eitaa logo
دارالقرآن مسجد مقدس جمکران
2.1هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
353 ویدیو
4 فایل
کانال رسمی دارالقرآن مسجد مقدس جمکران پخش زنده محافل قرآنی: http://B2n.ir/q11494 aparat.com/jamkaran_ir/live ارتباط با ادمین: @darolquranjamkaran
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖 با همه شیطنت‌هایش، خستگی او را می‌فهمید و در این دو ماهی که خلیل به‌دنیا آمده بود، بیشتر از همیشه در کارها کمکش می‌کرد. برای همین به‌طرفش آمد. دستی به سرش کشید و شکوفۀ سیبی را که روی موهای مجعدش خوش نشسته بود برداشت. احساس کرد او را از همه بیشتر دوست دارد. یک بار که رباب به اعتراض گفته بود: «آره دیگه، مصطفی یه چیز دیگ هست»، بتول خانم با تشر گفت: «هر بچه‌ای خودش، خودش رو عزیز می‌کنه. بدون اینکه ازش بخوام، می‌ره پی کارهای من. فقط لازمه یه بار یه حرفی رو بزنم بهش.» شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/147546 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖هنوز جاروی حیاط تمام نشده بود. مصطفی دست ابراهیم را رها کرد و از او خواست همان‌جا زیر سایه درخت بنشیند. جارو را از مادر گرفت. زد توی حوض کوچک وسط حیاط و آب‌ها را پاشید روی خاک‌ها. بتول خانم هم رفت تا ببیند زغال‌ها گل انداخته‌اند یا هنوز تا آماده شدن راه دارد. با دیدن زغال‌های قرمز، سرش را به رضایت تکان داد. با تکه‌ای چوب، خاکسترها را کنار زد. چند تکه زغال از داخل تنور برداشت. شاخه پُرِ دانه‌های اسپند را که از دیوار آویزان بود، در دست گرفت و کشید. دانه‌های اُخرایی را با سر انگشتانش له کرد و ریخت روی زغال‌ها. سرش را چرخاند سمت مصطفی که حالا جارو را نیمه‌تمام رها کرده بود و داشت با کمک ابراهیم، شمعدانی‌ها را آب می‌داد. نگاهش برای لحظه‌ای ماند روی صورت پسرهایش و «لا حول و لا قوه الا بالله » گفت. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/147546 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran