#گمنام بودن تنها برای شهدا نیست
می توانی زندہ باشی و
سرباز #حضرت_زهرا (س) 🕊
اما شرط دارہ:
باید فقط برای خدا ڪار ڪنی
مثل ابراهیم هادی شدن
کار دشواری نیست... 🌸
شبتون_شهدایی التماس دعااا
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
✅ @rafiq_shahidam96
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
بی حد و مرز دوستت دارم...❤️
✍ برای تو می نویسم.....
برای تويی كه قلبت پـاك است...
برای تويی كه تنهايیهايم پر از ياد توست...
برای تويی كه احساسم،
از آن وجود نازنين توست...
برای تويی كه چشمانم هميشه
به راه تو دوخته است...
🍃🌸🍃🌼 برای تويی كه مرا مجذوب
قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را
محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات
برایم مثل یک قرن است ...
💞دوستت دارم تا .......
نه...!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد!
#بی_حد_و_مرز_دوستت_دارم...
ابراهیم جانم!❤️
مرد به معنای واقعی!
🦋روزت مبارڪ🦋
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
✅ @rafiq_shahidam96
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#هادی_دلها 💓
خدا خودش دستمان را در دست شهدا
گذاشت و این رفاقت آغاز شد...🌷
وچه رفاقتی بھتر از رفاقت با شهدا.!
#برادرشهیدم راھت ادامه دارد...✨
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇
✅ @rafiq_shahidam96
🇮🇷 @shahidmedadian
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
💠او طوری برخورد میکرد که گویی از تمام رفاهیات دنیایی برخوردار است. گذران زندگی برای او که یتیم بزرگ شده سخت بود اما با کار در بازار، درآمد لازم را برای خودش کسب کرد.
🌟ابراهیم پول خودش را هم برای دیگران هزینه میکرد. نه موقعیت های ویژه او را ذوق زده میکرد و نه از دست دادن موقعیت ها او را ناراحت میکرد.
🛑هیچ وقت لباس نو نمیپوشید. میگفت: هرزمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم میپوشم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇
✅ @rafiq_shahidam96
🇮🇷 @shahidmedadian
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⭕️ روزهای اخر ڪانال
#قسمت_اول
ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت. از انها خواست تاسیم خاردارهای ڪف ڪانال را جمع اوری ڪنند. درڪف ڪانال چند ردیف سیم خاردار حلقوی قرار داشت. انجام این ڪار بدون هیچ گونه امڪانات برای بچه ها بسیار مشڪل بود.
ڪار بعدی ابراهیم جمع ڪردن شهدا از میان مجروحین و رزمندگان داخل ڪانال بود. قسمتی از ڪانال از بچه ها فاصله داشت و به خاطر شیب، در دید نبود. بچه ها با سختی بسیار، شهدا را به انجا بردند. حمل پیڪر شهدا سخت نبود. بلڪه دل ڪندن ازرفقا، ڪار را بسیار سخت و طاقت فرسامی ڪرد.
شیرمردانی ڪه درمقابل دشمن، شجاعانه جنگیده بودند، اینڪ توان جا به جا ڪردن پیڪر دوستان شهیدشان را نداشتند! ڪسی با ڪسی حرف نمی زد. فقط قطرات اشڪ بود ڪه ارام ارام از گونه ها می چڪید. خاطرات شیرین روزهای باهم بودن، لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت.
پس از انتقال شهدا به انتهای ڪانال، نوبت پیدا ڪردن جای امنی برای مجروحین بود. مجروحین ڪانال، تعدادشان زیاد بود. عده ای دست و پاهایشان قطع شده بود، عده ای هم بر اثر ترڪش و تیر، دل و روده هایشان بیرون ریخته بود.
نگاه جستجوگر ابراهیم به دنبال جایی بود ڪه بتواند مجروحین را از ترڪش خمپاره ها در امان نگه دارد. تنها جای مناسبی ڪه به ذهنش رسید، دیواره های ڪانال بود.
حالاڪانال ڪمی شرایط عادی پیدا ڪرده بود. درچهره هیچڪدام از علی اڪبرهای خمینی، نشان ضعف و ترس مشاهده نمی شد.
📚ڪتاب سلام بر ابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
@rafiq_shahidam96
🌹یادش به خیر
آن روزها یک سه راهی بود
معروف به سه راهی شهادت..🕊
این روز ها یک سه راهی هست
معروف به سه راهی "نفس، گناه، شیطان"
👌امروز خودت انتخاب کن
میخواهی عابر کدام سه راهی باشی؟
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
@rafiq_shahidam96
🇮🇷 @shahidmedadian
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
⭕️ روزهای اخر ڪانال #قسمت_اول ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت.
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، ارامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قران میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوامی ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و اب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن اتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش ان ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا اخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد #ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
@rafiq_shahidam96