16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*چرا ابراهیم*
*قسمت اول*
تابستان سال 1386 بود
در *مسجد امین الدوله تهران*
مشغول نماز جماعت مغرب و اعشاء بودم
حالت عجیبی بودتمام نماز گزاران از
علما و بزرگان بودند.
من در گوشه سمت راست دوم جماعت ایستاده بودم
بعد از نماز مغرب وقتی به اطراف
خود نگاه کردم.......
با کمال تعجب دیدم.....
🌱
@rafiq_shahidam96
1400/3/20
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#رفیق_شهیدم #رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم_96 #راهیان_نور #رفاقت_با_شهدا #ابراهیم_هادی #شهیدمجیدقربانخانی #شهدای_گمنام #شش_گوشه #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_احمد_مشلب #شهید_همت #شب_جمعه_کربلا #شهید_حسن_باقری #سلام_بر_ابراهیم1 #علمدار_کمیل #علمدار_کربلا #رفاقت_با_شهدا #حاج_مهدی_رسولی #حاج_حسین_یکتا #حاج_محمود_کریمی #حاج_میثم_مطیعی #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #حضرت_اباالفضل #حضرت_عباس #شهید_ابراهیم_هادی
🍃🌹🍃🌹🍃
*مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم* *هادے 💝هادےدلہـا*
*ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید*
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
⤵️⤵️⤵️⤵️
*🌻[پیج اینستاگرام شهید ابراهیم هادی*
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🤔 چـرا ابـراهیـم⁉️
🔷 قـسـمت نُـهُـم👇🏻👇🏻
باعجلـہ بہ سمت ڪوه رفتیم.
روبروے مـا یڪ تـپـہ بـود.
🍃یڪدفعہ یڪ جیپ عراقی از پشت آن بہ سمـت مـا آمـد.
بچـہ هـا سـریع سـنـگـر گـرفتند و بـہ سمت جیپ شلیڪ ڪردند
👮🏻♂️ یڪ افـسـر عالی رتبہ عـراقی و راننده او ڪُشـتـہ شـده بـودند.
☝🏻 فقط بیسیمچی آن هـا مجروح روے زمین افتاده بود.
گلولہ بہ پاے بیسیمچی عـراقی خورده بود و مـرتب آه و نالہ میڪرد.😓😭
🔹یڪی از بچـہ ها اَسلَحـہ اش را مُسَلَح ڪرد و بہ سمـت بیسیمچی رفت.
👤 جوان عـراقی مـرتب میگفت: الامان الامان...
🧔🏻 ابراهیم ناخـود آگاه داد زد میخواے چڪار ڪنی؟
گفت: هیچی میخوام راحتش ڪنم.
🧔🏻ابـراهیم جواب داد رفیق
☝🏻 تا وقتی تیراندازے میڪردیم اون دشمن مـا بود امـا حالا ڪہ اومدیم بالا سـرش اون اسیـر ماست.
@rafiq_shahidam96
🍃بعد هم بہ سمت بیسیمچی عراقی آمد و اورا از زمین برداشت و روے ڪولَش گذاشت و حـرڪت ڪرد.
🔹یڪی گفت: آغـا ابـرام معلومـہ چڪار میڪنی؟؟
〽️ از اینجا تا مواضع خودے ۱۳ ڪیلومـتر باید توے کوه راه بریم.
🧔🏻 ابراهیم برگشت و گـفـت:
این بـدن قوی رو خـدا واسہ همین روزا گـذاشتہ💪🏻
🔸 بعد بہ سمت ڪوه راه افتاد اسیر عراقی ڪہ توقع این برخورد رو نداشت.
گفت: من ابو جعفر شیعہ و ساڪن ڪربلا هستم
اصلا فڪر نمیڪردم ڪہ شمـا اینطور باشید...
ادامـہ دارد....
شب اول محرم 1400
🗓️ 1400/5/18
@rafiq_shahidam96
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم #شهید_ابراهیم_هادی #ابراهیم_هادی #شهیدمجیدقربانخانی #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید_حسین_معزغلامی #شهدای_گمنام #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_شاهرخ_ضرغام #شهید_بیضائی #شهید_عباس_دانشگر #شهیدصدرزاده_سیدابراهیم #محرم #محرم_امسال_پرشورتر_از_همیشه #میثم_مطیعی #شب_اول_محرم #اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله #بین_الحرمین #پروفایل_شهدایی #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #کانال_کمیل #تسبیحات_حضرت_زهرا #سلام_بر_ابراهیم1 #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات #خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #رفیق_شهیدم_شهیدم_کن
https://www.instagram.com/tv/CSWzKcForgq/?utm_medium=share_sheet
💠برای ناموس خودت اينقدر غيرت داری؟💠
🔸يکي از رفقاي ابراهيم گرفتار چشم چراني بود. مرتب به دنبال اعمال و رفتار غير اخلاقي ميگشــت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهر کردن نتوانسته بودند رفتار او را تغيير دهند. درآن شرايط کمتر کسي آن شخص را تحويل ميگرفت. اما ابراهيم خيلي با او گرم گرفته بود و جلوي ديگران خيلي به او احترام ميگذاشت.
مدتي بعــد ابراهيم با او صحبت کرد. ابتدا او را غيرتي کرد و گفت: اگر کسي به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنها را اذيت کند چه مي کني؟ آن پسر با عصبانيت گفت: چشماش رو در ميارم. ابراهيم خيلي باآرامش گفت: خب پسر، تو که براي ناموس خودت اينقدر غيرت داري، چرا همان کار اشتباه را انجام ميدي؟!
بعد ادامه داد: ببين اگر هرکســي به دنبال ناموس ديگري باشد جامعه از هم ميپاشد و سنگ روي سنگ بند نميشود. بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد. بعدگفت: تصميم خودت را بگير، اگه ميخواهي با ما رفيق باشي بايد اين كارها را ترك كني.
برخورد خوب و دلايلي که ابراهيم آورد باعث تغيير کلي در رفتارش شد. او به يکي از بچه هاي خوب محل تبديل شــد. همه خلافكاري هاي گذشته را كنار گذاشت.
🔻راوی: جمعی از دوستان🔻
🌸 #سلام_بر_ابراهیم1 🌸
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
🍀یادم هست که در همان سال های پایانی دبستان، ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت :ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد.
🌺ابراهیم تا شب خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده. اما روی حرف پدر حرفی نمیزدند. شب بود که ابراهیم برگشت. با ادب به همه سلام کرد. بلافاصله سوال کردم :ناهار چکار کردی داداش؟! پدر درحالی که هنوز ناراحت نشان میداد اما منتظر جواب ابراهیم بود.
🌟ابراهیم خیلی آهسته گفت :توی کوچه راه میرفتم دیدم یه پیرزن کلی وسایل خریده نمیدونه چطوری ببره خونه. من هم رفتم کمک کردم. پیر زن هم تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد. نمیخواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد، من هم مطمئن بودم که این پول حلاله چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم.
✨پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهمیت میدهد.
📚 #سلام_بر_ابراهیم1
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#اربعین
┄┅┅❅❁❅┅┅🖤
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم 🖤👆》