eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
87 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تصویری از دیدار امروز معلمان با رهبر انقلاب اسلامی. ۱۴۰۲/۲/۱۲ ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
✍"پرسیدند: شھـادت‌خودش‌زیبـاست‌ امازیبـاترین‌شھـادت‌چگونه‌است؟ درجواب‌گفت: زیبـاترین‌شھـادت‌ان‌است‌که جنـازه‌ای‌هم‌ازانسـان‌باقی‌نماند...❤️‍🩹" برادر شهیدم ...🌷 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت اسم آسمان می‌آید یاد تو میافتم تویی که چشمانت آسمان است تویی که لبخندت بوی خدا دارد تویی که پاکی و نور ایمان از صورت همچون ماهت پیداست...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او_را ...💗 قسمت نوزدهم گوشیمو خاموش کردم تا علیرضا دیگه نتونه بهم زنگ بزنه. برگشتم خونه مامان و بابا هنوز تو هال نشسته بودن، با دیدنم با شک و تعجب بهم نگاه کردن. -سلام☺️ دیدم ناراحت میشید نرفتم... -چه عجب!! ماهم برات مهمیم!!😒 -بله آقای سمیعی😉 برام مهمید... مهمتر از دوستام -کاملا مشخصه!! شامتو بخور و بیا اینجا،کارت دارم! وای اصلا حوصله جلسه بازجویی و محاکمه نداشتم😒 فکرمم درگیر عرشیا بود. به روی خودم نمیاوردم اما دلم آشوب بود... یه لحظه به خودم میگفتم خیلی دلسنگی که نرفتی پیشش... یه لحظه میگفتم اون هیچیش نمیشه... به قول مرجان،عرشیا نقطه ضعفمو فهمیده بود و داشت از احساساتم سوءاستفاده میکرد😏 با بی میلی تمام،یکم از غذامو خوردم🍝 میدونستم امشب دیگه نمیتونم بابا رو بپیچونم...! مثل یه مجرم که داره میره برای اعتراف، رفتم پیش مامان اینا! -خبـــ غذامو خوردم.... بفرمایید... مامان به بابا نگاه کرد و بابا به من... -خودت میدونی چیکارت دارم ترنم... اخه چرا اینجوری میکنی دختر من؟؟ چت شده تو؟؟ یکی دو دقیقه سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم، نفسمو دادم بیرون و تو چشمای بابا نگاه کردم! -چون من دیگه اون ترنم قبل نیستم!😒 من دیگه اون آدمی که مثل شما فکر میکرد و مثل شما زندگی میکرد نیستم! چون من این زندگی رو نمیخوام! چون نمیخوام مثل شما بشم... -چی؟؟ چی داری میگی؟؟ مگه ما چمونه؟؟😠 -سرکارید بابا جون! سرکارید!! اینهمه دویدین به کجا رسیدین؟؟ -چرا مزخرف میگی ترنم؟؟ چشماتو باز کن، تا خودت جواب خودتو بفهمی! میدونی چقدر آدم تو حسرت زندگی تو هستن؟؟ صدامو بردم بالا... -ولی من این زندگی رو نمیخوام!! میخواید به کجا برسید؟؟ مگه چند سال دیگه زنده اید؟؟ آخرش که چی؟؟ -ترنم حرف دهنتو بفهم😠 چته تو؟؟ از بس لی لی به لالات گذاشتیم پررو شدی!! -هه😒 لی لی به لالای من گذاشتید؟؟ شما؟؟ شما کجا بودید که بخواید لی لی به لالام بذارید؟؟ -من و مادرت از صبح داریم میدویم که تو توی آسایش باشی😡 -میدونم میدونم میدونننننمممم ولی آخرش که چی؟؟😠 اصلا کدوم اسایش؟؟ کدوم ارامش؟؟ من دیگه این زندگیو نمیخوام😡 بعد حدود یه ساعت بحث بی نتیجه، در حالیکه چشم دیدن همو نداشتیم هرکدوم رفتیم اتاق خودمون... دیگه حتی حوصله مامان و بابا رو هم نداشتم😒
