آشکار کنم، بسیاری از افرادی که امروز مسیر غیر خدا را میروند، دیندار میشوند. آری! دلِ خود من هم بیمار است و گرنه بسیاری از افراد با دیدن من، به حقیقت متمایل میشدند.
آن قدر معارف اهل بیت(ع) برایم شیرین است و آن قدر احساس نیازم به آنها بالاست که تصمیم جدی گرفتهام که طلبه شوم. آن قدر شیرینی معارف برایم زیاد است، که دائم باید به خودم نهیب بزنم، که نکند به خاطر علاقه این مسیر را انتخاب کنم!!! نکند که در نیتم، چیزی جز #رضای_خدا باشد. وقتی انسان به چیزی علاقه نداشته باشد، راحتتر میتواند مخلصانه به سوی آن برود ولی وقتی علاقه داشتی، خیلی سخت است که تلاش کنی، نیتت صرفا خدا باشد و علاقه در انتخابت دخیل نباشد! نباید به خاطر پیروی از هوای نفس کاری کنم! باید خیلی مراقب باشم که صرفا به جهت اینکه میدانم بهترین کاری که من میتوانم بکنم و بالاترین خدمتی که من میتوانم داشته باشم، از این مسیر میگذرد، این مسیر را انتخاب کنم.
پدرم هم با طلبهشدن من موافق است و قرار شده که وقتی بیست ساله شدم مرا برای یادگیری علوم اهل بیت(ع) به بغداد ببرد. در زمان ما معمولا در سن بیست سالگی سفرهای حدیثی آغاز میشود. جوانان به این سن که میرسند، به همراه گروههایی به شهرهای بزرگ جهان اسلام سفر میکنند تا از اساتید بزرگ حدیث، استفاده کنند. من دوست داشتم دائما شاگردی خود امام رضا را بکنم ولی چاره چیست. فعلا که در آرزوی دیدن ایشان هستم و از همین هم بیبهرهام. فعلا تنها چیزی که میدانم این است که باید تلاش کنم تا زینتی برای امامم باشم، زیرا که از اساتیدم شنیدهام امام صادق فرموده است: «ای شیعیان! برای ما زینت و زیور باشید و زشتی برای ما نباشید».
شیعهبودن مسئولیت بالایی دارد، زیرا هر کاری کنم، چه بخواهم و چه نخواهم، به اسم امامم و مذهبم تمام میشود.
چند روز پیش، روایتی شنیدم که در آن امام کاظم فرموده بودند: اگر کسی اهل محاسبهی نفس نباشد و خودش را به حساب نکشد، از ما اهل بیت نیست.
باید جدی بگیرم و ریز و درشت کارهایم را در زندگی بررسی کنم تا بتوانم زینت و زیوری برای امامم باشم. خدایا کمکم کن.
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت چهارم
🖋 پیش به سوی قدمگاه – امام رضا در نیشابور
بالاخره روزشماریهایم به پایان نزدیک شده بود. کاروان امام به سمت مرو حرکت کرده بود و قرار است امروز به نیشابور برسد. خدا را شکر که نیشابور در میان راه مرو قرار دارد! از وقتی خبر آمدن امام به خراسان را شنیدهام، از شوق نمیدانم چه کنم. لحظهها را میشمارم و امروز ان شاء الله روز آخر است. من و عدهی زیادی از اهالی شهر از پیش آماده شدهایم و به بیرون شهر رفتهایم تا از امام استقبال گرمتر و با شکوهتری داشته باشیم. نیشابور شهری عالمخیز و بزرگ است و مردم آن اگرچه شیعه نیستند ولی به اهل بیت پیامبر(ص) تمایل دارند و احتمالا به دلیل همین علاقهی اهل خراسان به اهل بیت است که مأمون تصمیم گرفته است، امام را به مرو بیاورد. مأمون احتمالا برای جلوگیری از شورشهای علویان بر علیه خود، امام رضا را به مرو آورده است. نمیدانم چه نقشهای در سر دارد و نگران امام هستم اما در عین حال، از اینکه میتوانم امام را ببینم خوشحالم.
امام رضا در اوج مقبولیت اجتماعی است. ایشان حتی زمانی که بیست و چند سال سن داشتند، در مسجد مدینه که از بزرگترین پایگاههای علمی جهان اسلام است، فتوا میدادند. این در حالی است که سن تحمل حدیث و آغاز سفرهای حدیثی، ۲۰ سال است! یعنی امام در سن تازهکارها، در حدی از مقبولیت اجتماعی بودند که فتوا میدادند و مردم از ایشان قبول میکردند.
