🌈 #قسمت_دوم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی نه اونجوری که من بخوام... 😕
باباگفت:
_آقای صادقی آدم خوبیه.من پسرشو ندیدم.تا حالا خارج از کشور درس میخونده،ولی به نظرمن بهتره بیان.فکرمیکنم ارزشش رو داشته باشه آشنا بشیم.😊
وقتی بابا اینجوری میگه یعنی اینکه بیان.
بابا کلا همچین آدمیه،خیلی وقتها به بچه هاش اختیار میده ولی حواسش هست هرکجا لازم باشه میگه بهتره اینکارو بکنی😇 ولی وقتی میگه بهتره اینکارو بکنی یعنی اینکارو بکن.
ماهم که بچه هاش هستیم به درستی حرفهاش ایمان داریم.
من دیگه چیزی نگفتم.بابا گفت:
_پس برای آخر هفته میگم بیان.
بعد به مامان گفت:
_هرچی لازم داری بگو تا بخرم.
بعد از شستن ظرفها و تمیز کردن آشپزخونه رفتم توی اتاقم.گوشیم زنگ میزد.ریحانه بود.گفتم:
_سلام بر یار غارم.😍
-سلام.کجایی تو؟ این همه زنگ زدم.😠
-خب متوجه نشدم.چرا میزنی؟ حالا کار مهمت چی بود مثلا؟😇😜
-فردا میای کلاس استاد شمس؟😕
-آره.چرا نیام؟😊
-بچه ها اعتراض دارن بهت.میگن وقت کلاسو میگیری.😒
-من وقت کلاسو میگیرم؟ تا استاد شمس چیزی نگه که من جواب نمیدم.این بچه ها چرا به اون اعتراض نمیکنن؟🙁
-خیلی خب حالا.منکه طرف توأم.پشت سرت حرف درست کردن.😐
-چه حرفی؟😳
-میگن میخوای توجه استاد رو جلب کنی.
بالحن تمسخرآمیزی گفتم:
_آره،با مخالفت کردن باهاش و با دعوا.
-ول کن بابا.فردا میبینمت.کاری نداری؟😕
ریحانه اینجور وقتها میفهمه باید سکوت کنه.خنده م گرفت.باخنده گفتم:
_دفعه ی آخرت باشه ها.😁
ریحانه هم خندید.😃خداحافظی کردیم.
به کتابهام نگاهی کردم.
کتاب درسی برداشتم،نه..الآن حوصله ی اینو ندارم.با دست کتابها رو مرور میکردم.آها! خودشه.
✨نهج البلاغه✨ رو برداشتم.بازش کردم.یکی از خطبه ها اومد.چند بار خوندم.یه چیزهایی فهمیدم ولی راضیم نکرد.شرحش رو برداشتم.اونم خوندم.خیلی خوشم اومد،اصطلاحا جگرم حال اومد.☺️😍😁
خیلی باحالی امام علی(ع)،نوکرتم.الان نماز حال میده،وضو که دارم،
حجابمو درست کردم. 😇سجاده مو پهن کردم،...
خب نماز چی بخونم؟😍🤔
مغرب وعشاء که خوندم،نماز شب هم که زوده.من نمیدونم خداجون،میخوام نماز بخونم دیگه،آخه خیلی ماهی.
خودت یه کاریش بکن..الله اکبر..بعد از نماز از نیت خودم خنده م گرفت.
گفتم:
_خداجون تو هم با من حال میکنی ها! چه بنده ی دیوانه ای داری،همش از دستم میخندی دیگه.😅
دیر وقت شد.رفتم روی تخت خواب،رو به آسمان گفتم:
_خداجون! امشب خسته م.بذار یه امشبو بخوابم.با التماس گفتم:
_بیدارم نکن،باشه؟..ممنونم.😫😁
نصف شب از خواب بیدار شدم....
مگه ساعت چنده؟ ☹️🤔
به ساعت نگاه کردم،تازه چهار و نیمه،🕟یه ساعت دیگه اذانه.🌌✨
به آسمان نگاه کردم،گفتم:
_خدایا!اینقدر با من شوخی نکن.یه امشبو میذاشتی بخوابم.منکه میدونم دلت برام تنگ شده،باشه،الان بلند میشم،خیلی مخلصیم.😅😍
رفتم وضو گرفتم و...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_دوم
به سمت اتاقم رفتم تا قبل از ساعت ده باید آماده بشم . روی کاناپه جلوی آینه نشستم توی آینه چشمم به خودم افتاد مژه های بلندم که از مادرم به ارث برده بودم و چشم و ابروی مشکی و کشیده ...
بینی قلمی و لب های متوسط و صورتی ...
در کل از صورتم راضیم ...
کشوی میز رو باز میکنم لاک سیاهی در میارم و به ناخن های بلندم میزنم با این لاک زیبایی انگشت هام دوچندان میشه ...
به سمت کمد لباسام میرم امروز میخوام یه تیپ لی بزنم ، کفش های خاکستریمو در میارم ...شلوار لی دمپا گشادی رو به پا میکنم و بالا میکشم تا مچ پاهام به درستی دیده بشه ...
