کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هفتاد_و_هفتم چاپ کرد و ا
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
بار آخر با پدرش صحبت كرد و گفت: بايد عيد نوروز با من به نجف
بياييد. من رفته ام خواستگاري و از من خواستهاند با خانوادهات به خواستگاري
بيا.
روزهاي آخر كارهاي خودش را هماهنگ كرد. حدود هزاران چفيه براي
حشدالشعبي خريد. چندين هزار پرچم و پيشانيبند هم طراحي و چاپ کرد
و با خودش برد.
خواهرش ميگفت: آخرين بار وقتي هادي به نجف رفت، يک وصيتنامه
با دست ً خط کاملا معمولي که پاکنويس هم نشده بود داخل كمد پيدا
كرديم.
در آنجا نوشته بود: حجاب هاي امروزي بوي حضرت زهرا س نميدهد
حجابتان را زهرايي کنيد.
پيرو خط ولايت فقيه باشيد. اگر دنبال اين مسير باشيد، به آن چيزي که
ميخواهيد ميرسيد همانطور که من رسيدم. راهپيمايي نُه دي يادتان نرود.
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هفتاد_و_هشتم بار آخر با
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هفتاد_و_نهم
معراجالسعادهًْ
خواهر شهيد
سالهاي آخر ماه رمضان را به ايران ميآمد. هميشه با ورود به ايران ابتدا به
مشهد ميرفت و موقع بازگشت به نجف هم به مشهد ميرفت.
در شبهاي ماه رمضان با هم به مسجدالشهدا و مجلس دعاي حاج مهدي
سماواتي ميرفتيم.
برخي شبها نيز با هم به مسجد ارك و مجلس دعاي حاج منصور
ميرفتيم. چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نميشود.
هادي در كنار كارهاي حوزه و تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده
بود.
يادم هست كه در رايانه ي شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط
خود هادي كار شده بود؛ تصاوير شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود.
بودن در آن روزها كنار هادي براي ما دنيايي از معرفت بود.
در اين آخرين سفر رفتار و اخلاق او خيلي تغيير كرده بود؛ معنويتر شده
بود.
يك شب از برادرم سؤال كردم چطور اينقدر تغيير كردي؟
گفت: كتابي هست به نام معراج السعاده. واقعاً اگر كسي ميخواهد به
معراج يا به سعادت برسد، بايد هر شب يك صفحه از اين كتاب را بخواند.
بعد كتاب خودش را آورد و از روي كتاب براي ما ميخواند و ميگفت
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هفتاد_و_نهم معراجالسعاده
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد
به اين توصيه ها عمل كنيد تا به سعادت برسيد.
ً مثال، يك شب ميگفت: سعي كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد.
هر حرفي ميخواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟!
بيدليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به گناه و دروغ و ... ختم
ميشود.
شب بعد دربارهي شوخي و خنده زياد حرف زد. اينكه در شوخيها كسي
را مسخره نكنيم. افراد را به خاطر لهجه و ... مورد تمسخر قرار ندهيم. البته
خودش هم قبل از همه اين موارد را رعايت ميكرد.
شب ديگر درباره ي اين صحبت كرد كه در كوچه و خيابان سرتان را بالا
نگيريد. با صداي بلند در جلوي نامحرم حرف نزنيد.
سعي كنيد سر به زير باشيد. اگر با نامحرم زياد و بي دليل صحبت كند، حيا
و عفت او از دست ميرود. گوهر يك زن در حيا و عفت اوست.
روز بعد به ميدان انقالب و پاساژ مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي
عراق را تهيه كند.
آن شب وقتي به خانه آمد يك هديه براي ما آورده بود. كتاب معراج السعاده
را به ما هديه داد.
هنوز اين كتاب را داريم و به توصيهي هادي آن را ميخوانيم و سعي در
عمل كردن آن داريم.