الآن امام رضا نزدیک به ۵۲ سال سن دارند و روز به روز به مقبولیت اجتماعی ایشان افزوده میشود. از پیش روشن است که با ورود ایشان به نیشابور چه خواهد شد. از پیش خبر دادهاند که کاروان امام، امروز به نیشابور خواهد رسید. مردم زیادی خود را آماده استقبال از امام کردهاند. محدثین و علمای بزرگ شهر، خود را آماده کردهاند که وقتی امام تشریف آوردند، به خدمت ایشان برسند و از ایشان حدیثی به عنوان تبرک بشنوند تا بعدا خود را شاگرد امام رضا نیز معرفی کنند و در پروندهی خود سماع حدیثی از نوادهی رسول خدا داشته باشند، آن هم نوادهای که اسم هر یک از اجدادش به تنهایی، از عظمت لرزه به دلها میاندازد.
علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب. به نظرم نسب امام رضا به تنهایی برای زندهکردن مردگان کافی باشد!
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت پنجم
🖋 یکسره به افق خیره شدهام تا اگر از دور دست، نشانههای کاروان امام پیدا شد، به سمت آن حرکت کنم. شاید هیچ کس در جمعیت به اندازهی من مشتاق دیدن امام نباشد. من مدتها با یاد ایشان روزگار گذراندهام. هر چند تا کنون از نزدیک با ایشان ملاقات نداشتهام، اما ساعتها و روزها با ایشان مناجات و گفتوگو داشتهام و امروز قرار است که به آرزوی خود برسم.
خدایا شکرت! چقدر دوستت دارم! ممنونم ای خدا!
ناگهان نکتهای به سرم زد. من مدتی است که چشم به افق دوختهام تا جهت حرکتی برایم روشن شود، یعنی منتظرم تا کسی را در افق ببینم و سپس به سوی آن حرکت کنم. اگر بدون آگاهی شروع به حرکت کنم، ممکن است از مقصود خود، یعنی امام زمانم، دورتر شوم، چون امام در جهتی دیگر است و من به جهتی متفاوت با او در حرکت هستم. یاد حدیثی افتادم که در آن امام صادق علیه السلام میفرمود: «کسی که بدون بصیرت عمل کند، مانند کسی است که در بیراهه حرکت میکند. هر چه سریعتر حرکت کند، از راه دورتر میشود!»
گویا تمام زندگیام در مقابل چشمانم قرار میگیرد. من به کدام سمت در حال حرکت هستم؟ برنامهی من برای رسیدن به مقصد چیست؟ مقصد ۴۰ سالهی من کجاست؟ من باید چه کنم تا ۴۰ سال آینده بتوانم به امام زمانم بگویم: «ای امام زمان، من باری از بارهای مرتبط با شما را رصد کردم که سنگینترین باری بود که من میتوانستم با برداشتن آن، شما را یاری کنم. امروز بعد از ۴۰ سال تلاش مداوم در راستای برداشتن این بار، توانستم آن را بردارم. من ۴۰ سال زحمت کشیدم و تفکر کردم که چطور میتوان این بار را برداشت و برای برداشتن آن برنامهریزی کردم و قدم به قدم مراحل برنامه را پیش بردم و امروز به نتیجه رسیدم، هر چند که اگر به نتیجه نمیرسیدم، باز هم مشکلی نبود چون من در مسیر تکلیفم حرکت میکردم و تمام تلاشم را کردم.»
به راستی #چشم_انداز چهل سالهی من چیست؟
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت ششم
🖋 بسیاری از اشخاصی که میشناسم، عمری بدون مأموریت ویژهای زندگی میکنند و کارهای متنوعی انجام میدهند ولی در نهایت وقتی به زندگی آنها نگاه میکنی، میبینی که گویا هیچ کار خاصی نکردهاند! بیشتر شبیه بستهای از کارهای جذاب هستند که با آن کارهای ریز ریزِ!جذاب به دنبال خودنمایی و اثبات خود به دیگران بودهاند و نه برداشتن باری از بارهای اولویتدارِ امام زمان. حتی برخی از آنها به اسم علامه شهرت پیدا میکنند، زیرا در علوم مختلفی آگاهی دارند ولی غافل از اینکه مگر وظیفه و تکلیف ما، علامه به علوم مختلف شدن است؟!
اگر جایی اولویتی باشد، هر لحظه که من در فلان علمِ «غیر همسو با تکلیف» خرج میکنم، از تکلیفم فاصله گرفتهام.
آری! به نقطهای چشم دوختهام تا مقدمه حرکتم باشد و ناگهان از این مسأله به مسأله #چشم_انداز منتقل شدم.
چشمانداز زندگی من چیست؟
من باید چه باری از بارها را بردارم؟
چشمانداز بر اساس هوسِ من نیست. من نمیخواهم مسیر زندگیام را بر پایهی هوس بنا کنم. میخواهم معیارم آگاهی باشد.