زیر سارافونی خاکستری و مانتوی کوتای لی میپوشم ...
تیپم تو مایه های لی و خاکستری هست ...
شال یا روسری ؟!... بین این دوتا موندم اِمم ،نه روسری تو دست و پامه ، شال رو، سر میکنم یه تیکه از موهای مشکیمو از زیر شالم لجوجانه بیرون میندازم ...
گوشی رو برمیدارم و شماره ی آنالی رو میگیرم:
آهنگ پیشوازش شروع میکنه به خوندن :
من که میدونم یه روز عمرم نمیشه
عشقت از یادم بره واسه همیشه
حتی میدونم فراموشی بگیرم...
آهنگ دوست دارم از ستین هست ...بالاخره جواب میده ...
+الو،الو،جانم مری .
_الو و زهر مار بعدشم مری و کوفت !مروا ! بگو دهنت عادت کنه.
+باشه بابا عصبی نشو واسه پوستت خوب نیست جون دل ، آماده شدی حالا ؟
_آره جون دل،آدرس بده نیم ساعت دیگه اونجام.
+جوون بابا چی شنیدم مروا میگه جون دل،بابا ایول !آدرس رو برات اس ام اس میکنم ...
تماس رو قطع کردم یکبار دیگه خودمو تو آینه برانداز کردم ...
ای وای نه!!!...
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
.﷽
.
اواخر سال ۶۲ به من گفتند که آقای آوینی نیاز به کمک دارد. شما برای کمک به ایشان از جهاد به تلویزیون برو.🚶
من بعد از لیسانس ۴ سال به صورت آکادمیک فیلمسازی خوانده بودم.
فن فیلمسازی را بلد بودم.
قبل از انقلاب فیلمبرداری فیلم سینمایی انجام داده بودم. 💯
اما به دلایلی آن زمان نمیشد. چون همه کارهایم در واحد تولید فیلم پشتیبانی جنگ از بین میرفت و باید آنها را حفظ میکردم.
ولی این تا پایان جنگ برای من عقده شد که چرا نتوانستم از نزدیک با او کار کنم.😔
بعد از آن خدا دو فرصت دیگر به من داد.
یکبار در جریان ساخت مجموعهی ۷ قسمتی «ساعت ۲۵» بود که اگر او نبود اصلاً این مجموعه ساخته نمیشد.🌷
شاید اگر مرتضی آوینی نبود هیچ وقت فیلمهایی که بعد از جنگ ساختم، ساخته نمیشد. یعنی با رهنمود و حال خاص او بود. 🥰
معتقدم تمام تحقیقاتی که کرده بودم، در مقابل آن چیزی که در برخورد با ایشان به دست آوردم یکدهم هم نبود.
بعد از آن مجموعه، مستند «خنجر و شقایق» با موضوع مقاومت مردم بوسنی بود که در ۱۰ قسمت آماده شد....
و در این کار کاملاً با هم در ارتباط مستقیم بودیم.
در تمام مدتی که در حوزه حضور داشت هر روز ما با هم ملاقات داشتیم.
نشستهایش خیلی گرم بود و آدمهای خیلی خاصی آنجا میآمدند.
فکر هم نمیکردم شهید شود. وگرنه خیلی از مواقع دوربین هم داشتم.🌷🌷🌷
اگر شما بخواهید بدانید که در حالت عادی ایشان چگونه بود، سندی نیست.🥺😔
#قسمت_دوم
#ادامه_مصاحبه
@rafiq_shahidam96
پیج های مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی و فالو کنید و به دوستانتون معرفی کنید
⤵️🌹⤵️🌹⤵️🌹⤵️🌹⤵️
@shahid_rahman_medadian
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
@esmaeil_daghayeghi
1401/2/21
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#گروه_فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
#شهید_آوینی #آوینی #سید_اهل_قلم_شهید_مرتضی_آوینی
#نادر_طالب_زاده #فعال #فرهنگی #جهاد_تبین #مصاحبه #مصاحبه_اختصاصی #فعالیت_اجتماعی #رسانه #ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم
https://www.instagram.com/p/Cdafb3zoWiF/?igshid=MDJmNzVkMjY=
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
بسم رب العباس(ع)♥️
محبوب قلب سید ابراهیم و دوستدارانش
سلام
محبوب دل زینب کبری(س)
کاشِفَ الکَرب عَن وَجه حسینِ(ع) ما
ای پسر فاطمه(س)که به قول حضرتش
در آن لحظات سخت تو را ، پسرم، خطاب کرد
.
.
.
به حق وجود مطهرت
و
به حق خون پاک سید ابراهیم ها
برای لایق شدن مان دعا کن
و آنگاه
از مولایمان بخواه که بیاید.
.
.
.
روز ها بدون درک حضورش
سخت می گذرد
در حقیقت سخت که نه ...
به شدت تلخ، سنگین و طاقت فرسا.
.
.
.
حرف عمویی مثل تو را
مثل اویی هرگز زمین نمی گذارد... .
