eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.5هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
•|♥|• 🕊•○|♥️ ټا زمانے ڪھ همݩشیݩ گݩاھ باشیم همݩشیݩ (عج)‌ نخۅاهیم بۅد ټا زمانے ڪھ گࢪفټاࢪ ݩفس باشیم...! هم ݩفس (عج)‌‌ ݩخۅاهیم بۅد🌱 🍃 ❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🦋- برکت‌از چه‌خانه‌ایی‌میرود⁉️ *🌱* حضرت امیرالمومنین،علی.. {علیه‌الصلاة‌والسلام} فرمودنـــد : ملائکه ‌به‌خانه‌ایی‌که‌در آن : شراب ، آلات‌قمار و ساز باشد داخل‌نمی‌شوند و دعای‌اهل‌آن‌خانه‌مستجاب‌نمیشود ؛ برکت از آنها برداشتــه می شود. [ قابل توجه بزرگوارانی که آهنگ‌ ، گوش میدن😐🥀 ] 💡•تلخیص‌از گناهان‌کبیره،ج۱/۲۵۹ ❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت5 سعی کردم
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃 قسمت 6 پنجم شهریورسال نودویک،روزهای گرم وشیرین تابستان،ساعت چهاربعدازظهر،کم کم خنکای عصرهوای دم کرده راپس میزد.ازپنجره هم که به حیاط نگاه میکردی میدیدی همه گلهاوبوته های داخل باغچه دنبال سایه ای برای استراحت هستند. درحالی که هنوزخستگی یک سال درس خواندن برای کنکوردروجودم مانده بود،گاهی وقت هاچشم هایم رامی بستم وازشهریوربه مهرماه میرفتم،به پاییز،به روزهایی که سرکلاس دانشگاه بنشینم ودوران دانشگاه راباهمه بالاوبلندی هایش تجربه کنم،دوباره چشم هایم رابازمیکردم وخودم رادرباغچه بین گلهاودرختهای وسط حیاط کوچکمان پیدامیکردم. علاقه من به گل وگیاه برمیگشت به همان دوران کودکی که اکثراباباماموریت می رفت وخانه نبود،برای اینکه این تنهایی هااذیتم نکندهمیشه سروکارم باگل وباغچه ودرخت بود. باصدای برادرم علی که گفت:"آبجی سبدروبده"به خودم آمدم،باکمک هم ازدرخت حیاطمان یک سبدازانجیرهای رسیده وخوش رنگ راچیدیم،چندتایی ازانجیرهاراشستم،داخل بشقاب گذاشتم وبرای پدرم بردم.باباچندروزی مرخصی گرفته بود،وسط ورزش کاراته پایش دررفته بود،برای همین باعصاراه میرفت ونمیتوانست سرکاربرود،ننه هم چندروزی بودکه پیش ماآمده بود. مشغول خوردن انجیرهابودیم که زنگ خانه به صدادرآمد،مادرم بعدازبازکردن در،چادرش رابرداشت وگفت:"آبجی آمنه باپسراش اومدن عیادت". سریع داخل اتاق رفتم،تمام سالی که برای کنکوردرس میخواندم هرمهمانی می آمدمیدانست که من درس دارم وازاتاق بیرون نمیروم،ولی حالاکنکورم راداده بودم وبهانه ای نداشتم! مانتوی بلندوگشادقهوه ای رنگم راپوشیدم،روسری گل دارقواره ای کرم رنگم رالبنانی سرکردم وبه آشپزخانه رفتم،ازصدای احوال پرسی هامتوجه شدم که عمه،حمید،حسن آقاوخانمش به منزل ماآمدند،شوهرعمه همراهشان نبود،برای سرکشی باغشان به روستای"سنبل آبادالموت"رفته بود. روبه روشدن باعمه وحمیددراین شرایط برایم سخت بودچه برسدبه این که بخواهم برایشان چایی هم ببرم.چایی راکه ریختم فاطمه راصداکردم وگفتم:"بی زحمت توچای روببرتعارف کن".سینی چای راکه برداشت من هم دنبال آبجی بین مهمان هارفتم وبعدازاحوال پرسی کنارخانم حسن آقانشستم،متوجه نگاههای خاص عمه ولبخندهای مادرم شده بودم،چنددقیقه ای بیشترنتوانستم این فضاراتحمل کنم برای همین خیلی زودبه اتاقم رفتم. کم وبیش صدای صحبت مهمان هارامی شنیدم،چنددقیقه که گذشت فاطمه داخل اتاق آمد،میدانستم این پاورچین پاورچین آمدنش بی علت نیست،مراکه دیدزدزیرخنده،جلوی دهانش راگرفته بودکه صدای خنده اش بیرون نرود.