eitaa logo
تدبر در قرآن | راه بهشت
10.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
119 فایل
کانال رسمی موسسه قرآنی راه بهشت آموزش تخصصی وجامع قرآن کریم به کودک و نوجوان بامدیریت #استاد_قدیر_اسفندیار ادمین کانال وتبادلات: @raahebehesht امور تربیت مربی: @raahebehesht_3 سفارش محصول: @raahebehesht_4 آدرس:قم_ خیابان‌ شهید‌ صدوقی_ کوچه ۵۲‌_ پ۲۴
مشاهده در ایتا
دانلود
#تدبر #داستان #داستان_تدبری #زلزال جهت تبیین مفهوم #فمن یعمل مثقال ذره 👌 گنجشکی 🐤با عجله به سوی آتشی پر می زد و برمیگشت! پرسیدند: چه می کنی؟ گفت: نوک کوچکم 🐤را از آب چشمه پر میکنم و آن را روی آتش می ریزم. گفتند: فایده ندارد، آتش🔥 زیاد است. گفت: میدانم، اما آن روزی که خداوند از من پرسید: برای نجات دوستان و خانه هایشان چه کردی؟ پاسخ میدهم: همه تلاشم را کردم💫 ▪️▪️▪️▪️ به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
✨جهت تبیین آیه «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ » و مقایسه آن با «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ»✨ 🌸انسان نسبت به پروردگار خود بی میل است ولی نسبت به امور مادی که بنا به تصورش خیر است، مشتاق است🌸 ماجرای دختر ۱۱ ساله به مسافران اتوبوس به نقل از حاج آقا : در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. دختری یازده ساله نامه ای نوشت، همه ما بُهتمان زد.😳 دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها ۶را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که: ستاد اقامه نماز! شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است که: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: -نماز نخواندم. گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان! -برویم به راننده بگوییم نگه‌دارد. پدر گفت: راننده که بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد. - التماسش می‌کنیم گفت: نگه نمی‌دارد - تو به او بگو گفت: گفتم که نگه نمی‌دارد. بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت: بابا خواهش می‌کنم. پدر عصبانی شد. دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. ✨دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو.✨ شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت... شاگرد شوفر نگاه کرد و دید که دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد. پرسید: دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به کف اتوبوس نچکد. بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر کمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا! ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد. راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. 🌺 راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر کن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین.✨ 💫چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.💫 دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یکی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم. شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.👌🏻 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
جهت تبیین مفهوم انفاق خالصانه😍👈🏻 👏🏻وقتی این داستان رو برای بچه ها تعریف کنید مفهوم خالصانه بودن انفاق رو درک میکنند👏🏻 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 بهلول یك وقتی از جایی می گذشت، دید كه دارند مسجدی می سازند. رفت به آن بانیان مسجد گفت كه چكار می كنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: مسجد برای چه می سازید؟ گفتند: مسجد را برای خدا می سازیم. محرمانه رفت دستور داد تابلویی را روی سنگی درست كردند به نام مسجد بهلول. همین كه این سنگ را درست كردند یك شب نصف شب- كه كسی نفهمید- رفت آن را در سردر مسجد زد، یك تابلوی خیلی بزرگی: مسجد بهلول. ☺️ فردا صبح مردم آمدند نگاه كردند دیدند در سردر این مسجد تازه ساز نوشته مسجد بهلول. خود صاحب كارها آمدند و دیدند. ناراحت و عصبانی شدند، زدند تابلو را كندند و ریختند دور. بهلول را گیر آوردند، كتكش زدند و گفتند: این چه كاری بود كه كردی؟ چرا نوشتی مسجد بهلول؟ گفت: چه عیبی داشت؟ گفتند: این همه پول ما خرج كردیم كه مسجد به نام تو باشد؟ ! گفت: برای كی خرج كردید؟ برای خدا خرج كردید یا برای مردم؟ اگر برای خدا خرج كردید كه خدا اشتباه نمی كند. اگر من نوشتم «مسجد بهلول» آیا خدا در حسنات من می نویسد؟ خدا در حسنات شما می نویسد. و اما اگر برای مردم كردید پس چرا می گویید كه ما برای خدا كردیم. پس بر خودتان مطلب را مشتبه نكنید.👌🏻 📚مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص 366 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2