برای دیده شدن تلاش بیجا نکن...
به #کمال که برسی، دیده خواهی شد! تنها باید #صبور باشی
@ebrahimh
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🕊|•
💌 #جرعهایازبیکرانعشق ؛
📄میدان جهاد،دنیا و #تعلقاتش را از خاطر احمد #پاک می کرد. زمانی که انگشتش مجروح شده بود و در راه اتاق عمل بود،دائم می خندید و می گفت:«اصلا برای من مهم نیست و #فدا کردن یک انگشت امری بسیار ساده است. بدون انگشت در زندگی هیچ اتفاقی نمی افتاد.» این تفکر برگرفته از همین #بخشندگی احمد بود که برای اعضای بدنش و حتی #جانش نیز دست و دلباز بود. نسبت به درد بسیار #صبور بود و می خندید.احساس نمی کرد که زخمی است و مستمر تکرار میکرد : #فدای حضرت زینب(س).♥️
🖇 کتابملاقاتدرملکوت_
#شهیدمشلب🌹
#فداییبانویدمشق
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
❤❤❤❤❤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_بیست_وهفتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
بستنی پرید تو گلوش و سرفه ش گرفت...😳😣
مریم دستمال کاغذی بهش داد و نگاهش کرد. محمد هم به مریم خیره👀👀 شده بود.
منم باتعجب نگاهشون میکردم.گفتم:
_چیزی شده؟!!😟
محمد سرشو انداخت پایین و با بستنی ش بازی میکرد.مریم همونجوری که به محمد نگاه میکرد،گفت:
_چیزی نیست زهراجان.ظاهرا داداشت قراره به همین زودیا بره.😢
صداش بغض داشت ولی نارضایتی تو صداش نبود.رو به محمد گفتم:
_آره داداش؟!!😢😟
محمد گفت:
_تو چی میگی این وسط؟ 😕اصلا برا چی یهو،بی مقدمه همچین سؤالی میپرسی؟😅
مریم گفت:
_چه اشکالی داره خب.بالاخره که باید میگفتی دیگه.تازه کارتو راحت کرده که.😒
بعد یه کم مکث گفت:
_کی میخوای بری؟🙁
محمد همونجوری که سرش پایین بود،گفت:
_ده روز دیگه.😔
با خودم گفتم پس احتمالا با امین باهم میرن... دلم هری ریخت...😥
نکنه محمد دیگه برنگرده.وای خدا! فکرشم نمیتونم بکنم.😣
یاد #حرفهام به حانیه افتادم.من اونقدر خودخواه هستم که #راضی بشم بخاطر من سعادت شهادت نصیب محمد نشه؟
نمیدونم..
شاید هم خودخواه باشم.به چهره ی محمد از پشت سر نگاه میکردم و آروم اشک میریختم.ضحی تا چشمش به من افتاد گفت:
_عمه چرا گریه میکنی؟!👧🏻☹️
محمد و مریم برگشتن سمت من.سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم.
محمد به ضحی گفت:
_شاید چون بستنی ش آب شده گریه میکنه.😁
نگاهی به ظرف بستنی تو دستم کردم،خنده م گرفت.😅
سرمو آوردم بالا.از توی آینه چشمهای اشکی محمد😢 رو که دیدم خنده م خشک شد.
گاهی به مریم نگاه میکرد و باشرمندگی لبخند میزد.😊مریم رو نمیدیدم که بفهمم چه حالی داره.😣
جلوی در خونه نگه داشت...
مامان شام دعوتشون کرده بود.یه نگاهی به مریم کرد،یه نگاهی به من،گفت:
_با این قیافه ها که نمیشه رفت تو،چکار کنیم؟😕🤔
مریم برگشت سمت من و باخنده گفت:
_به مامان میگیم بستنی زهرا آب شده بود،گریه کرد.ما هم بخاطرش گریه کردیم.😄
هرسه تامون خندیدیم.😁😃😄
محمد گفت:
_چطوره بگیم زهرا دلش برای گچ دستش تنگ شده؟😁
بازهم خندیم.😁😃😄
مریم گفت:
_یا بگیم از اینکه از این به بعد مجبوره کارهای خونه رو انجام بده،ناراحته.😄
بازهم خندیدیم...😁😃😄
همینجوری یکی مریم میگفت،یکی محمد و هی میخندیدیم.