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد به اين توصيه ها عم
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_یکم
تفکر فرهنگي
سيد کاظم و دوستان عراقي شهيد
اين را بارها مشاهده کردم که شخصيتهاي فرهنگي و افرادي که کار
فرهنگي به خصوص در مسجد را تجربه کرده باشند، در هر کار و مسئوليتي
وارد شوند، ديدگاهها و تفکرات فرهنگي خودشان را بروز ميدهند.
هادي نيز همينگونه بود. او در زمينه ي کارهاي فرهنگي و اردويي تجربيات
خوبي داشت.
در همان ايامي که در کنار رزمندگان عراقي با داعش مبارزه ميکرد،
برخي طرح هاي فرهنگي را ارائه کرد که نشان از روحيه ي بالاي فرهنگي او
بود.
يک بار پيشنهاد داد براي يکي از مراسمات عيد، براي رزمندگان
حشدالشعبي هديه تهيه کنيم.
ما هم اين کار را به خود هادي واگذار کرديم. او هم با مراجعه به چندين
مرکز فرهنگي هديهي خوبي تهيه کرد.
هادي در کل سه بار به مأموريتهاي نظامي حشدالشعبي اعزام شد. در
عمليات آزادسازي منطقه ي بلد در کنار نيروهاي خطشکن بود.
فرمانده او با آنکه علاقه ی خاصي به هادي داشت، اما خيلي از دست او
عصباني ميشد!
ميگفت اين پسر خيلي مهربان و دلسوز است اما ترس را نميفهمد در
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_یکم تفکر فرهنگي س
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_دوم
مقابل نيروهاي داعش بدون ترس جلو ميرود، هر چه ميگوييم مراقب باش
اما انگار متوجه نميشود، اين رزمنده شجاعانه جلو ميرود و راه را براي
بقيهي نيروها باز ميکند.
هادي نه ترس را ميفهميد و نه خستگي را ...
يک بار فرمانده محور جلوي خود هادي اين حرفها را ز، هادي وقتي اين
مطالب را شنيد، گفت: جلوي دشمن نبايد ترس داشت، ما با شهادت ازدواج
کردهايم.
هادي به عنوان تصويربردار به جمع آنها پيوسته بود، او تصاوير و فيلمهاي
خاصي را از نزديکترين نقطه به سنگر تکفيري ها تهيه ميکرد.
از ديگر کارهاي او رساندن آب و تغذيه به نيروهاي درگير در خط مقدم
بود.
اما مهمترين کار فرهنگي هادي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي
حشدالشعبي در ايام اربعين بود.
هادي اصرار داشت کارهاي فرهنگي رزمندگان عراقي به اطلاع مردم و
شيعيان رسانده شود. لذا راهپيمايي اربعين را بهترين زمان و مکان براي اين
کار تشخيص داد.
واقعاً هم تفکر فرهنگي او جالب بود. هادي يک چادر در نيمه راه نجف به
کربلا راهاندازي کرد و نمايشگاه تصاوير نبرد با داعش را با چينش مناسب در
مقابل ديد زائران کربلا قرار داد.
برادر ناجي ميگفت: هادي براي اين نمايشگاه خيلي زحمت کشيد. کار
عقب بود و کاروانها از راه ميرسيدند. هادي گفت که شبها کمتر بخوابيم
و کار را به نتيجه برسانيم.
طي چند شبانهروز هادي بيش از سه ساعت نخوابيد. کار به خوبي انجام شد
و مخاطب بسياري داشت.
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_دوم مقابل نيروهاي
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_سوم
اما همين که نمايشگاه آغاز شد، هادي به نجف برگشت!
او عاشق گمنامي بود و نميخواست کسي بفهمد اين نمايشگاه مهم کار
او بوده.
بعد از تجربهي موفق اين نمايشگاه به سراغ سيد کاظم آمد.
هادي طرح جديدي براي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي نبرد با داعش
در نجف آماده کرده بود. ميخواست در يک فضاي مناسب کار فرهنگي را
گسترش دهد.
اعتقاد داشت که تصاوير و فيلم هاي اين مبارزهي مقدس براي آيندگان
ثبت شود و همزمان بايد به ديد عموم مردم رسانده شود.