هدف زندگی انتخابکردنی نیست. پیداکردنی است. باید ببینم که خدا از من چه خواسته است و تکلیفم چیست. اخیرا یاد گرفتهام که اسیر اتفاقهای زندگیام نباشم و از ظاهر آنها عبور کنم. وقتی به نقطهای چشم میدوزم، قبل و بعد آن را هم ببینم. به ظاهر و باطنش فکر کنم. این افکار روزی شخص منتظر امام است.
انتظار اگر انتظار باشد، سازندگی دارد و یکی از سازندگیها هدایتِ فکریِ خدا در درون من است.
در همین فکرها هستم که ناگهان صدای فریادی بلند شد. آمدند. شخصی که جلوتر رفته بود در حال حرکت به سوی ماست. فریاد میزند: «علی بن موسی آمد» «علی بن موسی آمد»...
🖇 @quran_esra
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت هفتم
با سیل جمعیت مردم به سوی کاروان امام به حرکت افتادم. در حال خودم نیستم. بعد از چند لحظه چارپایی را دیدم که امام زمانم داخل هودجی بر روی آن بودند.
بزرگترین محدثین اهل سنت مثل اسحاق بن راویه و محمد بن رافع و محمد بن اسلم، لجام چارپای امام گرفتند و آن را متوقف کردند و از امام در خواست کردند که ای پسر رسول خدا! لطفی کنید و حدیثی از پدران بزرگوار خود برای ما بگویید.
امام رضا علیه السلام فرمودند: «پدرم موسی بن جعفر الکاظم فرمود که پدرم جعفر بن محمد الصادق فرمود که پدرم محمد بن علی الباقر فرمود که پدرم علی بن الحسین زینت عبادت کنندگان فرمود که پدرم الحسین بن علی شهید کربلا فرمود که پدرم امیر المؤمنین شهید کوفه فرمود که برادرم و پسر عمویم محمد رسول الله فرمود که جبرئیل فرمود که از ربّ العزة سبحانه و تعالی شنیدم که فرمود: «کلمه لا اله الا الله قلعه(و پناهگاه) من است. پس هر کس در قلعهی من داخل شود، از عذاب من در امان است.» سپس هنگامی که راحلهی حضرت به راه افتاد، حضرت ادامه داد: «این مسأله شروطی دارد و من از شروط آن هستم»
من بهتزده بودم. امام امتداد توحید را به ولایت رساندند. گویا تنها کسی موحد است و داخل قلعهی لا اله الا الله و پناهگاه توحید شده است که ولایت را قبول داشته باشد و آن را مسألهای الهی بداند. چقدر زیبا امام بیان کردند که اگر کسی در شؤون اجتماعی، خدا را از صحنه حذف کند و مسأله را به شورا و نظرات مردم بسپارد، از توحید خارج شده است. چه زیبا فرمودند که توحید خالص متعلق به وقتی است که نمایندهی خدا را در امور اجتماعی و حکومت نیز بپذیریم.
چه لحظاتی... چه شوری... چه بشارتی... چه مسئولیتی... چه انگیزهای... گویا اولین بار است که احساس زندگی میکنم. گویا تا به حال مردهای بیش نبودهام. از برکات امروز، تصمیم به برنامهریزی جدی برای چشمانداز زندگیام است. چشم به راه امام زمان بودن، انسان را به #تکلیف و #چشم_انداز و #مأموریت_ویژهی_زندگی میکشاند.
جنس انتظار کشیدن امام این گونه است که جهت حرکت را روشن میکند. منتظر رسیدن به یک شهر، کسی است که به سمت آن شهر در حال حرکت است ولی هنوز به آن نرسیده است ولی مشتاق رسیدن به آن است. منتظر امام نیز کسی است که در سویی که امام به آن سوی حرکت میکند، در حال حرکت است، البته به دلیل موانع، قادر به تحقق کلی مقصودش نیست ولی از تلاش نمیایستد تا ان شاء الله وقتی امامش ظاهر شد، در جهت حرکت امامش باشد و توفیق یاری او را پیدا کند.
اگر خدا روزیام کند، بتوانم کتابی در مورد امام منجی بنویسم.(*) امام دوازدهم که وعدهی آمدن او داده شده است. امامی که از شوق او، امیرالمؤمنین(ع) آه میکشد و شوق دیدارش را اظهار میکند.
*: فضل بن شاذان با اینکه قبل از امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه زندگی میکرده است، در زمان حیات خویش، سه کتاب القائم و اثبات الرجعة و کتاب الرجعة را که مرتبط با حضرت مهدی است، نوشته است. رک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشي، احمد بن علی نجاشی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامي، ۱۳۶۵)، ۳۰۶.
🖇 @quran_esra