به او بگو که:
این بد ها هم دل دارند...💔
❤🔥❤🔥❤🔥❤🔥
هیچ کس مثل شما نمیتواند
سید ابراهیم ما را توصیف کند🌹
جدیدترین مصاحبه مادر شهید مصطفی صدرزاده
فروردین ماه امسال🥰
مصادف با ماه مبارک رمضان
در کربلا😍
تقدیم شما عزیزان می گردد.
#قسمت_دوم
#ادامه_دارد
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
1401/2/22
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #مصطفی_صدرزاده
#سرباز_روز_نهم #سیدابراهیم
#کلنا_عباسک_یازینب
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل #کانال_کمیل
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_رحمان_مدادیان
#صدر_عشق #شهید_ابراهیم_هادی
#صدرزاده #رفیق #رفیق_شهیدم
#مصاحبه #کربلا #جدید #تصادف #حضرت_ابوالفضل_العباس #شفا #معجزه
https://www.instagram.com/p/CdclWcuoQoJ/?igshid=MDJmNzVkMjY=
شهیدانه تا شهادت 🕊:
💖💐💕🔆💕💐💖
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_دوم
وارد خونه شدم
بابا و مامان ک اروپا بودن
ترنم هم خونه خودش بود
تیام با دوستاشون ر رفته بودن شمال ویلامون
سوگل خانم مستخدم خونمون خواب بود
رفتم اتاقم
عکس جنیفر لوپز، ریحانا .....بود
من حنانه معروفی ۱۶سالمه
اسممو پدربزرگم گذاشته البته فقط تو
شناسنامه حنانه هستم اما همه ترلان
صدام میکنند
ترلان،ترنم، تیام سه تا بچه هستیم
زندگی ما و پدر و مادرمون غرق در
سفرهای اروپایی و پارتی و گشت گذار
با دوستامون میگذره
خوش گذرونی های مختلف
عوض کردن مدل به مدل ماشین ها
-سوووووگل
سوووووگگگگگل
سوگل
سوگل نفس نفس زنان :جانم خانم
چیزی شده؟
-منو صبح بیدار نکن نمیرم مدرسه
سوگل:خانم خاک برسرم البته فضولی ها
اگه بازم غیبت کنید
اخراجتون میکنن
لیوانی که دم دستم بود پرت کردم براش
-بتوچه
برو بیرون
نمی خواد بگی چیکارکنم
ساعت ۴بود که خوابم برد
#ادامه_دارد
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
💔شهادت آرزوی اخرم💔:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
#امام_زمان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
سلام بر ابراهیم 2.mp3
7.36M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_دوم
💚پدر#اهل_مسجد و#هيئت بود و به#رزق_حلال بسيار اهميت ميداد❤️
💚رابطه دوستانه و بامحبت،فراتر از پدر و پسر❤️
💚ماجرای خرید نان با سکه پنج ریالی پیره زن❤️
💚سایه سنگین یتیمی بر سر،در نوجوانی❤️
💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️
💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️
💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#سلام_بر_ابراهیم
🇮🇷 @shahidmedadian
🇮🇷 @shahidmedadian
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
⭕️ روزهای اخر ڪانال #قسمت_اول ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت.
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، ارامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قران میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوامی ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و اب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن اتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش ان ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا اخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد #ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادیرفيق_شهیدم 》
@rafiq_shahidam96
part02_salam bar ebrahim.mp3
9.7M
#سلام_بر_ابراهیم ❤️
#جلددوم✨
#ناشر_نشرشهید_ابراهیم_هادی 🌹
#روای_احسان_گودرزی🎙🍃
#قسمت_دوم
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی درمورد جنگ ۳۳ روزه #قسمت_اول ↙️ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#در_میانه_آتش🔥
سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی درمورد جنگ ۳۳ روزه
#قسمت_دوم
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
part02_salam bar ebrahim.mp3
9.7M
#سلام_بر_ابراهیم
کتاب سلام بر ابراهیم((جلد دو))
#قسمت_دوم🍀
ناشر نشر شهید ابراهیم هادی ♥️
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
گوینده::احسان گودرزی 🍃
حتما دانلود کنید ✌
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
⭕️روزهای اخر کانال
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، ارامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قران میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوامی ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و اب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن اتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش ان ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا اخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹هادی ازنگاه هادی🌹 مجموعه سخنرانی خواهر بزرگوار شهید ابراهیم هادی درجمع صمیمی دختران وبانوان فاطمی
سلام همراهان گرامی سلسله جلسات خواهر شهید ابراهیم هادی
#قسمت_دوم👇
53.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹هادی ازنگاه هادی🌹
مجموعه سخنرانی خواهر بزرگوار شهید ابراهیم هادی
درجمع صمیمی دختران وبانوان فاطمی🍀
اراک ۱۴۰۳/۷/۲۶
#قسمت_دوم
✅ امر به معروف این نیست که اگر یه نفر نمره اش ۱۹ بود بشه ۲۰ ، امر به معروف یعنی بتونی یک دزد رو بکنی رفیق درجه یک خودت👌
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c