باتعجب نگاهش کردم،وقتی نگاه جدی من رادیدبه زورجلوی خنده اش راگرفت وگفت:"فکرکنم این بارقضیه شوخی شوخی جدی شده،داری عروس میشی!". اخم کردم وگفتم:"یعنی چی؟درست بگوببینم چی شده؟من که چیزی نشنیدم"،گفت:"خودم دیدم عمه به مامان باچشماش اشاره کردویواشکی باایماواشاره به هم یه چیزایی گفتن!".پرسیدم:"خب که چی؟"،بامکث گفت:"نمیدونم،اونطورکه من ازحرفاشون فهمیدم فکرکنم حمیدآقاروبفرستن که باتوحرف بزنه". &ادامه دارد... رفیق شهیدم ابراهیم هادی http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃 قسمت 6 پنجم
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت7 بااینکه قبلابه این موضوع فکرکرده بودم ولی الان اصلاآمادگی نداشتم،آن هم چندماه بعدازاینکه به بهانه درس ودانشگاه به حمیدجواب ردداده بودم. گویاعمه باچشم به مادرم اشاره کرده بودکه بروندآشپزخانه، آن جاگفته بود:"ماکه اومدیم دیدن داداش،حمیدکه هست،فرزانه هم که هست،بهترین فرصته که این دوتابدون هیاهوباهم حرف بزنن،الان هرچی هم که بشه بین خودمونه،داستانی هم پیش نمیادکه چی شدچی نشد،ولی به اسم خواستگاری بخوایم بیایم نمیشه،اولافرزانه نمیذاره،دومایه وقت جورنشه کلی مکافات میشه،جلوی حرف مردم رونمیشه گرفت،توی دروهمسایه وفامیل هزارجورحرف میبافن". تاشنیدم که قراراست بدون هیچ مقدمه وخبرقبلی باحمیدآقاصحبت کنم همان جاگریه ام گرفت،آبجی که بادیدن حال وروزم بدترازمن هول کرده بودگفت:"شوخی کردم توروخداگریه نکن،ناراحت نباش هیچی نیست!"،بعدهم وقتی دیداوضاع ناجوراست ازاتاق زدبیرون. دلم مثل سیروسرکه می جوشید،دست خودم نبود،روسری ام راآزادترکردم تاراحت ترنفس بکشم،زمانی نگذشت که مادرم داخل اتاق آمد،مشخص بودخودش هم استرس دارد،گفت:"دخترم اجازه بده حمیدبیادباهم حرف بزنین،حرف زدن که اشکال نداره،بیش ترآشنامیشین،درنهایت بازهرچی خودت بگی همون میشه "؛شبیه برق گرفته هاشده بودم،اشکم درآمده بود،خیلی محکم گفتم:"نه!اصلا!من که قصدازدواج ندارم،تازه دانشگاه قبول شدم می خوام درس بخونم". هنوزمادرم ازچارچوب دربیرون نرفته بودکه پدرم عصازنان وارداتاق شدوگفت:"من نه میگم صحبت کنید،نه میگم حرف نزنید،هرچیزی که نظرخودت باشه،میخوای باحمیدحرف بزنی یانه؟!"،مات ومبهوت مانده بودم، گفتم:"نه من برای ازدواج تصمیمی ندارم،باکسی هم حرف نمیزنم،حالاحمیدآقاباشه یاهرکس دیگه". باآمدن ننه ورق برگشت،ننه رانمی توانستم دست خالی ردکنم،گفت:"تونمی خوای به حرف من وپدرمادرت گوش بدی؟باحمیدصحبت کن خوشت نیومدبگونه،هیچ کس نبایدروی حرف من حرف بزنه!دوتاجوون می خوان باهم صحبت کنن سنگای خودشون رووابکنن،حالاکه بحثش پیش اومده چنددقیقه صحبت کنیدتکلیف روشن بشه". حرف ننه بین خانواده ماحرف آخربود،همه ازاوحساب می بردیم ،کاری بودکه شده بود،قبول کردم واین طورشدکه مااولین بارصحبت کردیم. صدای حمیدراازپشت درشنیدم که آرام به عمه گفت:"آخه چرااین طوری؟!مانه دسته گل گرفتیم نه شیرینی آوردیم"،عمه هم گفت:"خداوکیلی موندم توی کارشما،حالاکه ماعروس روراضی کردیم دامادنازمیکنه!". درذهنم صحنه های خواستگاری گل های آن چنانی وقرارهای رسمی مرورمیشد،ولی الان بدون اینکه روحم ازاین ماجراخبرداشته باشدهمه چیزخیلی ساده داشت پیش میرفت!گاهی ساده بودن قشنگ است! &ادامه دارد... رفیق شهیدم ابراهیم هادی http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#🕊️زیارتنامه_شهدا🕊️ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃 مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم‌ هادے 💝هادےدلہـا ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
*•○❣●﷽●❣○•°* *🔅 🌸* 💠 امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا عليهما السلام: ✅ مَن لم یَقدِرْ على ما یُکَفِّرُ بهِ ذُنوبَهُ فَلْیُکثِرْ مِنَ الصَّلاهِ على محمّدٍ وآلِهِ فإنّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدماً. ⬅️ هر که نمى‌تواند کارى کند که به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمّد و خاندان او بسیار صلوات فرستد؛ زیرا صلوات گناهان را ریشه کن مى‌کند. 📚 امالی (شيخ صدوق): ص۱۲۳ ❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 یافاطِمِـہ.....🙏🏻💚 💠 روے لب هـا نـور و قَـدر و ڪوثـر و طـاهـا... ✨ ذڪر نورانـے عاشـق هـا....😍 📿 تسبیحات حـضـرت زهـــ💚ــرا... @rafiq_shahidam96 👌🏻 اݪݪہُ اڪبر این هـمـہ جـلال...💯 👌🏻اݪݪہُ اڪبر این هـمـہ شڪوه... 💯 👌🏻اݪݪہُ اڪبـر در راه علی...💯 💚 فاطِمـِہ ایستاده مثل یہ ڪوه... 👌🏻 میدونـم ڪہ.... ☝🏻راز شهادت این اشڪها😭 رنگ خـدا میگیرم مـن با 📿تسبیحات حـضـرت زهــ💚ــرا... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 کپی شده از ⤵️⤵️⤵️ @paria_______artist 🖤🖤🖤 هادی انشالله که داداش ابرام هم راضی باشه 🙂 @rafiq_shahidam96 https://www.instagram.com/p/CQqOGTuDgzs/?utm_medium=share_sheet
سلام حضرت حیات ، مهدی جان هر صبح ، خورشید در آرزوی روی شما طلوع می کند و گنجشککان در هیاهوی آشنایشان ، ظهور شما را آرزو می کنند و شمعدانی ها در عطرافشانی ملایم و دلنشینشان ، بوی خوب حضور شما را نجوا می کنند ... هر صبح ، آسمان و زمین ، به شوق سلام بر آستان شما چشم می گشایند ... ... و من ، چه خوشبختم که هر سپیده ، همنوا با تمام زیبایی ها ، رخصت بردن نام شما را می یابم ... الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄ در آخرین لحظاتِ قیامت ، همانجا که همه‌ی شفیعان آمدند ؛ شفاعت کردند و عده‌ای هنوز .......... خداوند، آخرین ذخیره‌ی رحمانیت، و آخرین شفیعِ قیامت را رو می‌کند❗️ 💫
🌸﷽🌸 زائری بارانی‌ام «آقا» به دادم می‌رسی؟؟ بی پناهم ، خسته ام ، تنها ؛ به دادم می‌رسی؟؟ گرچه آهو نیستم ، اما پر از دلتنگیم ضامن چشمان آهوها ، به دادم می‌رسی؟؟ از کبوترها که می پرسم نشانم می‌دهند گنبد و گلدسته هایت را ، به دادم می رسی؟؟ ماهی افتاده بر آبم ، لبالب تشنگی پهنه‌ی آبی ترین دریا ، به دادم می رسی؟؟ ماه نورانی شب های سیاه عمر من ماه من ، ای ماه من ، آیا به دادم می رسی؟؟ من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرا ، به دادم می رسی؟؟ بازهم مشهد ، مسافرها ، هیاهوی حرم یک نفر فریاد زد : آقا به دادم می رسی؟؟ 🖋️رضا نیکوکار . . . ❣️ ..👑✋🏻🌹💚❣️ (علیه‌السلام) ___________________________________________________ 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..👑🌹 🌹اللهم عجل لولیک الفرج..🤲🏻👑🌹 کپی و استفاده: آزاد..🌹 🆔 @abalfazleeaam 🆔 @abalfazleeaam 1400/04/09 ___________________________________________________ . . . @abalfazleeaam https://www.instagram.com/p/CQu7wBOsp_d/?utm_medium=share_sheet