مریم به من گفت:
_تو چرا ساکتی؟ قبلا یکی از این حرفها بهت میگفتیم سریع جواب میدادی.😄
گفتم:
_احتمالا نمکم تو گچ دستم بوده که تو بیمارستان جا گذاشتم.😃
بازهم خندیدیم.😂😁😄محمد گفت:
_بسه دیگه.برید پایین.دلم درد گرفت.
میخندیدیم...
ولی هرسه تامون تو دلمون غوغا بود... تو حیاط محمد تو گوشم گفت:
_پیش مامان و بابا به روی خودت نیاری ها.😊
با تکون سر گفتم باشه.😔
اون شب با شوخی های محمد گذشت.
هشت روز دیگه هم گذشت.من تمام مدت به فکر رفتن محمد و حال مریم و خودم و حانیه بودم.
شب محمد با یه دسته گل💐 اومد خونه ی ما؛تنها.مامان و بابا با دیدن محمد همه چیزو فهمیدن.
آخه محمد همیشه دو شب قبل از رفتنش با یه دسته گل تنها میومد خونه ی ما و به ما میگفت میخواد بره سوریه...💐😔
هربار من اونقدر حالم بد میشد که به مامان وبابام فکر نمیکردم.اون شب هم با اینکه حالم بد بود ولی به مامان و بابام دقت کردم.
بابا که همون موقع چند تا چین افتاد رو صورتش.فکرکنم چند تا دیگه از موهاشم سفید شد.😣
مامان تا چشمش به محمد و دسته گلش افتاد با حال زار و اشک چشم همونجا روی زمین نشست.😢😔ولی نه نارضایتی تو صورتشون بود و نه گله ای.
تازه اون شب فهمیدم چه پدر و مادر #صبور و #مقاومی دارم.
محمد هم وقتی حال مامان و بابا رو دید به نشانه ی شرمندگی دستی به پیشونیش کشید و بالبخند مثلا عرق شرمشو پاک کرد.😊✋
رفت پیش مامان،روی زمین نشست.دستشو بوسید و بالبخند دسته گل رو سمت مامان گرفت و گفت:
_بازهم پسرت دسته گل به آب داده.☺️
مامان هم فقط اشک میریخت😭 و به محمد نگاه میکرد.محمد گل رو روی زمین گذاشت و رفت پیش بابا.بابا به فرش نگاه میکرد.
محمد اول دستشو بوسید و بعد شونه شو.بعد بابغض گفت:
_حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم.دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما...😊☝️
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
پیامبر صلی الله علیه و آله در جایی دیگر می فرماید: «هر مؤمنی از امت من راستگو و شهید است. . .»
و نیز فرمود: «من مات علی حب آل محمد صلی الله علیه و آله مات شهیدا.
هر کس بمیرد و حب آل محمد صلی الله علیه و آله در دلش باشد، شهید است. »
بنابراین، شهادت مراتبی دارد که والاترین درجة آن شهادت در معرکة نبرد با دشمنان اسلام است.
@rafiq_shahidam96
💯همیشه می گفت:
در زندگی، آدمی موفق تر است که در برابر #عصبانیت دیگران #صبور باشد.
کار بی منطق انجام ندهد و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود.
نہ اینڪہ حرفے نباشد،
هست، خیلے هم هست...
اما عاشقها مےدانند
دلتنگے بہ استخوان ڪہ برسد
مےشود سڪوت...💔
1400/10/3
#معلم_شھیدم
#ابراهیم_هادی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_رحمان_مدادیان #شهید_باکری#شهید_حسین_معزغلامی #شهید_مهدی_زین_الدین #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم #شب_زیارتی_ارباب #حجاب #محجبه #چادر #چادرانه #دخترونه #نهج_البلاغه #مشهد #شهید_ابراهیم_هادی #علمدار_کمیل #کانال_کمیل #کتاب_سلام_بر_ابرهیم #فاطمیه #ایام_فاطمیه #حضرت_زهرا #حضرت_اباالفضل #حضرت_عباس #اربعین #چهارشنبه_های_امام_رضایی
https://www.instagram.com/p/CX1UtirFrsj/?utm_medium=share_sheet
بِسمِاللّٰھالرَحمـٰنالرَحیـم☘🌹
تهیه بسته های فرهنگی برا تولد شهید ابراهیم هادی با یاری خیرین عزیز و زحمات خادمین مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم
@rafiq_shahidam96
┄═❁๑๑💠๑๑❁═┄
💗و ابراهیم می گفت:
☘ در زندگی، آدمی مؤفق تر است که در برابر عصبانیت بقیه #صبور باشه
@rafiq_shahidam96
👤
「 شھداقلببزرگۍداشتندکھ
براےقلبهاۍماپروازڪردند..✨」
#برادرآسمانـٖےام☁️🌱
یکم اردیبهشت ماه تولد داداش ابراهیم هادی است
@rafiq_shahidam96
تولدت مبارک هادی دلها😍🫀🪄1401/2/1
اردیبهشتی جان...