هادي روي اين طرح خيلي کار کرد. اما مسئولان حشدالشعبي با اين دليل
که نيرو و شرايط برگزاري اين نمايشگاه را ندارند، طرح را به تعويق انداختند
تا اينکه هادي براي بار آخر راهي مناطق عملياتي شد.
اما مهمترين کار فرهنگي که از هادي ديدم مربوط ميشد به کاري که به
خاطر آن به ايران برگشت.
هادي تعداد زيادي چفيه و پيشانيبند با نام مقدس يا فاطمه الزهرا س
آماده کرد و با خودش به عراق آورد.
او ميدانست بهترين کار فرهنگي براي رزمندگان، پيوند دادن آنان با
حضرات معصومين، به خصوص مادر سادات، حضرت زهرا س ،است.
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_سوم اما همين که نم
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_چهارم
مرد ميدان نبرد
يكي از دوستان عراقي شهيد
اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف
برميگشتيم.
موقع اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار وادي السلام رسيديم. هادي
به راننده گفت: نگه دار.
تعجب کرديم. گفتم: شيخ هادي اينجا چه کار داري؟
گفت: ميخواهم بروم وادي السلام.
گفتم: نميترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز
برو توي قبرستان.
هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم
پياده شد و رفت.
بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به وادي السلام ميرفته و بر سر
مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت ميشده.
٭٭٭
هادي مرد مبارزه بود. او در ميدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از
اعتقاداتش بر نميداشت.
هميشه تصوير مقام عظماي واليت را بر روي سينه داشت. براي رزمندگان
عراقي صحبت ميکرد و آنها را از لحاظ اعتقادي آماده ميکرد.
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_چهارم مرد ميدان نب
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_پنجم
يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي ميگفت: لحظه ي
شهادت نام مقدس يا حسين ع را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالاي
سرتان بيايد.
کل وسايل همراه هادي، در همهي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک
ساک دستي کوچک بود.
تعلقات او از همهي دنياي مادي بريده شده بود.
در دوران نبرد خيلي کم غذا ميخورد، ميگفت: شايد بقيه ي رزمندگان
همين را هم نداشته باشند. کم ميخوابيد و به واقع خودش را براي وصال
آماده کرده بود.
هادي در خط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها
نميکرد. در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر ميشد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب و آذوقه كمك
ميكرد
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_پنجم يادم هست خيلي
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_ششم
انسان الهي
شيخ محمد صبيحاوي و...
من همه گونه انسان ديدهام. با افراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون اغراق
ميگويم كه مثل شيخ هادي را كمتر ديدهام.
انسان مؤمن، صالح، عابد، زاهد،متواضع، شجاع و... او براي جمع ما خير
محض بود.
اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او شهيد شده، ما شهيد زياد ديده ايم.
اما هادي انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از زندگي را
آموخت.
او انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه دنيا در چشمش كوچك بود. به همين
خاطر در هر جمعي وارد ميشد خير محض بود.
بسياري از روزها را روزهدار بود، اما دوست نداشت كسي بداند. از خنده
زيادي به خاطر غفلت از ياد خدا گريزان بود، اما هميشه لبخند برلب داشت.
تمام صفات مؤمنين را در او ميديديم.
هميشه به ما كمك ميكرد. يعني هركسي را كه احتياج به كمك داشت
ياري ميكرد.
يكبار براي منزل خودم يك تانكر خريدم و نمي دانستم چگونه به خانه
بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادي تانكر را روي كمرش بسته و به خانه آمد!
او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_ششم انسان الهي ش
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_هفتم
بعضي روزها از او خبر نداشتيم، او مريض بود و ما بيخبر بوديم. دوست
نداشت كسي بداند!
از مشكلات و از امور دنيايي حرف نميزد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد.
اما ميدانستيم كه اينگونه نيست.
خوب درس ميخواند و زود مطلب را ميگرفت. خوب ميفهميد. در كنار
دروس حوزوي، فعاليت هاي بسياري انجام ميداد.
يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم. متواضع اما بشاش و خندهرو بود. از
همه ديرتر ميخوابيد و زودتر بلند ميشد.
كم خوراك و كم خواب بود. اهل عبادت و زيارت بود. وقتي به كنار حرم
معصومين ميرسيد ديگر در حال خودش نبود.
همه فن حريف بود. در نبرد و مبارزه، مرد ميدان جهاد و به نوعي فرمانده
بود، در ديگر كارها نيز همينطور.
خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت
برخي نيروهاي ساده ميرود.
عاشق زيارت شب جمعه در كربلا بود. وقتي هم كه شهيد شد، چهار روز
پيكرش گم شده بود، البته اين حرفها بهانه است. هادي دوست داشت يك
شب جمعه ي ديگر به كربلا برود كه خدا دعايش را مستجاب كرد.
روز يكشنبه شهيد شد و شب جمعه در كربلا و نجف تشييع شد. درست
در اولين روز فاطميه!
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_هفتم بعضي روزها از
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_هشتم
در خط مقدم
محمدرضا ناجي
از مؤسسه ي اسلام اصيل با هادي آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون
آمد و بيشتر مشغول درس بود. ما در ايام محرم در مسجد هندي نجف همديگر
را ميديديم.
بعد از مدتي بحران داعش پيش آمد. هادي را بيشتر از قبل ميديدم. من در
جريان نمايشگاه فرهنگي با او همکاري داشتم.
يک روز ميخواستم به منطقهي عملياتي بروم که هادي را ديدم. او اصرار
داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با هادي حرکت کرديم.
او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشدهاش را پيدا کرده. در آنجا
روي يک کاغذ نوشته بود: عاشق مبارزه با صهيونيستها هستم. من هم از او
عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.
بعد از چند روز راهي شهر شيعه نشين »بلد« شديم. اين شهر محاصره شده
بود و تنها يک راه مواصالتي داشت.
اين مسير تحت اشراف تکتيراندازهاي داعش بود. هر کسي نميتوانست
به راحتي وارد شهر بلد شود.
صبح به نيروهاي خط مقدم ملحق شديم. هادي با اينکه به عنوان تصويربردار
آمده بود، اما يک سالح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف
را آنجا از هادي گرفتيم
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هشتاد_هشتم در خط مقدم م
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_نهم
همانجا ديدم که هادي پيشانيبندهاي زيباي يا زهرا س را بين رزمندگان
پخش ميکند.
آن روز در تقسيم غذا بين رزمندگان کمک کرد. خيلي خوشحال و سر
حال بود.
ميگفت: جبهه ي اينجا حال و هواي دفاع مقدس ما را دارد. اين بچه ها مثل
بسيجيهاي خود ما هستند.
هادي مدتي در منطقه ي عمليات بلد حضور داشت. در چند مورد پيشروي
و حملهي رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبي را از خودش به يادگار
گذاشت.
در آن ايام هميشه دوربين در دست داشت و مشغول فيلمبرداري و عکاسي
بود.
يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک دکل مخابراتي هست که
پرچم داعش بالاي آن نصب شده. بيا برويم و پرچم را پايين بکشيم.
گفتم شايد تله باشد. آنها منتظرند ببينند چه کسي به اين پرچم نزديک
ميشود تا او را بزنند.
در ثاني شما تجربه ي بالاي رفتن از دکل داري؟ اين دکل خيلي بلند است.
ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خالصه راضي شد که اين کار را انجام
ندهد.
عمليات بلد تمام شد و اين شهر آزاد شد. هادي تقاضاي اعزام به سامرا
داشت. رفتم و کار اعزام او را انجام دادم. با او راهي منطقهي سامرا شده و به
زيارت رفتيم.
سه روز بعد با هم به يک منطقهي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطرهي
داعش بود. من و برخي رزمندگان، خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاً
ميترسيديم
#ادامهدارد
@rafiq_shahidam96