➣ 🌹آیت الله بهـجت (ره): 👌اگـر مـےخواهـید در ڪارتان گـره نیفتد و مـوفق شــوید تا مےتوانید این ذکر را بخوانید اگر اثر نکرد جوابگویش من هستم! {اسـتغفرالله ربۍ و اتـوب الیه} ❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
⚜میرزا‌ اسماعیل ‌دولابی (ره): 🦋 خداوند ما را بزرگ آفریده است و برای ما نقشه دارد. پس بیا در شبانه روز یه ربع، ده دقیقه برای خدا خلوت کن. 🌷 نیمه شب نماز هم نمی خواهی بخوانی نخوان، ولی بنشین و جسم و روح و هستی خود را بگذار در مقابل خدا. 🦋 خدایا دنیا خیلی شلوغ است خودت میدانی عالمی که در آن زندگی میکنیم خیلی شلوغ است؛ می خواهم ده دقیقه بنشینم خستگیم در برود. شب و روز به کار مشغولم؛ یا نماز می خوانم یا راه می روم یا برای فردا خیالات میکنم. همه وقت به کار مشغولم... حتی در خواب هم کار میکنم. چند دقیقه اجازه بده در محضر تو بنشینم. 🌷 این را با خودتان بگویید و بنشینید و با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است در همین چند دقیقه خلوت کار چند هزار ساله را انجام بدهید. ❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ شاید برای خیلی ها خنده دار باشد عــاشقانه نوشتن 😍 از به قول خودشان یک تکه پارچه سیاه ! شاید خیلی ها طعنه به عاشقانه هایمان بزنند ،😒 اما آن ها چه میدانند از حال و هوایمان وقتی ِ حضرتِ مادر مآمنی میشود برای تمام ِ دلهره ها و ترس هایمان😌 وقتی پناه و سنگر ما میشود زیر تیر باران نگاه های آلوده و مسموم ،👀 وقتی نه تنها برای ما آرامش میاورد بلکه آرام دل آن مردی میشود که در خیابان ، کوچه و بازار از کنار ما عبور میکند👌 مردی که شاید با مولایش عهد بسته است که چشمانش را با نگاهِ حرام آلوده نکند !✋ با افتخار میگویم ، عاشق چادرم هستم ، 💕 شبیه آن عاشقی که بدون معشوقش می میرد💘 ... 😍 تکمله ؛ دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است! ❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96
*💢 دستی که به مادرش خدمت کرده، مقدس است و باید آن را بوسید. کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر نخواهد داشت. ممنونم از کسانی که با این همه محبت و عشق، به مادرشان خدمت میکنند..* شهید چمران @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️ https://www.instagram.com/p/CQvUNHMHclI/?utm_medium=share_sheet
🔊🔊🔊🔊🔊 *کتاب صوتی آن سوی مرگ* 🔊🔊🔊🔊🔊⤵️ *داستان هایی از رفتن به دیار باقی* 🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️ *کتاب صوتی* 🎧🎧🎧🎧 *از امشب کانال ایتا بارگیری میشه* 💫💫💫 *پیشنهاد ویژه دانلود* ⤵️⤵️⤵️⤵️ @rafiq_shahidam96 ❤️⤵️❤️⤵️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌺 🌺 ⚠️ یک ذره از داشتن محبت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب علیهما السلام. 🥰 ✅ رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمودند: 🔻هر مرد يا زني بميرد و در دلش به اندازه دانه خردلي از دوستي علي عليه السلام باشد خداوند تبارك و تعالي او را داخل بهشت مي گرداند. 📚 ، ص ٣٣٠ 📚 ، ج ۳۹، ص ۲۴۶ 💥 29 روز تا 😔