گویا خدا هم میدانست که تو از همان اول بهشتی هستی،
از نامت که «ابراهیم»است پیداست که آتشِ افتاده بر زندگی گمراهان را گلستان خواهی کرد.
از نام خانوادگی ات پیداست که «هادی»هدایت کننده ای بودی و همواره هستی.
خیلی خوشحالم که پیدات کردم🥺تــو حال و هوای روزامو عوض کردی،بهم امید دادی که بتونم ادامه بدم و من رو از حالت پوچی در آوردی.
تـــو همونی هستی که هر روز خدا رو بخاطر اینکه تو رو سر راهم قرار داد شکر میکنم😍🤲🏻
همونی هستی که همیشه میترسم با کار هام ازم دور بشی و گُمت کنم🥺💔همونی هستی که وقتی غم و غصه تموم وجودم و پر میکنه،فکرت و حس بودنت آرومم میکنه.
ازت میخام همیشه همراهم باشی و تنهام نذاری و بهم کمک کنی که هیچ وقت ازت دور نشم🤝🏻✨
کمکم کن همونی بشم که تو میخوای🙏❤️🩹
خودت راه رو به من نشون بده و هادی من باش و منو به جاهای خوب ببر😓🖤🍂
مرسی که هوامو داری و اینکه وجودت رو تو لحظه به لحظه ی زندگیم حس میکنم😍❣️
تنهام نذار رفیق🌙🧡
@rafiq_shahidam96
1401/1/31
#تولدت_مبارک
#تولد_شهید_ابراهیم_هادی
#تولد #رفیق #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_مصطفی_صدرزاده #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_رحمان_مدادیان #تولید_محتوا #خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #بهشت_زهرا #بسته_بندی_تولد #بسته_پذیرایی #بسته_بندی_هدیه #تولد_رفیق #ماه_مبارک_رمضان #تولد_خاص #رفیق_جان #تولد_تولد_تولدت_مبارک🎂😍❤️🌹👏☝️👌🐥😇👊👑🌺🐤💐💥💫✨❤️💛💚💙💜🙆💓💞💕
https://www.instagram.com/p/CcjwcG2oL8x/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#شهید_مدافع_حرم_پویا_ایزدی
#گوشه_ای_از_خصوصیت_اخلاقی_شهید🕊🌺
🌸یکی ازبارزترین خصوصیات این شهیدبزرگوارخوش اخلاقی و #گشاده_رویی بود, واین ویژگی ایشان در بین تمام اعضای خانواده, اقوام دوستان وهمشهریان شناخته شده بود. در تمام سالهایی که افتخاراشنایی با این شهیدوالامقام را داشتیم خدا را گواه میگیریم که #حتی #یک_مرتبه #اخم و #عصبانیت ایشان را هیچ کس ندید, ایشان فردی بسیار #صبور و #متین بودند واگرتمام عکسها وفیلمهایی که ازاین شهیدعزیزموجوداست را ببینید به وضوح متوجه این موضوع خواهیدشد
🌸همیشه همراه و شریک مشکلات وگرفتاریهای اعضای خانواده, دوستان واشنایان بودندو اگر #مشکلی برای کسی پیش می آمد تا حد توان از #کمک کردن دریغ نمیکردند و اگر مشکل پیش آمده خارج از استطاعت ایشان بود با راهنمائیهای گره گشا و همدردی و همدلی سعی در یاری رساندن به دیگران را داشت.
#محرم
#امام_زمان_سلام_فرمانده
#حجاب_گشت_ارشاد
#کانال_رفیق_شهیدم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
در زندگی، آدمی موفق تر است که، در برابر عصبانیت دیگران #صبور باشد و کار بی منطق انجام ندهد و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود ...
#شهید_ابراهیم_هادی🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°•
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم #محسن_حججی
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به #سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم.
تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً #صبور بود و عاشقانه بهسوی #شهادت رفت.
نقل: (خواهر شهید)
#شادی_روح_شهید_صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
ابراهیم می گفت:
در زندگی آدمی موفق تر است که در برابر عصبانیت دیگران #صبور باشد و کار بی منطق انجام ندهد.