فردا دم دمای ظهر بود که گوشیمو روشن کردم. یکی دو ساعتی گذشته بود که برام sms اومد عرشیا بود😳 -اینقدر از من بدت میاد که حتی نیومدی که اگر خواستم بمیرم برای بار اخر ببینیم؟؟ پس زنده بود!! خوب شد دیشب نرفتم... وگرنه مجبور میشدم بازم بهش قول بدم که دوباره خودکشی نکنه😒 جوابشو ندادم، نیم ساعت بعد شروع کرد به زنگ زدن... بار پنجم ،شیشم بود که گوشی رو برداشتم. -الو -سلام ترنم خانوم! حالا دیگه اینقدر ازم بدت میاد که... -یه بار اینو گفتی😒 -اها!! پس پیاممو خوندی و جواب ندادی! گفتم شاید به دستت نرسیده😏 -اره،رسید،خوندم،جواب ندادم -ترنم خجالت بکش! خاک بر سرت که معنی عشقو نمیدونی! -عشق؟؟ هه... کجای این رابطه اسمش عشقه!!😒 -دیشب داشتم میمردم ترنم! هنوزم حالم خوش نیست! نمیخوای بیای دیدنم؟؟ -عرشیا دیروزم گفتم! دلم نمیخواد ریختتو ببینم😠 -ترنمم من دوستت دارم... -اه بس کن! دیگه بهم زنگ نزن!! -همین؟؟ حرف آخرته؟؟ -اره! -باشه، پس پاشو بیا واسه تسویه حساب!! -چی؟؟ تسویه حساب چی اونوقت؟؟😳 -خرجایی که برات کردم... عشقی که به پات گذاشتم... اینهمه بلا که سرم آوردی... مگه من گفتم خرج کنی؟؟ شماره کارت بفرست پس بدم هرچی خرج کردی😏 منو از چی میترسونی؟؟؟ -هه... نخیر،ما با پول تسویه نمیکنیم😉 -منظورت چیه؟؟😡 -خودت منظورمو خوب میدونی... -خفه شو عرشیا... بی شرف😡 -چرا عصبانی میشی خوشگلم؟؟😂 تا فردا همین ساعت وقت داری پاشی بیای وگرنه متاسفانه اتفاقات خوبی نمیفته... -خیلی بی غیرتی عرشیا😡 -به نفعته که پاشی بیای ترنم... -منظورتو نمیفهمم... -عکسایی که ازت دارم رو یادته؟؟😏 شنیدم بابات خیلی رو آبروش حساسه😌😉 اگه میخوای فردا عکسای دخترشو کنار یه پسر تو گوشی همکارا و دوستاش نبینه.... تا فردا ظهر وقت داری بیای پیشم🤪😉 بای بای👋 🍁"محدثه افشاری"🍁 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | قاسم؛ دانش آموز روستایی که مایه افتخار معلمش شد 🔸جناب آقای تشکری معلم اول دبستان شهید سلیمانی در روستای قنات ملک کرمان 🔺به مناسبت ۱۲ اردیبهشت، ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانلود+دعای+توسل+مهدی+سماواتی+++متن.mp3
10.19M
🌸قرار چهارشنبه شب هامون دعای توسل بنیابت از شهدایی دفاع مقدس شهید ابراهیم هادی شهدایی مدافعان حرم🌸 ♥التماس دعای شهادت برای سلامتی اقا صاحب زمان عج برای حاجت روایی اعضای کانال مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی علل خصوص خادم شهید ابراهیم هادی🤲🏻 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌حضࢪٺ‌زینب‌کبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🌹🕊🌹 علاّمه مجلسی فرموده است: در بعضی از کتاب‌های شایسته احترام از محمّد بن بابویه نقل کرده‌اند که این دعا را از امامان(علیهم‌السلام) روایت کرده و گفته است: در هیچ امری آن را نخواندم مگر آنکه به زودی اثر اجابت آن را یافتم التماس دعا 🌼🕊🌼 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🌹 ❤اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤نماز لیلة الدفن غیرت پاک جان باخته امربه معروف # شهید حمیدرضا الداغی #⏳مهلت نماز این شهید تا اذان صبح میباشد. # همه مون مدیون شهداییم. حداکثر 🌷شهدا را با صلواتی یاد نماییم. 👆 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ ❣❣ 📲 💠صبحت‌بخیر‌آقاےمن‌ آقاے دلتنگے.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❣ ❣ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🍃برگی از نهج البلاغه 💎قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ 🌔«او عقلش را زنده کرده و شهواتش را ميرانده است، تا آنجا که جسمش لاغر شده، و خشونت اخلاقش به لطافت مبدّل شده است.💚 📙خطبه 220 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
•{📣✨📣✨📣}• • سلام و عرض ادب رفقا…🖐 📌جھت پیشرفت ڪانالهامون نیازمند بہ ادمین تبادل و همه چی بلد داریم..! اگر توان و حرفه ای در این زمینہ دارید به آیدے زیر پیام بدید↯📣 ⤵️⤵️⤵️ @Zsh313 @Zsh313 👆👆 چند شرط ریز هم داریم ڪہ بھتون اعلام میشه (خادم ،منظم و کاربلد)و پیگیر✌ اگر علاقمند به همکاری باشید، حتما اطلاع دهید 😍 🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐 جنگ‌نرم‌است‌ولشگرمولانیازبه‌فرمانده‌دارد✌️ فرمانده‌ۍڪاربلد برای تبادل✅ اگه این شرایط رو دارید حتما به ایدی خادم کانال پیام دهید ✍ 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه خمینی کبیر به معلمين و اساتید: بچه هامون رو غربی تربیت نکنید ما مخالف صنعت غربی و تمدن نیستیم ما مخالفت‌ غربی شدن تفکر هستیم. ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
⭕️رئیسی وارد دمشق شد 🔹خبرگزاری رسمی سوریه: هواپیمای حامل «سید ابراهیم رئیسی» رئیس جمهور ایران و هیأت همراه لحظاتی پیش در فرودگاه بین‌المللی دمشق به زمین نشسته است. 🔹المیادین: رئیس جمهوری اسلامی ایران بعد از پایان مراسم استقبال در فرودگاه، بلافاصله به کاخ ریاست‌جمهوری سوریه می‌رود تا با همتای سوری خود دیدار و رایزنی داشته باشد. ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین🏴🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سه شنبه ۱۲ اردیبهشت روایتگری حاج آقای سیاری گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع) مزار مطهر شهیدان والامقام مهدی و مجید زین‌الدین 🌷 و مزار یادبود شهید محمد شیخ شعاعی و خاطره از این شهید بزرگوار 🕊🌷 🌹شاد کنید روح مطهر شهدا را با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد 🌹 با روایت گری برادر بزگوار اقای سیاری🌺 ┄┅┅❅❁❅┅┅ https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2 ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ کانال رسمی سردار شهید مهدی زین‌الدین👆 ♥️
-ابراهیم‌به‌تنهاچیزی‌که‌فڪر‌نمیڪرد مادیات‌بود‌وهمیشه‌میگفت: روزۍ‌راخدا‌می‌رساند‌برڪت‌پول‌مهم‌است ڪاری‌هم‌که‌براۍخداباشد برڪت‌دارد..🤍🌓 🌱
⭕️‌ رئیسی: ملت سوریه باوجود تحریم‌ها پیروز شد / بشار اسد: روابط سوریه و ایران، روابط غنی و پرباری است 🔹‌ رئیس‌جمهور در دیدار با بشار اسد: دولت و ملت سوریه دشواری‌ها و مشکلات بزرگی را پشت سر گذاشتند، امروز می‌توانیم بگوییم که شما این مشکلات را پشت سر گذاشتید و با وجود تهدیدها و تحریم‌هایی که علیه شما تحمیل شد، توانستید پیروز شوید. 🔹‌ رئیس‌جمهور سوریه: روابط سوریه و ایران، روابط غنی و پرباری است، مملو از تجارب است، به این دلیل که حتی در دوره های سخت و دشوار هم روابط باثبات و ثابتی بود با وجود طوفان‌های شدید سیاسی و امنیتی که منطقه خاورمیانه را درنوردید. ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
💛 یک بار باران آمده بود و شلوار ایشان کثیف شده بود و وقتی شلوارش را عوض کرد پولهایش در جیبهایش ماند، وقتی می‌خواست زباله‌ها را در سطل زباله سر خیابان بگذارند خیلی دیر کرد، فاصله خانه.مان تا سرخیابان سه، چهار خانه است ولی حمید حدود نیم ساعت دیر کرد، وقتی ازش پرسیدم در این مدت کجا بودی گفت: فقیری در کوچه بوده و چون خجالت کشیده به فقیر کمک نکند و پولی همراهش نبوده سه کوچه بالا رفته و از یک سمت دیگر آمده، رفتار و کردار ایشان بی‌نظیر بود. 🌷 🌷 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او_را ...💗 قسمت بیستم گوشی از دستم افتاد... احساس میکردم بدبخت تر از من اصلا وجود نداره...❌ تا چنددقیقه ماتم برده بود... بلند شدم و رفتم سمت تراس گند بزنه به این زندگی... آسمونو نگاه کردم... من اینجا خدایی نمیبینم!! اگر هم هست،هممونو گذاشته سرکار... زمینو نگاه کردم... چرا اینقدر با من لجی😣 میخوای دقم بدی؟؟ بسه دیگه😖 اینهمه بدبختی دارم... این چی بود این وسط اخه😭 حتی اگر بمیرم نمیذارم یه بی شرف دستش به من بخوره.... دستمو از دیوار گرفتم و رفتم بالای نرده ها..... چشمامو بستم😖 بسه دیگه... این زندگی لجن باید تموم شه... تو دلم از مامان و بابا و مرجان معذرت خواهی میکردم....😭 دیگه وقت خلاص شدنه.... دیگه تحمل بدبختیا رو ندارم... چشمامو باز کردم و پایینو نگاه کردم.... همیشه از ارتفاع میترسیدم😣 سرم داشت گیج میرفت😥 قلبم تند تند میزد کافی بود دستمو از دیوار بردارم تا همه چی تموم شه... اما هرکاری میکردم دستم کنده نمیشد😖 کم کم داشتم میترسیدم... من جرات این کارو نداشتم😫 تو دلم به خودم فحش دادم و اومدم پایین...😞 دلم میخواست خودمو خفه کنم... -اخه تو که عرضشو نداری غلط میکنی میری سمتش😡 به جهنم... زنده بمون و بازم عذاب بکش... اصلا تو باید زجرکش بشی... حقته هر بلایی سرت بیاد😭 دیوونه شده بودم داد میزدم گریه میکردم خودمو میزدم چرا این زندگی تموم نمیشه....😫
تو این حال ،تنها کسی که میتونست حرفمو بفهمه مرجان بود. گوشی رو که برداشت،زدم زیر گریه... همه چیو بهش گفتم -خب؟؟ -چی خب؟؟😳 -بعد اینکه عرشیا اون حرفو زد،تو چی گفتی؟؟ -هیچی،یعنی قبل اینکه بخوام حرفی بزنم قطع کرد... -خاک تو سرت ترنم... هیچی نگفتی؟؟ -نه چی باید میگفتم؟؟ مرجان😢 عرشیا بدجوری لج کرده... میترسم😭 -دیوونه... اون این شل بازیای تو رو میبینه که همش پررو بازی در میاره دیگه!! چقدر بهت گفتم به این پسرا نباید رو بدی!! -حالا چیکار کنم مرجان؟؟ -هیچی! میذاری اینقدر جلز ولز کنه تا بمیره😏 پسره پررو!! این بود اونهمه عشقم عشقم گفتناش😒 -یعنی چی هیچی مرجان؟؟ عکسام دستشه😭 بابام😭 آبروم😭 -ببین اولا شهر هرت نیست که هرکس هرغلطی دلش خواست بکنه! دوما این کارو بکنه پای خودشم گیره!! فکرکردی الکیه؟😏 مگه ولش میکنن؟؟ یه شکایت کنی بگی عکسامو از تو گوشیم برداشته و دو تا دروغ بگی حله😉 -مرجان چی میگی؟؟ یعنی صبر کنم ببینم اقا عقلش میرسه این کارو نکنه یا نه؟؟ ‌میدونی پخش کنه چی میشه؟؟ -هیچی گلم بابات شکایت میکنه میگه اینا قصدشون ازدواج بود،حالا پسره میخواد سوءاستفاده کنه☺️ -به همین راحتی؟؟؟ -اره بابا اینقدر منو از این تهدیدا کردن😂😂 هیچکدومم نتونستن غلطی بکنن!! چون میدونن گیر میفتن! فقط میخوان از سادگی دخترا استفاده کنن😒 -اخه مرجان...😢 -اخه بی اخه! باور کن راست میگم ترنم! به حرفم گوش بده! دیگه اصلا جوابشو نده! حتی دیدی رو مخته خطتو عوض کن باشه گلم؟😉 -هرچند میترسم...چون میدونم دیوونه تر از عرشیا وجود نداره... ولی باشه😞 تا فردا ظهر جواب عرشیا رو نمیدادم... ولی ظهر که رد شد، دلم مثل سیر و سرکه میجوشید😣 از شدت استرس حالت تهوع داشتم. کلی فکر بد تو سرم بود حتی هرلحظه منتظر بودم تا بابام زنگ بزنه و هرچی از دهنش در میاد بهم بگه. با دستای لرزون رفتم سراغ گوشی و اینترنتمو روشن کردم، اینستاگرام تلگرام سایتای مختلف هرجا که میتونستم رو زیر و رو کردم... هر عکس دختری میدیدم دلم هُری میریخت😰 سه چهار ساعت گشتم اما هیچ خبری نبود.... عرشیا همچنان چنددقیقه یه بار زنگ میزد یا پیام تهدید میفرستاد. زنگ زدم به مرجان... -مرجان هیچ خبری نشد!!😕 -دیدی گفتم😉 -اینا فقط میخوان از حماقت بقیه استفاده کنن... -مرجان...عرشیا پسر خوبی بود... چرا اینجوری کرد؟؟ -هه😏خوب؟؟!! تو این دوره و زمونه مگه ادم خوب هم پیدا میشه...😒 دیدی همین پسر خوب که اونجوری برات بال بال میزد اخرش چیکار کرد؟؟😂 بیخیال بابا ترنم... برو خداتو شکر کن که راحت شدی😉 -من خدایی نمیشناسم مرجان این تو بودی که بهم کمک کردی... مرسی😊❤️ -چی بگم... منم خیلی از این مسائل سر در نمیارم... واقعا شاید خدایی نیست و همه عالم سرکارن😂 در کل خواهش میکنم عشقم😚 برو استراحت کن که معلومه شب سختیو پشت سر گذاشتی😉 -مرسی گلم،اوهوم... اصلا نخوابیدم دیشب😢 ولی خوب شد که تو هستی... وگرنه معلوم نبود چی میشد... شاید از ترس بابام...😣😭 -‌بیخیال بابا... حالا که به خیر گذشت☺️ دیگه هرچقدر عرشیا زنگ زد ،جواب ندادم. خوشحال بودم که دیگه از شرش خلاص شدم.... 🍁"محدثه افشاری"🍁 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔻نکته‌ای قابل عنایت 🌹شهید فخار وصیت کرده بود که قبرش مانند ائمه بقیع، گِلی و بی‌نام و نشان باشد 🌹ولی بنیاد شهید بر اثر توجه نداشتن به وصیت ایشان، بر روی قبر مطهر شهید، سنگ قبر می‌گذارند 🌹فردای آن روز می‌بینند که سنگ قبر شکسته شده، دوباره سنگ قبر برای آن شهید قرار می‌دهند روز بعد با کمال تعجب می‌بینند که سنگ قبر دوم هم شکسته شده است 🌹شب روز دوم شهید به خواب نزدیکانش می‌آید و می‌گوید: مگر من وصیت نکرده‌ام که قبر من خاکی باشد و از آن روز تا الان  قبر آن شهید در گلزار شهدای کازرون خاکی است. 🌹 ‌ ࿐჻ᭂ⸙🌹⸙჻ᭂ࿐ شهداراباذکرصلواتی یادکنیم ‌ ‎‌‌‌‎࿐჻ᭂ⸙🌹⸙჻ᭂ࿐